۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

امام حسین، الگوی نافرمانی مسالمت‎جویانه

تقدیم به آیت الله منتظری که علی وار در قدرت بود و حسین‎وار بر قدرت
و به یاد دکتر محمد ملکی در آغاز پنجمین ماه اسارت و مقاومتش در برابر ظلم و نابرابری

سرآغاز
درباره حرکت امام حسین و واقعه عاشورا دیدگاهها و تحلیلهای مختلفی وجود دارد: بعضی آنرا حرکتی برای رسوایی حکومت ظالم وقت و به قصد شهادت دانسته و برخی آنرا حرکتی بمنظور برقراری حکومتی صالح توسط امام میدانند. بعضی این حرکت را اقدامی اصلاحگرانه تفسیر میکنند و برخی آنرا انقلابی در راستای ساقط کردن حکومت فاسد یزید میدانند. به هر حال این واقعه ماندگاری بینظیری داشته و الهام بخش حرکتهای رهایی‎بخش بسیاری در طول تاریخ بوده است.

هدف از نوشته حاضر اینست که با بررسی ویژگیهای خاصی که بر طبق شواهد و اسناد معتبر تاریخی درباره رخدادهای روزهای پس از مرگ معاویه و قدرت گرفتن یزید تا روز عاشورا وجود دارد، نوع حرکت اعتراضی و مبارزاتی امام حسین را بررسی کرده و میزان تطبیق آن، با عمل اعتراضی «نافرمانی مسالمتجویانه» سنجیده شود، زیرا نویسنده بر این باور است که فارغ از انگیزه امام حسین که عده ای آنرا برای شهادت و عده ای آنرا برای تشکیل حکومت میدانند، نحوه عمل و اقدامات امام حسین در طول این دوره همواره با حرکت «نافرمانی مسالمت جویانه» منطبق است. شاید از اینروست که گاندی، سمبل نامدار مبارزات مدنی، حرکت خود را نتيجه‌اي از مطالعات و تحقيقاتش درباره تاريخ زندگي قهرمان كربلا میداند (1). ممکن است این سوال به ذهن متبادر شود که چگونه میتوان حرکت امام حسین را مسالمت‎جویانه دانست درحالیکه نهایتا به خونریزی و کشته شدن عده ای آنهم به فجیعترین شکل تاریخی اش منجر گردید. امید که ابهام این مساله در انتهای این مطلب رفع گردد.
اما پیش از هر چیز این توضیح ضروری بنظر میرسد که نویسنده این مطلب نه متخصص علوم دینی است و نه تحصیل کرده تاریخ اسلامی. اینجانب با روش تحقیق علمی که بر مبنای بررسی و تحلیل اطلاعات معتبری که توسط دین پژوهان و تاریخ نویسان ارائه شده است، این پژوهش را انجام داده و تحلیل خود را ارائه میدهم. شاید این مطلب زاویه دید دیگری از حرکت تاریخی امام حسین بگشاید و الگویی متفاوت برای مبارزه با ظلم و بی‎عدالتی در برابرمان قرار دهد.
لازم به توضیح است که نویسنده به این مساله آگاهی دارد که بعضی از مفاهیم مانند «نافرمانی مدنی»، زاده دوران مدرن و شرایط خاص دنیای جدید است و از اینرو قصد یکسان انگاری کامل مفهوم نافرمانی مدنی - بعنوان یکی از روشهای مبارزه مدنی - و آنچه در اینجا بعنوان «نافرمانی مسالمت‎جویانه» نامیده خواهد شد، وجود ندارد. اما نگارنده بر این باور است که با بررسی نوع رفتار و عملکرد افراد در تاریخ، ويژگیهای مشترکی بین مفاهیم و تئوریهای جدید با بعضی حرکتهایی که در گذشته انجام شده، قابل مشاهده است. شاید مثال بارز این مساله را در منشور کورش بزرگ که او را پدر حقوق بشر مینامند بتوان دید. بدیهی است که مفهوم «حقوق بشر» در قرن بیستم با آنچه هزاران سال پیش وجود داشته، کاملا متفاوت است اما وجود ويژگیهای مشترک بین مفهوم حقوق بشر و کتیبه کورش است که این مقایسه را مشروع میداند.
از اینروست که اگرچه صفت «مدنی» بودن متناسب با شرایط سال 61 هجری نیست، لیکن مسالمتجویانه بودن یا ستیزه جویانه بودن یک حرکت، با توجه به شواهد، در هر دوره تاریخی قابل بازشناسی میباشد.

این نوشته را با ارائه تعریف و خصوصیات کلی نافرمانی مسالمت‎جویانه (یا مدنی) آغاز کرده و در ادامه وجود هر یک از اجزای آن در حرکت امام حسین بررسی میشود.

تعریف نافرمانی مسالمت‎جویانه
نافرمانی مدنی یا مسالمت جویانه در تعریف به عملی گفته میشود که فردی یا جمعی از روی شرافت انسانی و اخلاقی خویش، در اعتراض به یک قانون، قاعده و یا فرمان ناعادلانه و نادرست، از انجام آن سرپیچی کند و به طور علنی و آگاهانه (عمدی) و به شکلی مسالمت جویانه آن را نپذیرد و پای هزینه این نافرمانی بایستد تا بدین ترتیب توجه عمومی و وجدان جمعی را نسبت به آن امر نادرست، آگاه و حساس سازد. (2)
لازم به توضیح است که در تعریف نافرمانی مدنی، معمولا ويژگی «عدم خشونت» بعنوان یکی از مشخصات اصلی این عمل اعتراضی شناخته میشود. بدیهی است که تعریف و مفهومی که امروز از خشونت و عدم خشونت فهمیده و استنباط میشود – اگرچه که بر سر آن نیز توافقی نیست - بسیار متفاوت از چیزی است که در دوره تاریخی امام حسین بعنوان خشونت فهمیده میشده است. از اینرو آگاهانه در اینجا از واژه «مسالمت جویانه» استفاده شده است به این معنی که در این نوع از نافرمانی، تلاش میشود که درگیری و خونریزی روی ندهد و «جوینده راهی مسالمت آمیز» بود.

پس با توجه به تعریف بالا، ويژگیهای اصلی زیر را میتوان برای عمل نافرمانی مسالمت‎جویانه برشمرد:
1- نافرمانی شرافت آمیز از یک رویه یا قاعده نادرست و ناعادلانه بخاطر حفظ وجدان انسانی و ارزشهای اخلاقی
2- سرپیچی آگاهانه (عمدی) و علنی
3- مسالمت جویانه بودن و تلاش به عدم تقابل خشونت آمیز
4- ایستادگی و مقاومت با قبول هزینه و عواقب آن
5- آگاهی بخشی و بیدارسازی وجدان جمعی و توجه عمومی

در ادامه هر یک از این خصوصیات را در حرکت امام حسین بررسی میکنیم:

1- نافرمانی شرافت آمیز از یک رویه یا قاعده نادرست و ناعادلانه بخاطر حفظ وجدان انسانی و ارزشهای اخلاقی
پس از مرگ معاویه، یزید در نامه ای به حاکم مدینه از او خواست تا که از امام حسین و چند نفر دیگر خواه به میل و خواه به اجبار بیعت بگیرد و هریک از ایشان بیعت نکرد، گردنش را بزند و سر او به نزد یزید بفرستد. (3)
اما امام از همان ابتدا از بیعت با یزید امتناع میکند. صالحی نجف آبادی عللی را ذکر میکند که بخاطر آنها امام نمیتوانست خلافت یزید را قانونی و اسلامی بداند و با او بیعت کند: "
1- این یک دروغ صریح بود و امام دروغ نمیگوید
2- این کار بر خلاف وجدان بود و امام کاری برخلاف وجدان خود نمیکند
3- این کار کمک به گناه و تجاوز بود زیرا تحمیل خلافت یزید تجاوزی بود که بحقوق مردم شده بود و قرآن کریم صریحا از کمک به گناه نهی کرده است...
4- با پذیرفتن خلافت یزید امکان هرگونه جنبش اصلاحی از آن حضرت سلب میشد زیرا امام ناچار باید به عهد بیعت وفادار باشد... " (4)
پس عدم بیعت امام حسین با یزید مصداق بارز اعتراض شرافت آمیز به یک قاعده نادرست، ناعادلانه و تحمیلی بود.

نکته قابل توجه آنست که روحیه نافرمانی امام حسین در مقابل آنچه نادرست و ظالمانه میدانست، حتی در زمان خلافت معاویه نیز بارز بود. پس از انعقاد پیمان صلح و بیعت امام حسن با معاویه، امام حسین پذیرفت که به پیمان صلح پایبند بماند اما هرگز حاضر به بیعت با معاویه نشد. امام حسن نیز به معاویه توصیه کرد که هرگز حسین را به بیعت مجبور نکن چراکه او هیچگاه تن به بیعت با تو نمیدهد.(5) معاویه نیز با سیاستمداری و هوشمندی که داشت، در زمان حیاتش ایشان را مجبور به بیعت نکرد و نافرمانی او را تحمل کرد و حتی به یزید نیز توصیه کرد که با امام حسین مدارا کند.

اما وقتی در مدینه امام را برای بیعت کردن با یزید تحت فشار قرار میدهند، او به سمت مکه حرکت میکند تا تن به بیعت ندهد. امام درباره نافرمانی شرافتمندانه و علت حرکت اعتراضی خود در وصیتنامه اش به محمد بن حنفیه میگوید: "من از روی خودپسندی و گردنکشی و فساد و بیدادگری خروج نکرده ام، بلکه من برای اصلاح امت جدم و بمنظور امر به معروف و نهی از منکر حرکت کرده ام" (6)
امام حسین همچنین در مواجهه با سپاه «حر»، درباره لزوم نافرمانی از حاکم ستمگر سخن میگوید و هدف خود را روشن میکند: "هر کس حاکمی را دید که در حکومت خود جور و ستم را پیش گرفته و عهد خدا را بشکسته و در میان بندگان خدا به خلافکاری و تجاوز و تعدی دست زده، اگر بر ضد او برنخیزد و با گفتار و کردار علیه او اقدامی نکند، خداوند او را به همان جایی میبرد که آن ستمگر را میبرد." (7)

نکات فوق شواهدی است که نشان میدهد عمل امام حسین را میتوان نمونه ای بارز از نافرمانی شرافت آمیز بخاطر حفظ وجدان انسانی و ارزشهای اخلاقی بشمار آورد.

