نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون1
ترجمه: عمار ملکی
تقدیم به احمد زیدآبادی
چگونه میتوان امید را زنده نگه داشت و چگونه شجاعت، استمرار و ابتکار در مبارزه مدنی، با اقداماتی هر چند کوچک، به دستاوردهایی بزرگ می انجامد؟ این داستانها نشان میدهند که تغییر در وضع نابسامان موجود، ضرورتا نیازمند اقداماتی بزرگ و پیچیده نیست که توسط قهرمانان انجام میشود، بلکه تغییر نتیجه تصمیم و کنشهای مدنی افرادیست که اراده میکنند تا شهر و کشورشان را جایی برای یک زندگی شرافتمندانه سازند
جمله ای لرزه افکن
دولت برآمده از کودتای نظامی که از سال 1973 بر اروگوئه حکمرانی میکرد، بشدت سرکوبگر بود. صدها هزار نفر از کشور فرار کردند، مخالفان سیاسی زندانی شدند و شکنجه بخشی از زندگی روزمره شان بود. گاهی حتی کنسرتهای موسیقی کلاسیک نیز بعنوان تهدید برای براندازی بحساب می آمد! یکی از اجراهای کنسرت "پیانوی راول با دست چپ" لغو شد چرا که عنوان آن، خطر گرایش به تفکرات چپ گرایانه را داشت! اما در همین حال، در تمامی دوازده سال حکومت نظامیان، شکلی ظریف و تاثیرگذار از اعتراض در مسابقات فوتبال جریان داشت. هر زمان که پیش از شروع بازیهای مهم، گروه موسیقی سرود ملی را اجرا میکرد، هزاران اروگوئه ای حاضر در استادیوم از خواندن آن سر باز میزدند و تنها آنرا زمزمه میکردند. این کوتاهی خیره سرانه در نخواندن سرود با صدای بلند، در آن شرایط یک سرکشی آشکار بود. اما بدتر از همه برای حکومت زمانی بود که سرود به این جمله میرسید:"ای ستمکاران بلرزید"؛ چرا که تمامی جمعیت در استادیوم همصدا آنرا فریاد میزدند و پرچمهایشان را تکان میدادند. بعد از این که جمعیت برای خواندن آن تکه کوتاه به خروش می آمد، همگی تا انتهای سرود را دوباره فقط زیر لب زمزمه میکردند.
مقامات نه میتوانستند تمامی افراد حاضر در استادیوم را دستگیر کنند و نه میتوانستند مسابقات را تعطیل کنند و نه اینکه خواندن سرود ملی را لغو کنند. دولت نظامی در این وسوسه بود که قسمت "ای ستمکاران بلرزید" را از اجرای عمومی حذف کند اما آن اقدام میتوانست بسیار شرم آور باشد؛ آیا حذف کلماتی از سرود محبوب و قدیمی توسط نظامیان به معنای این نیست که آنها خود را مصداق "ستمکاران" میدانند؟ از اینرو حاکمان نظامی مجبور شدند که این رفتار اعتراضی را تا سقوط حکومتشان در سال 1985 تحمل کنند. سرانجام دموکراسی پیروز شد.
امروز سرود ملی در مسابقات فوتبال اروگوئه به شکل کامل و بدون ترس خوانده میشود. رهبران دولت کودتای نظامی بخاطر جنایات مرتکب شده در دوران زمامداریشان در زندان هستند. بنیاد ستمکاران لرزید و فروافتاد.
از کشت شلغم تا انقلاب!!
"بایکوت"، یکی از شیوه های فراگیر کنشهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. همه این واژه را خوب میشناسند اما کمتر کسی میداند که از کجا آمده است. روزی روزگاری شخصی بنام کاپیتان "چارلز کانینگهام بایکوت"، یکی از منفورترین کارگزاران زمیندار شاهزاده انگلیس در شهر کانتی مایو در غرب ایرلند بود. در اعتراض به اجاره بهای ناعادلانه زمینها و اخراجهای بی دلیل، در روز 3 سپتامبر سال 1880 همه خدمتکاران و کارگران آقای بایکوت به شکلی ناگهانی و هماهنگ دست از کار کشیدند. پس از آن بایکوت و خانواده اش مجبور شدند تا خودشان گاوها را بدوشند، اسبهایشان را نعل کنند و زمینهایشان را شخم بزنند. مغازه داران هم از سرویس دادن به آقای بایکوت و خانواده اش خودداری میکردند. کارمندان اداره پست هم از رساندن نامه های او سر باز زدند. او کاملا منزوی شده بود و قدرت تلافی کردن هم نداشت. در لندن یکی از سرمقاله های روزنامه تایمز اینگونه نارضایتی خود را از این وضعیت ابراز داشت: " ]این وضعیت[ ترسناکترین تصویر از یک خودسری (آنارشی) پیروزمندانه است که تاکنون یک جامعه بظاهر متمدن و قانونمند به خود دیده است."
یکی از سازمان دهنگان این اعتراض، جیمز رِدپاث، به این نکته پی برد که هیچ واژه خاصی که این شیوه موثر از طردشدگی را توصیف کند وجود ندارد. برای تقویت کردن تاثیر سیاسی اینگونه اعتراضات او تصمیم گرفت تا نامی مناسب برای آن انتخاب کند. او در کتاب خاطراتش - صحبتهایی درباره ایرلند – بیاد می آورد که وقتی با "پدر جان اومالی" - کشیشی که با معترضان همدل بود - مشورت میکند، پدر مقدس قدری تامل میکند و سپس میگوید: "چطور است که این عمل را بایکوت کردن بنامیم؟"
در کتاب " کاپیتان بایکوت و ایرلندیها"، جویس مارلو شرح میدهد که چگونه نهایتا از طرف انگلیس، یگانی متشکل از هزار سرباز به کمک آقای بایکوت فرستاده میشود. بهمراه آنها مقدار زیادی آذوقه هم ارسال شد. اما بعد از چند هفته کاشتن سبزیجات در زیر باران، سربازان هم نهایتا کاپیتان بایکوت را تنها گذاشتند و رفتند. سرانجام بایکوت به انگلیس فرار کرد و هرگز دیگر برنگشت. در همان ایام ایرلند استقلال خود را بدست آورد.
بدین ترتیب نام یک کارگزار گمنام در غرب ایرلند وارد واژه نامه های جهان گردید. بایکوت سیب و شراب شیلی در اعتراض به سرکوب حکومت کودتای نظامی دهه 70 در آن کشور، ضرر و زیان زیادی به رژیم ژنرال آگوستو پینوشه وارد کرد. اعتراض لهستانیها در برابر تحمیل حکومت نظامی کمونیستها در سال 1981 به شکل بایکوت اخبار تلویزیون ابراز شد. روسها و فرانسویها نیز هر یک لغتی را مشابه بایکوت در زبانشان وضع کردند. و تمامی اینها برخواسته از مشکلات و اعتراضات عده ای کشتکار شلغم در سال 1880 در ناحیه ای در ایرلند بود.
o(1) Steve Crawshaw & John Jackson (2010). Small acts of Resistance, how courage, tenacity and ingenuity can change the world?, Sterling Publishing, London.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دوست گرامی،
پاسخحذفسلام ،
حال شما ؟!
من گمنامیان هستم، از وبلاگ گمنامیان !
سپاس از زحمت با ارزشی که دارید می کشید، فقط می خواستم خدمت شما عرض کنم که من هم این کتاب را به صورت خلاصه ترجمه کرده ام و می خواهم منتشر کنم، می خواستم ببینم شما چقدر از این کتاب را تا کنون ترجمه کرده اید؟
شاید بتوانیم با هم همکاری کنیم
درود و سپس
گمنامیان