2- سرپیچی آگاهانه (عمدی) و علنی
عدم بیعت برای امام حسین یک نافرمانی کاملا آگاهانه بود زیرا که او میدانست که این عمل، حاوی پیامی برای مردم خواهد بود. صالحی نجف آبادی درباره علل بیعت نکردن امام مینویسد: "تصویب خلافت یزید از طرف امام، درحالیکه قدرت بر امتناع داشت مردم را گمراه میکرد، زیرا در اینصورت مردم میگفتند: امام حسین که میتوانست خلافت یزید را تصویب نکند و تصویب کرد، پس این دلیلی است که خلافت وی قانونی و اسلامی است".(8) از اینرو امام عامدانه و با آگاهی از پیامی که عدم بیعت او خواهد داشت، از این امر سرباز زد.
از سوی دیگر امام آگاه بود که عدم بیعت با یزید ممکن است چه عواقبی در پی داشته باشد و میدانست که حتی در صورت خانه نشینی و عدم حرکت نیز او را راحت نمیگذارند. از اینرو هنگامیکه عبدالله عمر و عبدالله عباس و محمد حنفیه به ایشان گفتند که از بی وفایی کوفیان بیم دارند و اینکه بهتر است که امام در خانه با خانواده بماند تا وقت مقرر مرگ سر رسد، امام حسین گفت که اگر در خانه هم بنشینم مرا راحت نمیگذارند و از من بیعت میخواهند که هرگز نخواهم کرد و در آنصورت مرا میکشند. (9)
همچنین خصوصیت علنی بودن حرکت نافرمانی امام نیز اظهر من الشمس است زیرا که امام در تمامی مراحل و در مواجهه با افراد مختلف آشکارا اعلام میکرده که حاضر به بیعت با یزید نیست زیرا که خلافت وی را برخلاف صلاح امت اسلامی و بدعت نادرست موروثی و تحمیلی شدن خلافت میدانسته است. همانطور که پیشتر نیز ذکر شد، در زمان خلافت معاویه نیز امام حسین بطور آشکارا از بیعت با او خودداری کرد.

3- مسالمت‎جویانه بودن و تلاش به عدم تقابل خشونت آمیز
اما شاید خصوصیت مسالمت‎جویانه بودن در میان دیگر ويژگیهای حرکت امام حسین، نیاز به توضیح بیشتری دارد زیرا که اغلب، از حرکت امام به عنوان قیامی مسلحانه برای نابودی حکومت یزید نامبرده شده است و از بسیاری دیگر شواهد تاریخی درباره نحوه برخورد امام حسین با این تقابل و تلاش ایشان در جلوگیری از درگیری و خونریزی و پایان مسالمت آمیز، کمتر سخن گفته شده است. مرحوم صالحی نجف آبادی در پژوهش خود در کتاب شهید جاوید، به مستندات تاریخی متعددی اشاره میکند که دلالت بر رفتار مسالمت‎جویانه امام حسین دارد.
صالحی نجف آبادی چهار مرحله را در حرکت امام در نظر میگیرد: مرحله اول با دستور یزید برای گرفتن بیعت و امتناع امام از بیعت آغاز میشود و امام جهت دفع خطر و تهاجم، از مدینه به مکه هجرت میکنند. در مرحله دوم، امام با توجه به اینکه میدانند قصد کشتن او در مکه را دارند و بمنظور مقاومت به سمت کوفه حرکت میکند تا آنکه با حر روبرو میشود. مرحله سوم از برخورد با حر تا زمان شروع جنگ میباشد که امام بیشترین تلاش خود را برای جلوگیری از جنگ و خونریزی انجام میدهد و نهایتا در مرحله چهارم جنگ ناعادلانه و مقاومت شجاعانه صورت میگیرد.
بر طبق مدارک معتبر تاریخی امام حسین در مرحله سوم حرکت خویش، حداقل پنج دفعه پیشنهاد کرد که آن حضرت را آزاد بگذارند تا برگردد:"
1- آنگاه که با حر برخورد کرد پیش از نماز ظهر پس از مذاکراتی پیشنهاد مراجعت فرمود
2- یکبار دیگر بعد از نماز عصر همان پیشنهاد را تکرار کرد (10)
3- وقتی که فرستاده عمر بن سعد بدستور وی از امام پرسید: چرا باینجا آمده اید؟ ایشان میگوید که "مردم کوفه نامه نوشتند و از من دعوت کردند، اکنون اگر آماده پذیرش من نیستید برمیگردم" و بدین گونه پیشنهاد مراجعت کرد (11)
4- روز عاشورا ضمن یکی از خطبه هایش باز پیشنهاد مراجعت را مطرح نمود (12)
5- در ملاقات محرمانه ای که با عمر بن سعد کرد پیشنهاد برگشتن به حجاز را تکرار فرمود (13)"

صالحی نجف آبادی در ادامه میگوید که شواهد نشان میدهد که اولا مذاکرات با پیشنهاد امام حسین شروع شد و دوما امام با علاقه شدیدی مذاکرات را دنبال کرده و از اینرو سه بار یا چهار بار جلسه سری تشکیل داد.(14)
علاوه بر این، امام حسین به عمر بن سعد سه پیشنهاد میدهد و میگوید که یکی را از من بپذیرید: "
1- یا بگذارید از همانجاییکه آمده‎ام(حجاز) برگردم
2- یا بگذارید پیش یزید بروم تا که او پسر عم من است نظر خود را درباره من بدهد
3- مرا بیکی از سرحدات بفرستید تا مثل مردم آنجا و طبق مقررات آنان زندگی کنم.
عمر بن سعد این پیشنهادها را برای ابن زیاد نوشت ولی او نپذیرفت و به وی دستور جنگ داد" (15)

نکته مهم دیگری که باید بدان توجه کرد، وصیت نامه امام حسین است که پیش از حرکت به سمت کوفه آنرا به محمد بن حنفیه میسپارد. در بخشی از آن امام مینویسد که "هر کس مرا با انگیزه پذیرش حق بپذیرد، پس سر و کارش با خداست زیرا حق از آن خداست و هر کس دعوت مرا رد کند، شکیبایی می نمایم تا خدا میان من و این گروه به حق داوری کند که او بهترین داوران است." (16) در اینجا امام حسین نمیگوید که اگر دعوت مرا رد کردند، من با یاران معدود خود به جنگ میروم، درحالیکه اگر امام هدف نهایی اش قیام و جنگیدن بود، سخن از شکیبایی کردن نباید در میان میبود.

تمامی این شواهد نشان میدهد که امام حسین در عین حالیکه بر اصل نافرمانی از بیعت با یزید استوار بوده، اما مسالمت‎جویانه عمل کرده و ترجیح میداده تا که خونریزی صورت نگیرد.
همچنین در چندین مورد که همراهان امام حسین قصد مقابله با افرادی از کاروان دشمن را داشتند، امام آنها را به آرامش فرا میخواند و تاکید میکند که من نمیخواهم آغاز گر جنگ باشم. (17)

یکی دیگر از نشانه های آنکه امام قصد جنگ و خونریزی نداشت و این امر به او تحمیل شد را میتوان از آخرین گفتگوهای ایشان با خواهر دلیرش زینب فهمید. در یکی از شبهای قبل از عاشورا حضرت زینب به امام میگوید: "جانم بقربانت آیا آماده شهادت شده ای؟ چشمان حسین پر از اشک شد و فرمود: اگر مرغ قطا (مرغی است شبیه کبوتر) را یک شب تعقیب نمیکردند میخوابید. یعنی وضع موجود بر من تحمیل کردند و این گرفتاری به اراده و اختیار من نبوده بلکه مخالف با خواست من پیش آمده...و اگر آزادم می گذاشتند برمیگشتم. زینب گفت: ای وای آیا از روی قهر و غلبه و بدون اختیار کشته میشوی؟ این بیشتر مرا ناراحت و قلبم را جریحه دار میکند، آنگاه سیلی بصورت خود زد و گریبان چاک نمود و غش کرد و روی زمین افتاد" (18)

آخرین نکته ای که درباب مسالمت جویانه بودن حرکت نافرمانی امام حسین میتوان برشمرد، تاثیری است که گاندی، آموزگار معاصر مبارزات مسالمت آمیز، از حرکت امام پذیرفته و با صراحت کامل میگوید که او راه حسین را در پیش گرفته است.
کسی که عدم خشونت را در مبارزات خود نه تنها وسیله بلکه هدف میداند، یقینا در حرکت اعتراضی امام حسین نوعی مقاومت عاری از حس خشونت و خونریزی دیده است که او را الگوی خود قرار میدهد. البته همانطور که پیشتر گفته شد، معنای خشونت در ادبیات و زمانه گاندی با خشونت در زمانه امام حسین بسیار متفاوت است اما به هر حال در سرزمینی که شمشیر زدن یک سنت روزمره زندگی بوده، روحیه مسالمت‎جویانه حرکت اعتراضی امام حسین را میتوان از روحیه ستیزه گرانه تشخیص داد.

4- ایستادگی و مقاومت با قبول هزینه و عواقب آن
شاید آنچه بیش از هر چیز گاندی را از امام حسین متاثر کرد، فداکاری بود که امام حسین در روز عاشورا از خود نشان داد. گاندی این رفتار را مطابق با قانون فداکاری و تحمل رنج میدانست. قبول هزینه نافرمانی و عدم بیعت در حرکت امام حسین کاملا مشهود بوده و به همین جهت تا پای جان نیز مقاومت کرده و حاضر به تسلیم نمیشود.
امام بعد از شنیدن خبر مرگ مسلم - فرستاده خود به کوفه- با کاروان خود در راه عراق بود که با لشگر دشمن به ریاست حر مواجه میشود. امام تصمیم میگیرد که به سمت حجاز برود اما حر ممانعت میکند. امام از این سختگیری حر بسیار ناراحت شد و با لحنی تند میگوید: می خواهی چه کنی؟ حر گفت میخواهم شما را بکوفه جلب و تسلیم امیر نمایم. امام میگوید من تسلیم تو نمیشوم....حر به امام پیشنهاد میدهد که راهی را انتخاب کنید که نه به کوفه برود و نه به مدینه برگردد ...امام قبول میکند و به سمت نامعلومی به حرکت در می آید..(19) در نهایت به حکم اجبار امام حسین در دوم محرم 61 هجری در کربلا فرود میآید. (20) در آنجا نیز امام سختی های مختلفی از جمله محروم ماندن خود و کاروانش از آب را تحمل میکند.
امام همچنین در خطبه ای خطاب به اهالی کوفه میگوید که یزید ما را بین دو چیز مجبور کرده است یا مرگ یا ذلت و ما ذلت را هیهات که بپذیریم (21). این جمله امام بدین معنی است که هزینه سرپیچی از بیعت را میپذیرد حتی اگر مرگ باشد و در نهایت نیز وقتی که تمامی گزینه های پیشنهادی و مسالمت جویانه اش را رد کردند و مرگ را هزینه عدم بیعت ایشان قرار دادند، او نیز شجاعانه شهادت را پذیرفت اما تن به پذیرش و تایید قاعده ظالمانه نداد.

5- آگاهی بخشی و بیدارسازی وجدان جمعی و توجه عمومی
اما آنچه شاید نیازی به توضیح ندارد، تاثیری است که حرکت امام بر روی افکار عمومی و برانگیختن وجدان انسانها و آگاه کردن آنها نسبت به «یک رویه نادرست و ظالمانه» داشته است. امام با حرکت خود مردم جامعه خویش را از نادرستی خلافت یزید که بناحق و با زور در جایگاه خلیفه مسلمانان میخواست تکیه بزند، آگاه ساخت و با شهادت خویش، ظلم و قساوت او را عیان ساخت. ایشان به طور نظری، با ایراد سخنرانی های روشنگرانه در برابر گروههای مختلف مردم و همچنین بطور عملی با عدم بیعت و نافرمانی خویش، توجه عمومی را به مساله عدم مشروعیت حکومت یزید جلب نمود. همین سخنان و خطابه ها بود که باعث شد «حر» دچار تردید گردید و از فرمانده سپاه دشمن تبدیل به اولین شهید واقعه عاشورا گردد. (22)
اما این حرکت تاریخی امام نه تنها مردمان زمانه خود را خطاب قرار داد بلکه پیامی دوران ساز را برای تمامی انسانها در طول تاریخ ثبت نمود که میتوان در برابر امر نادرست ایستاد، مقاومت کرد و آنرا رسوا کرد. آفتاب آمد دلیل آفتاب. اینکه امروز پس از حدود 14 قرن، هنوز کسی دارد درباره حرکت امام حسین مینویسد، خود اثباتی است بر اینکه ويژگی آگاهی بخشی و بیدارسازی وجدان جمعی و توجه عمومی در بهترین شکل خود در آن حرکت وجود داشته است.

جمع بندی و نتیجه گیری
با بررسی این ويژگیها میتوان دریافت که حرکت اعتراضی امام حسین شکلی از نافرمانی و مبارزه مسالمت‎جویانه بوده است که اصلی ترین هدف آن تن ندادن به یک قاعده ناعادلانه، ظالمانه و تحمیلی یعنی بیعت با یزید بود. حرکت امام اگر چه به شکلی خونین پایان یافت اما این خشونت، جنایتی بود که از طرف حکومت ظالمانه انجام پذیرفت درحالیکه امام به شکلی مسالمت جویانه قصد داشت که اعتراض و مبارزه خود را به پیش برد.
درباره مبارزات مسالمت جویانه (یا مدنی) بعضی بر این باور هستند که درصورتیکه احتمال بروز خشونت از طرف مقابل باشد، باید از مبارزه و مقاومت دست کشید، درحالیکه بنظر میرسد این یک برداشت ساده‎انگارانه از بحث عدم خشونت باشد. گاندی که بسیار بر عدم خشونت تاکید میکند، بي‏عملي در برابر بدي را بيش از خشونت تقبيح مي‏کند و مي‏گوید: "من خشونت را هزاران بار بر نامردساختن تمامي يک ملت و يک نژاد مرجح مي‏شمارم... .نظريه‏ي عدم‏خشونتِ من، هرگز نمي‏پذيرد که از مقابله با خطرات بگريزم...ميان اِعمال خشونت و گريز بزدلانه، مسلما من خشونت را به بزدلي ترجيح مي‏دهم." (23)
به هر حال همین اصرار مسالمت جویانه امام و خشونت و بیرحمی سپاه یزید بوده که واقعه کربلا و شهادت امام را بسیار تاثیرگذار کرده و باعث رسوایی طرف مقابل شده است. اما نکته دیگری که این واقعه را جاودانه کرده آنست که در عمل نافرمانی امام، گزینه تسلیم وجود نداشته و امام حسین هزینه نافرمانی اش که حتی کشته شدن خود، خانواده و یارانش بوده را دلیرانه پذیرفته است.

اما در آخر ذکر این نکته نیز مهم است که نافرمانی و مقاومت امام در زمان خویش از طرف حکومت بعنوان آشوبگری و فتنه انگیزی خوانده شد. مرحوم صالحی نجف آبادی در اینباره مینویسد:
"عمال حکومت استبدادی یزید هم در آن ایامی که فرزند پیغمبر را مورد تهاجم قرار داده بودند و هم پس از شهادت آن حضرت، کوشش میکردند که او را آشوبگر و فتنه انگیز بنامند و اقدام وی را اقدام بر ضد امنیت بخوانند. و بدینوسیله تجاوز دستگاه حکومت را نسبت به امام حسین و خاندان پیامبر توجیه کنند...
منطق سازمان حکومت سرنیزه این است که حسین بن علی از خدا نمیترسد و تقوی ندارد و بر ضد امنیت اجتماعی اقدام میکند. پس لازم است که دولت خیرخواه صددرصد ملی، حسین را که عامل فتنه و آشوب است سرکوب کند تا یزید بن معاویه که مظهر عدالت و تقوی میباشد کشور عظیم اسلام را بسوی ترقی و تکامل رهبری نماید" (24)
و این نه تنها نحوه برخورد حکومت یزید با مبارزه امام حسین بوده بلکه روش مواجهه تمامی حکومتهای سرکوبگر با نافرمانی مسالمت‎جویانه بوده است. وقتی لوترکینگ با قوانین وقواعد ناعادلانه در دوران تبعیض عیله سیاه پوستان در آمریکا، به مبارزه بدون خشونت پرداخت، او را افراطی، ایجاد کننده تنش و عامل بروز خشونت میدانستند. همین اتهامات درباره ماندلا نیز عنوان میشد.

تفسیری که در این نوشته از حرکت امام حسین ارائه شد، این پیام را در خود دارد که میتوان در برابر قاعده‎ای نادرست و بدعتی ناعادلانه، با سرپیچی و عدم اطاعت، اعتراض خود را نشان داد و در این راه مقاومت کرد. میتوان که با نافرمانی مسالمت‎جویانه بر روی عقیده خود ایستادگی کرد. میتوان تلاش کرد که از خشونت و برخورد جلوگیری شود اما نه با تن دادن به خواسته ناحق بلکه با حفظ اصول. میتوان با مقاومت خویش نادرستی یک رویه و قانون ناعادلانه را به چالش کشید و توجه همگان را به آن معطوف ساخت و وجدانهای غافل را بیدار ساخت. میتوان نافرمانی مسالمت جو بود و آغازگر خشونت نبود اما همچنان ذلت اطاعت را به تن نخرید و در راه هدفی پاک و ارزشی بزرگ، قربانی خشونت شد و به شهادت رسید. یقینا هر کس نمیتواند تا این حد مقاومت و پایداری کند آنگونه که امام حسین عمل نمود. اما میتوان از او آموخت مقاومت و تن ندادن به اطاعت از حاکم تحمیلی و ستمگر را.

پی‎نوشت:
1- روح هند، علی ابوالحسنی، http://bashgah.net/pages-3414.html
2- از نافرمانی مدنی تا بدفرمانی مدنی ، بخش دوم، عمار ملکی
3- زندگانی امام حسین، زین العابدین رهنما، ص 565
4- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 24
5- بحارالانوار، ج 44، ص 57
6- کتاب نهج الشهاده، خطبه های امام حسین، ترجمه احمد فرزانه، ص 271
7- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 290 و زندگانی امام حسین، زین العابدین رهنما، ص 636
8- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 24
9- زندگانی امام حسین، زین العابدین رهنما، ص 573
10- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 150 بنقل از تاریخ طبری ج4 ص 303 و ارشاد مفید ص 205
11- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 150 بنقل از تاریخ طبری ج4 ص 311 و ارشاد مفید ص 209
12- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 150 بنقل از تاریخ طبری ج4 ص 323
13- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 150 بنقل از تاریخ طبری ج4 ص 313 و ارشاد مفید ص 210
14- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 150
15- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 445 و 446 و تاریخ طبری، ج 7، ص2974
16- کتاب نهج الشهاده، خطبه های امام حسین، ترجمه احمد فرزانه، ص 272
17- تاریخ طبری، ج7، ص 3001 و 3022
18- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 269 بنقل از ارشاد مفید ص 213 و تاریخ طبری ج4 ص 319
19- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 232 بنقل از تاریخ طبری ج 4 ص 304 و ارشاد مفید ص 206
20- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 232 بنقل از ارشاد مفید ص 208
21- کتاب نهج الشهاده، خطبه های امام حسین، ترجمه احمد فرزانه، ص 207
22- حتی حر پس از پیوستن به امام حسین پیش یاران خود رفت و گفت: "ای قوم چرا یکی از این چیزها را که حسین به شما عرضه میکند، نمیپذیرید که خدایتان از جنگ وی معاف دارد؟" (تاریخ طبری، ج7، ص 3028)
23- کتاب «همه مردم برابرند»، ترجمه محمود تفضلي، صفحات 277 و 278
24- کتاب شهید جاوید، صالحی نجف آبادی، ص 170 و 171

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

پیام تسلیت خانواده دکتر محمد ملکی بمناسبت درگذشت آیت الله العظمی منتظری

بسم الحق
با نام آزادی، آگاهی و برابری

انا لله و انا الیه راجعون

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

ضایعه درگذشت مبارز نستوه، آزادیخواه مقاوم و مرجع بزرگ شیعیان، حضرت آیت الله العظمی حسینعلی منتظری را خدمت بیت محترم ایشان تسلیت میگوییم. ایشان تا آخرین لحظه عمر پر برکت خویش در کنار مردم ماند و برای آزادی، عزت و حقوق آنها به مبارزه با استبداد پرداخت و در این راه تحمل زندان، شکنجه، تبعید، محرومیت و حصر را به جان خرید.
ما بعنوان اعضای خانواده ای که در این سالها مورد ظلم و بی عدالتی قرار گرفتیم، همواره از لطف و پشتیبانی پدرانه آیت الله منتظری بهره مند بودیم. در تمامی این سالهای سخت، دست یاریگر و دعای خیر ایشان، همراه مظلومیت خانواده زندانیان سیاسی بود و حمایت، محبت و مقاومت آن بزرگمرد آزادیخواه، درس صبوری و پایمردی مان میداد.
از پروردگار متعال برای خانواده محترم ایشان و تمامی رهروان و دوستداران آن آزادمرد، آرزوی صبر و آرامش کرده و اطمینان داریم که آن پیر آزاده به آرامشی ابدی در جایگاهی والا نزد خداوند خویش رسیده است.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد

29 آذر 1388
دکتر محمد ملکی (زندان اوین)، قدسی میرمعز، مریم ملکی، موگه ملکی، ابوذر ملکی، عمار ملکی

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

برای صدمین روز اسارت دکتر محمد ملکی

شکوه عشق*

«در این سرای بی کسی، کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند» (1)
* * *
اگر تو خامشی و من، سکوت پیشه کرده ام
در این شب سیه کسی، گپ از سحر نمیزند

یکی صدای آشنا، ز مرگ سرخ لاله ها
به کوچه سارهای شب، غمان به سر نمیزند

به مادران بی نوا، کسی به خاطر خدا
زبیم گزمه و عسس، شبانه سر نمیزند

اگر ز عشق دم زنی، به کهکشان قدم زنی
به نقطه ای رسی در آن، عقاب پر نمیزند

در این زمان پر خطر، شکوه عشق را نگر
کنار تپه هم یکی، دم از خطر نمیزند(2)

صلا دهید عاشقان، که از نیایش و فغان
ز چوب خشک و بی ثمر، شکوفه بر نمیزند

وگر به بند آتش و به شهر گنج بی کران
درون بند میشود، ره سفر نمیزند

به خود بیا، به خود بیا، به بیکران رهی گشا
وگرنه بی تلاش ما، کسی به در نمیزند

محمد ملکی «یاسر»


* این شعر از دفتر اشعار «پرواز در قفس» میباشد، در دیباچه این شعر آورده شده: «هدیه به هوشنگ ابتهاج (سایه) که از شعر پردرد او بسیار بهره گرفتم...»

کتاب پرواز در قفس مجموعه اشعار دکتر محمد ملکی است که در ايران اجازه انتشار نیافته است. در مقدمه این کتاب آمده است:
"به مجموعه پرواز در قفس نمیتوانم گفت نظم است یا نثر یا هر دو و یا هیچ کدام. نمیدانم تنها میدانم فریادی است که سطر سطرش با خون نبشته شده و از عشق و جنون برآمده، مگر این دو همراه دیرین سرها و آبروها برباد نداده‎اند تا به تاریخ و زندگی معنی بخشند؟...
آنچه در این مجموعه آمده، صفحات محدودی از یک کتاب تاریخ است که در تیرماه سال 60 در زندان اوین متولد شد و امروز پس از گذشت دو دهه و عبور از نشیب و فرازهای بسیار می‎خواهد گوشه ای از سالهای پر حادثه ای را واگو نماید که عبرت آموز است و ماندگار، و با این اعتقاد که اگر خالق هستی به قلم و آنچه از آن می‎تراود سوگند یاد می‎کند به آن آثار قلمی نظر دارد که بازگو کننده درد و رنجی است که بر بندگانش وارد می‎آید چه اگر قلم و آنچه مینگارد را کاری جز این باشد سزاوار نفرین است نه سوگند."

1- شعر از هوشنگ ابتهاج
2- تپه زندان اوین، محل اعدام راهیان عشق

۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

از زیدآباد تا گناباد، درددلی با برادرم احمد

"از نقطه ای و خاکی برخاسته ام ٬ کویر.
جایی که آبادی نیست ٬ جایی که سعادت و رفاه و برخورداری نیست.
خشکی است و فقر و سختی زندگی."

احمد جان همین روزها سالگرد میلاد دکتر شریعتی بود و میدانم که او را دوست میداری. پس با جملاتی از او سخنم را آغاز کردم که توصیف اوست از زندگی اش و میدانم چه بسیار مشابه وصف تو از زندگی ات میباشد. یاد جملات چند سال پیشت افتادم که در مقاله ای نوشته بودی:
"راستش را بخواهيد من تا سال دوم دبيرستان کباب کوبيده را گر چه در تنها کبابي بازار سيرجان بسيار ديده بودم، اما از شدت تنگدستي مزه آن را نچشيده بودم.
به نظرم نخستين بار کباب کوبيده را در سفري دانش آموزي که براي ديدار با مرحوم آيت الله خميني از سيرجان به تهران آمدم، در شهر ري امتحان کردم. در آن سفر البته ديدار با آيت الله خميني به علت کسالت ايشان دست نداد و به جاي آن حاج آقاي غيوري که روزگاري را در تبعيد در سيرجان گذرانده بود، همه ما را به شهر ري برد و پس از دادن يک پرس چلو کباب کوبيده راهي خانه مان کرد." (1)

احمد جان، پس از شنیدن خبر حکم تو، یکبار دیگر سطور بالا را خواندم و ناخودآگاه اشک در چشمانم حلقه زد. کسی که در محرومترین نقاط این سرزمین رشد کرده و برخلاف تمامی جبرهای زندگی توانسته خود را به کمالی برساند که شرف اهل قلم نام بگیرد را میخواهند با تحمل محرومیت، تنبیهش کنند تا شاید آزادگی و شرافت از سرش بیفتد. میبینم که غمگنانه لبخندی میزنی و با همان وقار همیشگی مرا نگاه میکنی.

یادم هست که چند سال پیش در سالروز پيروزي انقلاب درباره ادعاهاي پيشرفت محيرالعقول در کشور! وضعیت خودت و همکلاسیهایت را اینگونه شرح داده بودی:
"هنگامي که براي ادامه تحصيل در مقطع ابتدايي به ناچار خوش نشيني در روستا را رها کرده و آواره شهر شديم از فرط «نداري» در محلي ساکن شديم که اغلب ساکنان آن گداها، لوطي ها و معتادها بودند و چند روسپي پير و فرسوده نيز در همان حوالي مي زيستند...
همکلاسي هاي آن دوره که در زمان انقلاب 57 در سن نوجواني بودند، هر کدام سرنوشت خاص خود را يافته اند. برخي از آنها در تصادفات جاده اي بخصوص در جاده خطرناک سيرجان – بندر عباس جان باخته اند، برخي ديگر، بر اثر اعتياد به مواد مخدر بسيار خطرناک، در بيغوله ها و خرابه هاي محل با مرگ روبرو شده اند.
بعضي از آنها شغلي براي خود دست و پا کرده اند، اما به دليل اعتياد خفيف – در فرهنگ آن محل اعتياد به ترياک، اعتياد خفيف محسوب مي شود – همسرانشان از آنها طلاق گرفته و زندگي خانوادگي شان از هم پاشيده است....
معدودي نيز با راه انداختن کاسبي و بخصوص رباخوري، مال و اموالي جمع کرده اند، اما از حيث اخلاق اجتماعي در رديف پست ترين اقشار اجتماعي قرار گرفته اند.
برخي هم آلوده مفاسد نشده اند، اما از به دست آوردن شغلي که حداقل نيازهاي آنان را فراهم کند، محروم مانده اند و با چند سر عائله در شمار بيکاران و تهيدستان جامعه به شمار مي روند.
شايد موفقترين آن بچه ها من باشم که از يک سو با ورود به فعاليت هاي سياسي از مفاسد رايج در آن محل در امان ماندم و از ديگر سو، با ورود به دانشگاه امکان ادامه تحصيل و کسب مدرک علمي را پيدا کردم." (2)

احمد عزیز
اما کسی در این نظام از ورود تو به فعالیتهای سیاسی و در امان ماندن تو از مفاسد رایج شادمان نیست. درد دارد احمد جان گفتن این حرف. اما اگر «چوپا» بودی امروز قدر میدیدی و به جای حکم زندان و تبعید و محرومیت، آخرین مدل موتور سیکلت را زیر پایت میگذاشتند! (داستان چوپا را باید از قلم خود احمد زیدآبادی خواند) (3). احمد جان دلم گرفته از اینکه هنوز «چوپا» بر کوچه های شهر و سرزمین ما حکمرانی میکند.

آه ای احمد نازنین!
حاکمان نمیفهمند یا شاید هم خوب فهمیده اند که تو فردی استثنایی هستی زیرا که بر طبق یافته های علوم جامعه شناسی و روان شناسی، باید سرنوشت تو هم مشابه دیگر همکلاسی هایت می‎شد. و چقدر حکومت از این استثنا بودن تو ناخرسند و خشمگین است.
نظام افسوس میخورد و متحیر است که در میان تمامی آن نوجوانان بی آزار برای حکومت، چرا تو یکی اینقدر چموش از آب در آمدی؟ کدام محاسبه در حفظ عقب ماندگی مناطقی که نوجوانانش باید به وضعیت همکلاسی های تو دچار شوند اشتباه بوده است که باید احمد زیدآبادی از آنجا سربلند کند؟

احمد عزیز
بی اغراق میگویم که تو اگر در یکی از کشورهای پیشرفته بدنیا آمده بودی و یا به یکی از آنها مهاجرت میکردی، با دانش و هوش و زکاوتی که داری یقینا از جایگاه بینظیری برخوردار بودی. و تو دوباره لبخندی میزنی و با ان لهجه شیرینت میگویی که «تو لطف داری» اما بخدا که این تعارف نیست. کاش قاضی‎ات این را میفهمید.

آقای قاضی که حکم به محروم کردن احمد ما به تبعید و محرومیت داده ای، لحظه ای درنگ کن:
او در سنین کودکی که طبق نظریات علم روانشناسی شخصیت یک انسان شکل میگیرد، در منطقه ای محروم و فلاکت زده زیست میکند که مستعد پروراندن انسانهایی عصبی، خشن، معتاد، منزوی و مجرم است اما او از خود انسانی آرام، مسالمت جو، متفکر، معتدل، منصف و پاک سرشت میسازد. حال در سنین پختگی و کمال، حکم داده ای تا او را برای تنبیه به گناباد تبعید کنند. عجب است که بزرگ شده روستایی در سیرجان که خود سالها تبعیدگاه دیگر محکومان بوده است را برای تحمل محرومیت به شهر درویشان تبعید میکنی. دستمریزاد.

نمیدانم من چرا مصاحبت با تو را رها کردم و با قاضی ات سخن گفتم که تنها ابلاغ کننده حکم است. بگذریم.

احمد جان
یادت هست که درباره وضعیت امروز خودت با وجود کسب عالی ترین مدارک دانشگاهی گفته بودی:
"...موقعيت من هم بر بسياري از افراد پوشيده نيست. درست در سنيني که فرد پا به پختگي فکري مي گذارد، از هر شغلي که مناسب با تجربه و تخصصم باشد، محرومم و اين حکايت سر دراز دارد."(2)
اما نه احمد جان، محرومیتهای تو کافی نبوده است. حکم داده اند که تو باید تا آخر عمر نظام، از شغلی متناسب با تجربه و تخصصت محروم باشی. عدالت ورزان اینگونه تشخیص داده اند.
تعجب میکنم که این تبسم چیست که هنوز بر لب داری؟

احمد عزیز
با این همه به یک چیز غبطه میخورم و از یک چیز در عجبم. غبطه به حال اهالی گناباد و در عجبم از کار خدا که چگونه مقدر کرده بود که حتی در تقریر حکم تو بدست نامردان، درویشی ات لحاظ شود. خوشا به سعادت جوانان گنابادی که یک الگوی زیستن انسانی را درکنارشان ببینند و خوشا بحال گناباد، شهر درویشان، که درویشی مبارز را پذیرا باشد.

پی نوشت:
1- سرمايه اجتماعي و کباب کوبيده، احمد زیدآبادی، سایت روز

2- وضع همکلاسي هاي من و ادعاي دولتمردان، احمد زیدآبادی، سایت روز

3- کیهان و ماجراي چوپا، احمد زیدآبادی، سایت روز

لینک این مطلب در سایت روز

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

اینجا کجاست؟

به یاد دکتر محمد ملکی در آغاز چهارمین ماه اسارتش
و تقدیم به تمامی دانشگاهیان دربند - دانشجویان، دانش آموختگان و استادان- و به تمامی زنان و مردانی که با تحمل سرکوب ناجوانمردانه به اعتراضات مدنی خود ادامه میدهند



اینجا کجاست که در کوی و برزنش
گر با سکوت خویش بپرسی چرا؟ کجاست؟
مشت و گلوله و باتوم میزنند
بر پیر، بر جوان و بر مرد و بر زنش

اینجا کجاست که استاد پیر و شاگردان
همه را به آزمون مشترک بردند
در اتاقی، نه در کلاس دانشگاه
در کنار هم اما، به گوشه زندان

این سرزمین که ظلم کرده اش ویران
غاصبان به آن حاکمند و بیرحمند
مردمش اسیر و خسته، میرزمند
تا که آزاد کنند عاقبت، ایران

عمار ملکی
30 آبان 1388

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

برای آینده فرزندان تو آقای بازجو

به یاد دکتر محمد ملکی کهنسالترین مبارز دربند در آغاز سومین ماه اسارتش

بازجو با لحنی خشن پرسید: این نامه ها و مقالات تند را برای چه مینویسی؟
او گفت: برای آینده بچه های تو. بازجو جا خورد و پرسید: منظورت چیست؟
پیرمرد پاسخ داد: چندتا بچه داری؟
بازجو گفت: دو تا.
پیرمرد گفت: حتما جوان هستند. نه؟
بازجو با لحنی آرامتر پاسخ داد: پسرم 20 سال دارد و دخترم 17 سال.

پیرمرد در حالیکه مچ دستش را میمالید گفت: من 4 فرزند دارم که همگی به سر و سامان رسیدند. خدا را شکر در این جامعه بیمار دچار مشکلی نشدند و از بلایای این ساختار ناسالم در امان ماندند. اما میدانم که در جامعه ای که فساد و فحشا و بیکاری و اعتیاد در حال گسترش است، جوانان بی گناه طعمه چنین مسائلی میشوند. تو آیا برای آینده دخترت در چنین جامعه ای نگران نیستی؟ تو آیا مطمئن هستی که پسرت گرفتار دام اعتیاد نخواهد شد؟ من اگر حکومتی که مسئول سامان دادن به مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه است را نقد میکنم برای اینست که نگران جوانانی هستم که قرار است در این جامعه رشد و نمو کنند و در چنین اجتماعی زندگی کنند. حال فهمیدی که برای چه میگویم من اگر رفتارهای حکومت را نقد میکنم برای آینده بچه های تو وامثال توست و نه خودم. من نه در این سن و سال بدنبال قدرت هستم و نه بخاطر منافع شخصی ام انتقاد میکنم. اگر به فکر خودم و خانواده ام بودم، سکوت میکردم و یا از ایران میرفتم و در خارج زندگی میکردم. اما من نگران آینده این کشور و جوانان آن هستم که باید در چنین ساختار ناسالمی زندگی کنند.

بازجو نفس بلندی کشید و از جایش بلند شد و چند قدم دورتر رفت و پشت به پیرمرد ایستاد. چند ثانیه ای سکوت کرد و برگشت و با چهره ای مستاصل رو به پیرمرد کرد و گفت: آقای دکتر انتقادات شما خیلی گزنده است.

استاد پیر با لحنی آرام پاسخ داد: جناب صالحی حقیقت گزنده است و این تقصیر من نیست. هر آنچه که من نوشته ام مستند بوده و با استفاده از آمار منتشر شده در روزنامه های رسمی خودتان است. نقدها و پیشنهادهای من هم همگی از روی 60 سال تجربه مبارزه و فعالیتهای علمی، اجتماعی و سیاسی بوده.
بازجو صندلی را تکانی داد و دوباره نشست و رو به پیرمرد گفت: آقای ملکی شما با این نحوه انتقاد و نامه هایتان به انقلاب و اسلام و خون جوانانی که در راه وطن شهید شده اند لطمه میزنید.

استاد دستی به موهای سپیدش کشید و گفت: عجب است که «مسلمانان ِ بعد از فتح» ما را به صدمه زدن به انقلاب و اسلام و شهیدان متهم میکنند.
بازجو با چهره ای متعجب پرسید: آقای دکتر مسلمانان بعد از فتح یعنی چه؟ منظورتان چیست؟

پیرمرد با لبخندی گفت: شما معنی مسلمان بعد از فتح را نمیدانی بعد مرا متهم به مخالفت با اسلام و انقلاب میکنی!! مسلمانانِِ بعد از فتح به کسانی میگفتند که در دوران صدر اسلام پس از پیروزی پیامبر در فتح مکه به اسلام گرویدند. آنها تلاشی برای پیروزی اسلام نداشتند و بعد از آن مسلمان شدند و بعضا مصدر امور را در دست گرفتند. حال شما که در زمان انقلاب نوجوان بودید، به من که برای مبارزه با ظلم دوران شاه مبارزه کرده ام و در پیروزی انقلاب نقش داشته ام میگویید که با انتقاداتم انقلاب را به خطر می اندازم. انقلاب برای مبارزه با ظلم بود نه برای آنکه چماقی شود بر سر مخالفان.
به من میگویید که به اسلام صدمه میزنم درحالیکه اسلامی که ما در منبرهای آقایان و در قرآن و نهج البلاغه خواندیم بیشترین تاکید را بر امر به معروف و نهی از منکر حاکمان داشت. اتفاقا آنچه به انقلاب و اسلام ضربه زد رفتار حکومت بود که با نفی آزادی ها و تحمیل بی عدالتی ها و تبعیض و حذف مخالفان و ناتوانی در اداره درست کشور، مردم و جوانان را بدبین کرد و آنها را گریزاند.
پیرمرد که ملتهب شده بود ادامه داد: آقای محترم، بنده تا وقتی که زنده باشم بخاطر مردم و منافع ملی و در دفاع از آزادی و عدالت به نقد حاکمیت ادامه میدهم چرا که اینکار را وظیفه انسانی و اعتقادی خود میدانم. اگر از نظر شما نقد خیرخواهانه جرم است هر چه صلاح میدانید بکنید. (1)

* * *

آنروزها بازجو تلفنی قرار میگذاشت و پیرمرد با همراهی همسرش برای بازجویی میرفت تا اینکه روزی آن بازجو تلفن زد و حلالیت طلبید گویی که ماموریت او دیگر عوض شده بود.

بعدها سلسلۀ بازجوها چند بار عوض شدند تا اینکه اینبار نوبت به سلسلۀ «علوی ها» رسید.(2) آنها دیگر پیرمرد را برای بازجویی دعوت نکردند و این دفعه بی‎دعوت به خانه اش هجوم بردند تا او و کتابهایش را با خود به زندان ببرند.
و اینک دو ماه است که استاد پیر مجبورشده در سلولی قدیمی برای بازجویانی جدید، دوباره داستان چرایی انتقاداتش و قصه مسلمانانِ بعد از فتح را بگوید درحالیکه زندانها، شکنجه ها و آزارهای قبلی رمق پیرمرد را گرفته و دیگر جسم بیمار و جان خسته او توانی برای بازگویی دوباره ندارد.


پی‎نوشت:

1- کلیات این روایت واقعی است و مربوط به بازجوییهای خارج از زندان محمد ملکی در سال 85 است.
2- در هنگامی که برای بازداشت به خانه آمده بودند، وقتی دکتر ملکی میپرسد که نام شما چیست گفته بودند که ما همگی علوی هستیم. مصاحبه همسر محمد ملکی با روز آنلاین بتاریخ 18 شهریور 88
http://www.roozonline.com/persian/interview/interview-item/article/2009/september/09//-29577b2220.html

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

پیامگونه دکتر محمد ملکی برای بازگشایی دانشگاه

يکماه از به بند کشيده شدن دگر بارۀ سنگربان پير و دلیر دانشگاه، دکتر محمد ملکي گذشت و اين ماهگرد مصادف با روز بازگشايي دانشگاهها و مدارس شده است. امروز نه بعنوان فرزند این استاد پیشکسوت و رنجدیده، بلکه بعنوان یک دانشجو، جای خالی پیامهای امیدبخش وی را بمناسبت آغاز سال تحصیلی احساس کردم. با خود اندیشیدم که در بند نگه داشتن او در هنگامه بازگشایی دانشگاه علیرغم وضعیت ناگوار سلامتی وی تصادفی نیست. شاید حاکمان خواسته اند در این روزهای بحرانی، قلم او را ساکت نگه دارند تا که فریاد حق خواهی و آزادیخواهی دانشگاهیان را سر ندهد. غافل از اینکه او پیش ترحرف را زده است و درد را گفته است.
او را تصور کردم که در گوشه ای از خلوتگه خویش با پشتی خمیده از تحمل ستم دوران، ساده و صادق، دردمند و عاشق، آرام و پر صلابت، تن خسته و پرامید نشسته و بمناسبت بازگشایی دانشگاه برای دانشجویان پیامی مینویسد. نوشته ها و نامه‎های پیشین اش را ورق زدم. احساس کردم که از سلول تنهایی اش صدایم میزد که پیام من را برای دانشگاهیان بخوان. بار دیگر نامه هایش را مرور کردم و دریافتم که پیام امروزش را دیروز نوشته بود و انگار میخواست پیامگونه زیر که تمامی کلماتش را پیشتر خود نوشته است، بار دیگر به گوش دانشگاهیان و مردم برساند.

با نام آزادي، آگاهي و عدالت*


به دانشگاهيان
سنگربانان آزادي و عدالت

"آن روز كه رضاشاه پاي به صحن دانشگاه تهران گذاشت تا مكاني را افتتاح كند كه مي‌دانست در آيندة ايران نقش اساسي بازي خواهد كرد (بهمن 1313) آيا تصور مي‌كرد سنگري را ساخته است كه سنگربانان آن به زودي استبداد و بي‌عدالتي را نشانه خواهند گرفت و صاحبان زر و زور و تزوير را نگران خواهند ساخت و آيا رضاشاه مي‌دانست وقتي پايش را از دانشگاه بيرون بگذارد و سنگر به تصرف دانشجويان و استادان درآيد، انديشه‌هاي پرتاب شده از اين سنگر خواب راحت را بر زورگويان و استثمارگران حرام خواهد كرد و آيا او هرگز مي‌انديشيد كه جبهة جديدي عليه خودش باز كرده كه دودمان او و جانشين‌اش را به باد خواهد داد و خشن‌ترين نوع استبداد (به قول آيت‌الله طالقاني: استبداد ديني) هم موفق به فتح اين سنگر نخواهد شد." (1)
"ديديم چگونه نهالي كه در 16 آذر 32 كاشته شد به بار نشست و 18 تير 78 بار ديگر از سنگر آزادي فرياد مرگ بر ديكتاتوري برخواست كه تا امروز ادامه دارد و دانشجويان و استادان دانشگاههاي كشور هزينه آن را مي‌پردازند و به مقاومت ادامه مي‌دهند. امروز استادان و دانشجويان با تمام وجود آثار تلخ تسلط حكومت بر دانشگاهها و از بين رفتن استقلال محيطهاي علمي را احساس مي‌كنند زيرا رؤسا و مسئولان انتصابي هرگز نمي‌توانند يا نمي‌خواهند از حقوق دانشجو و استاد دفاع كنند و نگذارند به حريم دانشگاهها تجاوز شود. دانشجو آرمانخواه است و مدافع آزادي و عدالت و اين خصلت دانشجويي است، تا دانشگاه هست مبارزه با ظلم و بي‌عدالتي و ديكتاتوري ادامه دارد."(2)
"نگاهي به آنچه پيش و پس از انقلاب ضد سلطنتي بر دانشگاه ها گذشته نشانگر اين واقعيت است که دشمنان آزادي هرگز نتوانسته اند يا نخواسته اند بفهمند که بسياري از دانشگاهيان که دل در گروي آزادي مردم دارند ، هيچگاه اجازه نخواهند داد سنگر آزادي به دست استبداديان تسخير شود. تاريخ گواه است هر گاه دانشگاهها مورد هجوم دشمنان قرار گرفته اند، همبستگي ميان استاد و دانشجو سد محکمي در برابر استبداديان به وجود آورده است." (3)
"آنگونه كه شاهد بوده‌ايم هيچ تحول و دگرگوني اساسي در كشور بدون حضور فعال دانشجويان متصور نيست و اين رسالتي است كه مردم بعهده دانشگاهيان نهاده‌اند و از آنجا كه فعاليت سياسي دانشجويان معطوف به كسب قدرت سياسي نيست، تنها در جهت انتقال خواسته‌هاي اجتماعي و اعمالِ فشار در جهت اصلاح وضعيت موجود يا تغيير ساختار سياسي در مسير رسيدن به خواسته‌هاي جامعه عمل مي‌كند"(1)
"امروز كه قدرت به دستان براي لاپوشاني شكست‌هاي خود در زمينه‌هاي گونه‌گون تلاش مي‌كنند تا سنگر دانشگاهها را تضعيف كنند و در پندار خود اين سنگ بزرگ را از پيش پايشان بردارند وظيفه و رسالت دانشجويان در تلاش براي تحول و دگرگوني، آشكار و آشكارتر مي‌گردد."(1)
"در خيال خود زمينه‌سازي براي كودتاي فرهنگي دوم مي نمايند. مطمئن باشيد با اين حركات زشت و ديوانه‌وار نمي‌توانيد صداي انتقاد دانشجويان را خاموش و اين سنگرهاي آزادي را تخريب كنيد. راستي در ذهنِ شما چه مي‌گذرد و انگيزه‌تان از اين كارهاي مسخره چيست؟ مي‌خواهيد آزموده را بار ديگر بيازماييد؟ كمي فكر كنيد نتيجه بستن دانشگاهها، كشتار وحشيانه دهه شصت و نسل‌كشي سال 67 در زندانها كه عمده قربانيان آن دانشگاهيان بودند، قتل‌هاي زنجيره‌اي، ترور دگرانديشان، حملة سال 78 به دانشگاهها و كشتار و زنداني كردن دانشجويان چه مشكلي از مشكلاتِ عديدة «نظام ولائي» را حل كرد كه امروز مي‌خواهيد با تغيير صحنه بار ديگر آن نمايش‌ها را تكرار كنيد؟
اي شما صاحبان قدرت، نگاهي به تاريخ بياندازيد و از سرنوشتِ فرعونها، نمرودها، استالين‌ها، هيتلرها، صدامها عبرت بگيريد ــ اگرچه نخواهيد گرفت، ــ مطمئن باشيد اين فرمانِ تاريخ و قانونمندي حاكم بر اين جهان است كه «الملك يبقي مع الكفر ولايبقي مع الظلم» (جهان با كفر باقي مي‌ماند اما با ظلم نه)، مرگ ظلم و ظالم دير و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. و حتماً فراخواهد رسيد. من دگربار فرياد مي‌كنم اگر نه يك بار ده بار هم كودتاي فرهنگي با نام انقلاب فرهنگي بكنيد باز دانشگاهها «سنگر آزادي» باقي خواهند ماند." (4)

با سلام به دانشگاه، سنگر تسخيرناپذير عدالت و آزادي
دکتر محمد ملکی



آری او حرف را زده است و درد را گفته است. در خانه اگر کس است یک حرف بس است. کاش حاکمان میفهمیدند که دربند نگه داشتن او و دیگر دانش آموختگان ايران، دردی از نظامشان دوا نمیکند.
او را که آبروی دانشگاه است رها کنید تا مباد گزندی بر جسم و جانش رسد. مگذارید که آتش خشم دانشجویان، استادان و مردمان بیش از این شعله‎ور شود. کاری نکنید که بدنامی‎تان در میان دانشگاهیان و فرهیختگان جهان افزونتر شود.(5)


پی‎نوشت:

* تمامی عبارات آغاز و پایان نیز از نامه های پیشین دکتر محمد ملکی است و آنها که با ادبیات وی آشنایی دارند، این واژگان را میشناسند. تمامی متن این پیامگونه نیز از نامه ها و پیامهای پیشین اوست.
1- «دانشگاه، سنگر تسخيرناپذير»، محمد ملکي، مهر 86
2- «16 آذر روزِ برافراشته شدن پرچم مقاومت»، محمد ملکی، آذر 86
3- «پيام به استادان و دانشجويان عزيز»، محمد ملکي، 27 خرداد 88
4- «سراب عدالت و خواب کودتاي فرهنگي دوم»، محمد ملکي، 29 ارديبهشت 86
5- اخیرا 343 نفر از دانشگاهیان جهان با اشاره به زندانی بودن دکتر ملکی، نگرانی عمیق خود را از وضعیت وخیم دانشگاههای ايران ابراز کرده‎اند و خواستار متوقف شدن تعرض به حریم دانشگاهها شده‎اند.
http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=5805

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

روز قدس و بدفرمانی مدنی

سال گذشته پژوهشی درباره انواع اعتراضات مدنی انجام دادم که در آن به بررسی نظرات مختلف پیرامون نافرمانی مدنی و دیگر انواع مبارزات مدنی پرداختم. در بخش پایانی آن پژوهش رفتار اعتراضی ایرانیان بررسی شده بود و با توجه به شرایط سیاسی و فرهنگی ایران، این نتیجه را گرفته بودم که در بعضی مواقع روش اعتراض مدنی ایرانیان، اگر چه ظاهرا شبیه نافرمانی مدنی است اما اساسا چیزی متفاوت با آن است و خصوصیات خاص خود را دارد. با توضیح این مشخصات به طرح و تفسیر یک الگوی جدید اعتراضی دست زدم و آنرا «بدفرمانی مدنی» نامیدم. واژه و مفهومی که تاکنون در فرهنگ سیاسی اعتراضات مدنی وجود نداشته، اما بنظرم در عمل بهترین توصیف را از نوع خاص رفتار اعتراضی ایرانیان نشان میداد.(1)
جهت آشنایی خوانندگان توضیح میدهم که بدفرمانی مدنی، رفتاری اعتراضی است که درآن معترضان با بداجرا کردن یک قانون، قاعده یا یک رویه، اعتراض خود به امری که نادرست و ناعادلانه میدانند را ابراز میدارند. بدفرمانی مدنی عملی عامدانه، آگاهانه و مسالمت آمیز است.
در این عمل افراد در ظاهر در حال انجام یک قانون، دستور یا رویه هستند اما در باطن آنرا نصفه نیمه و بد اجرا میکنند و در اصل به شکل دلخواه خود محتوای آنرا تغییر میدهند.
این اعتراض گاهی بطور مستقیم در برخورد با یک قاعده انجام میپذیرد (بدفرمانی مستقیم) و گاهی برای نشان دادن اعتراض به یک امر ناعادلانه، معترضان رویه ای دیگر را بد اجرا میکنند تا اعتراض خود را نشان دهند(بدفرمانی غیرمستقیم). بدحجابی یکی از نمونه های بدفرمانی مستقیم در ايران است که هدف آن، بد اجرا کردن قانون حجاب اجباری است که از نظر معترضان قاعده ای ناعادلانه است. نمونه ای از بدفرمانی غیرمستقیم را در همین مطلب مشاهده خواهیم کرد.
بدفرمانی زمانی انجام میگیرد که اعتراض علنی نسبت به یک قاعده یا رویه نادرست به شکل نافرمانی، هزینه بالایی برای معترضان دارد و با سرکوب و واکنش تند سیستم حاکمه مواجه میشود.
این رفتار اعتراضی به اقتضای شرایطی بوجود می آید که در آن حکومت اجازه اعتراض علنی و مسالمت آمیز را به شهروندانش نمیدهد و در نتیجه شهروندان مجبور میشوند که به این شیوه اعتراض خود را بروز دهند.
با این مقدمات اگر نگاهی به حضور معترضان جنبش سبز در راهپیمایی روز قدس بیافکنیم، حرکت بدفرمانی مدنی بوضوح مشاهده میشود. با توجه به آنکه مجوز راهپیمایی اعتراضی به مخالفان داده نمیشود، آنها نیز از فرصت راهپیمایی روز قدس استفاده کرده تا اعتراض خود را به مسائل پس از انتخابات اخیر نشان دهند. (بدفرمانی غیر مستقیم)
معترضان میدانستند که راهپیمایی روز قدس، یک رویه حکومتی بوده تا در آن طرفداران سیاستهای نظام با دادن شعارهای رسمی، همراهی و همدلی خود را با حکومت نشان دهند، اما جنبش اعتراضی سبز در آن مراسم شرکت کرد و محتوای آنرا به شکلی که خود میخواست تغییر داد و در اصل آنچه را که حکومت از شرکت کنندگان انتظار داشت را بداجرا کرد. این حرکت که عامدانه، آگاهانه و مسالمت آمیز بود بار دیگر نشان داد که اگر حکومت اجازه برگزاری تظاهرات اعتراضی و قانونی را نمیدهد و نافرمانی مدنی را شدیدا سرکوب میکند، نمیتواند به سادگی مانع بدفرمانی مدنی شود. زیرا در حرکت بدفرماني مدني، اساسا حکومت دچار نوعي گيجي و بلاتکليفي خواهد شد، زيرا که اين حرکت بنا به خاصيت دوگانه خود در حفظ ظاهر و نقض باطن یک رویه، دست حکومت را در اعمال خشونت تا حدي مي‏بندد.
این مساله باعث میشود که هیچ چیز در جای خود قرار نگیرد و مراسمی که حکومت انتظار دارد در تاییدش برگزار شود، به محلی برای سر دادن شعارهای اعتراضی تبدیل شود که یقینا باعث ناخرسندی حاکمیت میگردد. اما خودکرده را تدبیر نیست زیرا که این رفتار معترضان، نتیجه اجازه ندادن حکومت به مخالفان برای برگزاری راهپیمایی مستقل میباشد و در نتیجه آنها مجبور به استفاده از این فرصتها برای نشان دادن اعتراضشان میشوند. بدفرمانی مدنی موقعی روی میدهد که حکومت جایی برای اعتراض قانونی و نافرمانی مدنی نمیگذارد.
کلام آخر اینکه بدفرمانی مدنی نه از کتابهای هابرماس و جان کین و جان رالز گرفته شده و نه برآمده از علوم انسانی غربی است و نه آنکه در موسسات آلمانی و آمریکایی و هلندی تدریس میشود. این روش اعتراض، از هوشمندی، زیرکی، شوخ طبعی، سازگاری و فرصت شناسی ایرانی برآمده است که به هر حال فرصتی را برای بیان اعتراض خود با کمترین هزینه خواهد آفرید. اين روش اعتراض، نتیجه منطقی برخورد سرکوبگرانه حاکمیت با دیگر روشهای اعتراضات مدنی است. از اینرو اگر که حاکمیت خوشش نمی آید که مراسم رسمی اش بدین شکل اجرا شود و از محتوای مورد علاقه اش تهی شود، باید اجازه حضور مخالفان و حق اعتراض آنها را برسمیت بشناسد.
بدفرمانی مدنی در بیشتر موارد، روشی «مطلوب» برای معترضان هم نیست اما اجبارا تنها روش «ممکن» برای بیان اعتراض آنها میشود.

پینوشت:
(1) برای اطلاع بیشتر از تعریف، مفهوم و ويژگیهای بدفرمانی مدنی و نمونه هایی از آن در ایران به مقالات «از نافرمانی مدنی تا بدفرمانی مدنی» بخشهای یازدهم و سیزدهم مراجعه شود.
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/083012.phphttp://mag.gooya.eu/politics/archives/2009/02/083808.php

لینک این مقاله در سایت روز

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

تنهایی...شعری از مجموعه اشعار محمد ملکی که وصف حال امروز اوست

«تنهایی»

به آنها که تنهایی را میشناسند



چه غریبانه
در این باغ پر از لای و لجن
میکشد رنج درختِ تنها
* * *
پیچک پیر که پیچیده به افرای بلند
پنجه ها کرده فرو
جای جای تن او
همه ی روزنه ها را بسته
که تنفس شده سخت
چشم‎بندی از برگ
زده بر چشمانش
تا درختان دگر را نتواند دیدن
و چنان ساخته با شاخک خویش
میله ها بر دهنش
که فقط ناله برون آید از آن
تا درختان دگر را نتواند گفتن
میکشد رنج درخت تنها
و در این باغ پر از لای و لجن
گر چه تنهاست
ولی پابرجاست

محمد ملکی «یاسر»

از مجموعه «پرواز در قفس»*


* کتاب پرواز در قفس مجموعه اشعار دکتر محمد ملکی است که در ايران اجازه انتشار نیافته است. در مقدمه این کتاب آمده است:
"به مجموعه پرواز در قفس نمیتوانم گفت نظم است یا نثر یا هر دو و یا هیچ کدام. نمیدانم تنها میدانم فریادی است که سطر سطرش با خون نبشته شده و از عشق و جنون برآمده، مگر این دو همراه دیرین سرها و آبروها برباد نداده‎اند تا به تاریخ و زندگی معنی بخشند؟...
آنچه در این مجموعه آمده، صفحات محدودی از یک کتاب تاریخ است که در تیرماه سال 60 در زندان اوین متولد شد و امروز پس از گذشت دو دهه و عبور از نشیب و فرازهای بسیار می‎خواهد گوشه ای از سالهای پر حادثه ای را واگو نماید که عبرت آموز است و ماندگار، و با این اعتقاد که اگر خالق هستی به قلم و آنچه از آن می‎تراود سوگند یاد می‎کند به آن آثار قلمی نظر دارد که بازگو کننده درد و رنجی است که بر بندگانش وارد می‎آید چه اگر قلم و آنچه مینگارد را کاری جز این باشد سزاوار نفرین است نه سوگند."
همچنین از محمد ملکی پیشتر مجموعه شعر «پيامبر آگاهي» كه به سبك مثنوي و داستان زندگي پيامبر اسلام است و «قصه بود و نبود» كه داستان مبارزه مردم فلسطين و انتفاضه براي كودكان به صورت شعر مي باشد، منتشر شده است.

در این وبلاگ گهگاه بعضی از شعرهای پدر را انتشار میدهم. به امید سلامتی و رهایی اش

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

علوم انسانی را بهانه نکنید

تقدیم به سنگربان پیر حریم دانشگاه، دکتر محمد ملکی

مدتی است که بحث نگرانی از علوم انسانی غربی و عامل انحراف بودن تئوری های آن و مغایرتشان با تعالیم اسلامی و ارزشهای انقلابی از تریبونهای مختلف حکومت شنیده میشود. این مساله در ابتدا در کیفرخواست محاکمات اخیر و اعتراف اجباری تئوری پرداز اصلاحات مشاهده شد. حتی از تعداد بیش از حد دانشجویان رشته های علوم انسانی هم ابراز نگرانی شده است.
از متون کیفرخواست نمایش محاکمات اخیر مشخص است که این انتفادات به علوم انسانی غربی، بخاطر مباحث گذار به دموکراسی و مبارزات مدنی میباشد که از نظر حاکمیت بسترساز اعتراضات حوادث پس از انتخابات بوده است. البته هدف از این آسمان ریسمان کردن آن است که به هر شکل رد پایی از غرب در حوادث پس از انتخابات پیدا شود. اگر که اعترافات افراد مرتبط با سفارتخانه ها و متهم کردن کشورهای غربی به نقش داشتن در ناآرامی های پس از انتخابات خیلی مورد قبول افکار عمومی واقع نشد، میتوان پای تئوریها و علوم انسانی غربی را به میان کشید. بدیهی است که این اتهام را نمیتوان به علوم تجربی و فنی غربی وارد نمود زیرا که اینها علوم دقیقه و آزمایشگاهی است و نمیتوان آنها را به اسلامی و غیر اسلامی، انقلابی و ضد انقلابی تقسیم نمود.

اما گذشته از مساله فوق این پرسش مطرح است که مگر تدریس علوم انسانی در دانشگاههای ایران تا چه حد در ایجاد روحیه انتقادی در دانشجویان تاثیر داشته است که یکباره این علوم مورد هدف قرار میگیرند؟ براستی آیا مشکل اصلی حاکمیت با دانش آموختگان علوم انسانی در ایران است که از تعداد بالای دانشجویان علوم انسانی در کشور احساس نگرانی میشود؟
یک بررسی ساده نشان از واقعیت دیگری میدهد. بطور کلی در تمامی تاریخ جنبش دانشجویی در ایران و همچنین در جنبش دانشجویی سالهای اخیر، الزاما این دانشجویان علوم انسانی نبوده اند که پیشتاز مبارزات آزادیخواهانه بوده اند بلکه در اکثر مواقع دانشجویان رشته های فنی بیش از دانشجویان علوم انسانی به انتقاد از حاکمیت پرداخته اند و هزینه سنگینی نیز داده اند. مثال بارز آن فعالان دانشجویی و دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر بوده اند که بخاطر نگاه انتقادی شان، در دهه گذشته بارها توسط حاکمیت زندانی شدند و مورد آزار قرار گرفتند. نگاهی به لیست دانشجویان معترض و به بند کشیده شده در سالهای اخیر نشان از این مساله دارد که اکثر آنها دارای تحصیلات آکادمیک در علوم انسانی نبوده اند.
از سوی دیگر باید در نظر داشت که علوم انسانی مخاطب عام دارد و مانند علوم تجربی و فنی نیست که کتابها و مقالات آنرا، تنها دانشجویان، متخصصان و کارشناسان مرتبط مطالعه کنند. از اینرو بسیاری از دانش آموختگان علوم تجربی و فنی که دغدغه مسائل اجتماعی و سیاسی را دارند، دارای مطالعات مباحث علوم انسانی هستند. حتی بسیاری از نوشته ها و مقالات تحلیلی و انتقادی در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توسط فعالان دانشجویی با تحصیلات مهندسی نوشته میشود. این مساله البته در ایران دارای سابقه است و نمونه های آنرا میتوان در مهندس بازرگان و مهندس سحابی دید.

اساسا آنچه از کسب علم و دانش در دانشگاه حاصل میشود نوعی نگاه تحلیلی و انتقادی به پدیده ها میباشد و از اینرو یکی از وظایف علم، ایجاد تشکیک در مورد فرضیات است تا به تفسیر درست تر از پدیده های ناشناخته برسد. در نتیجه علوم انسانی به مثابه شاخه ای از علم، جدای از دیگر علوم نیست و اگر حاکمیت در ایران به اشکال مختلف اعلام میکند که با علوم انسانی مشکل دارد، در واقع آنرا باید به مساله داشتن با علم تفسیر نمود.
نکته دیگر آنکه، در عصر ارتباطات دیگر دستیابی به منابع و کتب علوم (چه انسانی و چه تجربی) تنها از طریق منابع دانشگاهی داخل کشور نیست و در نتیجه حذف و تصفیه منابع دانشگاهی از برخی علوم انسانی غربی، هرگز نمیتواند باعث عدم دسترسی دانش پژوهان و محققان علوم انسانی بدانها شود زیرا که اکثر این کتب و منابع در مدت چند دقیقه در شبکه اینترنت قابل تهیه است و این هم دلیل دیگری است که هدف تصفیه قرار دادن منابع علوم انسانی در دانشگاهها امری بیهوده خواهد بود.

به هر حال بنظر میرسد که پرونده سازی برای علوم انسانی در روزهای اخیر تنها بهانه ای است برای برخورد دگرباره با پایگاه علم و دانش – دانشگاه - و ساکت نمودن دانشجویان که سربازان وفادار این سنگر آزادی بوده و هستند. بجاست که از دکتر محمد ملکی، سنگربان پیر دانشگاه که اینروزها در بند علم ستیزان است یادی کنم که همواره میگفت مساله نظام ولایی با دانشگاه، یک مشکل ریشه ایست زیرا که دانشگاه محقق پرور است و تفکر حاکم مقلد پرور.

اما بعنوان یک دانش آموخته و کارشناس ارشد مهندسی و یک دانشجوی علوم بین رشته ای که در زمینه مباحث فلسفه سیاسی مطالعاتی داشته و درباره بحث اعتراضات مدنی پژوهش کوچکی هم انجام داده ام، میخواهم نکته ای را به نویسندگان کیفرخواست علیه علوم انسانی یادآور شوم. میدانیم و میدانید که هدف از طرح اینگونه مسائل آن است که اعتراضات مدنی و مبارزات دموکراسی خواهانه و مسالمت آمیز مردم در ایران، نهایتا به نیروهای سخت افزاری (عوامل انسانی) و یا نرم افزاری (علوم انسانی) کشورهای غربی نسبت داده شود تا از این طریق بتوان به این حرکت اصیل و مسالمت آمیز، انگ غربی بودن زد. اگر حتی بتوانید با تبلیغات گسترده و اعترافات دانش آموختگان علوم انسانی، به افکار عمومی ثابت کنید که تفکرات دموکراسی خواهانه و آزادی خواهانه و مبارزات مسالمت آمیز همگی از علوم غربی وارد شده است، چیزی از اعتبار و حقانیت اين نظریات نمیکاهد اما در عین حال سناریوپردازان باید بدانند که بدون دانستن این علوم و این مباحث غربی هم تغییری در مطالبات و تلاشهای آزادیخواهانه ایجاد نخواهد شد چرا که در تعالیم دینی و ملی ایرانیان، آموزه ها و روشهای نظری و عملی بسیاری برای مبارزه و تلاش برای احقاق حقوق مردم و طلب آزادی و عدالت وجود دارد که بدون نیاز به تئوریهای علمی غربی هم، محرک کافی برای حق خواهی و آزادیخواهی ایرانیان می باشد. مگر در سالهای انقلاب 57 هم نظریه نافرمانی مدنی هابرماس و یا نظرات جان کین بود که مردم را به مبارزه برای تغییر سرنوشت خویش ترغیب نمود؟
اصلا فرض کنید که در دانشگاه و از کتابخانه ها الگوی نظریه پردازان نافرمانی مدنی و مبارزات مدنی کاملا حذف گردید، با الگوی مبارزه و مقاومت امام علی و امام حسین چه میکنید؟ با الگوی مبارزه کاوه و بابک و میرزا کوچک خان چه میکنید؟ با الگوی مبارزاتی طالقانی، شریعتی و گلسرخی چه میکنید؟
باور کنید که الگوی نافرمانی مدنی را من پیش از اعتراضات ثورو و لوترکینگ در آمریکا و مبارزات گاندی در هند و قبل از خواندن آن در مقاله هابرماس، در حرکت امام حسین و نافرمانی او از بیعت با یزید و خروج مسالمت آمیزش از مدینه دریافته بودم.
مایه حیرت است که گاندی بعنوان یکی از پایه گذاران نظری و عملی نافرمانی مدنی و مبارزات مسالمت آمیز میگوید: "من براي مردم هند چيز تازه‌اي نياورده‌ام؛ فقط نتيجه‌اي را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگي قهرمان كربلا به دست آورده‌ام، ارمغان ملت هند كردم." (1)
و در کشور ما که حاکمانش ادعای تبلیغ آموزه های امام حسین را دارند، تئوری مبارزات مسالمت آمیز را برآمده از علوم انسانی غربی میدانند که باید مانع نفوذ آن در اندیشه ها شد.

پی نوشت:
1- روح هند، علی ابوالحسنی، http://bashgah.net/pages-3414.html

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

اتهام واهی و بیمارآزاری

1- دکتر محمد ملکی، استاد پیشکسوت و رییس اسبق دانشگاه تهران، یکی از خوشنامترین مبارزان سیاسی مستقل در ایران است که بيش از نيم قرن مبارزه پيگير در داخل کشور بخاطر آزادي، مردم سالاري و حقوق بشر در کارنامه اش به ثبت رسيده و با حق‎گویی و انتقادات صریح، همواره خطوط قرمز ساخته شده توسط نظام ولایی را در جهت منافع ملت بطور مسالمت آمیز به چالش کشیده است.
دفاع نظری و عملی او از حقوق انسانی تمامی زندانیان سیاسی فارغ از گرایش عقیدتی و فکری شان زبانزد بوده (از رامین جهانبگلو تا اکبر گنجی و از ناصر زرافشان تا هاشم آغاجری و از منصور اصانلو تا معلمان و دانشجویان و ...) و از اینرو همواره مورد احترام گروههای سیاسی و دانشجویی با تفکرات مختلف بوده است. دغدغه او نسبت به مسائل دانشگاه ، همواره او را در سنگر دفاع از دانشجویان قرار داده و تاوان آنرا هم با زندانهای مکرر پرداخته است.
پس از آنکه در هفته گذشته ماموران با هجوم به منزل محمد ملکی او را بازداشت کردند، در دادگاه انقلاب وی را به «اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در اغتشاشات و تحریک به شرکت در اغتشاشات بعد از انتخابات»! متهم کرده اند که از به ته دیگ خوردن کفگیر آقایان در پرونده سازیهای اخیر خبر میدهد. نیاز به توضیح ندارد که موضع دکتر ملکی درباره انتخابات سالهاست که مشخص است و او اساسا انتخابات در نظام ولایی را تنها یک خیمه شب بازی میداند که نهایتا با سنت مرضیه تقلب به نتیجه دلخواه میرسد. از اینرو محمد ملکی در انتخابات اخیر از معدود فعالان سیاسی بود که به عدم شرکت در انتخابات اعتقاد داشت. حال چگونه او که اين روزها در بستر بيماري در شرايط سختي بسر مي برد و به همين علت حتي از فعالیت قلمی و زبانی درباره وقایع پس از انتخابات نيز باز مانده بود، ناگهان پس از گذشت دو ماه از وقایع بعد از کودتا، به اقدام علیه امنیت ملی آنهم از طریق شرکت در اغتشاشات! متهم میشود!؟ شاید او گهگاه به بهانه مشکل پروستات از بستر برمیخواسته و میرفته تا اغتشاش کند!!
به هر حال شايد نیازی اصلا به پاسخ گوئي به این اتهامات واهی نباشد، زيرا اتهام اين پیر مبارزه برای تمامی مردم و فعالان سیاسی و دانشجویی مشخص است: حق جویی، آزادیخواهی، نقد قدرت و طلب عدالت.
کاش حکومت به جای اتهام زنی ها و پرونده سازیها به پیشنهاد مکرر و دلسوزانه محمد ملکی برای برگزاری رفراندوم و گذر مسالمت آمیز کشور از این وضعیت گوش می داد تا روزی نرسد که دیر باشد اگر که تاکنون دیر نشده باشد.

2- در پی فجایع پس از انتخابات و نمایش اعترافات رسواکننده و همچنین بدنبال آشکار شدن رسوایی شکنجه ها و تجاوزات درون بازداشتگاههای نظام که اخیرا توسط آقای کروبی افشا شده اند، بنظر میرسد که نهادهای امنیتی با دستگیری محمد ملکی، سعی کرده اند تا یکی از شاهدان زنده شکنجه های سیاه و سپید در زندانهای جمهوری اسلامی را به بند کشند تا او از خاطراتش نگوید، اگرچه که او پیشتر به ذکر تجربیات خود از شکنجه های زندان در نامه های متعدد پرداخته است و بارها اعلام کرده که حاضر است در یک دادگاه صالح درباره اِعمال شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی شهادت دهد.
اما امروز نفس بازداشت دوباره محمد ملکی در سن 76 سالگی و بردن او از بستر بیماری به سلول انفرادی، نمونه بارز ديگری از شکنجه و آزار اوست.(1) آفتاب آمد دلیل آفتاب. وقتی کسی را که در حال انجام دوره مداوای سرطان پروستات است به بند بدنام 209 زندان اوین و سلول انفرادی منتقل میکنند، آيا چنين اقدامي جز اخلال در امر درمان و استراحت یک بیمار بوده؟ و این امر طبق قوانین خود جمهوری اسلامی، مصداق شکنجه یک انسان است. (2)
همچنین پدر بدلیل ابتلا به بیماریهای متعدد مانند آریتمی قلبی، دیابت، ضعف جسمی و کمر درد و پا درد، در هر وعده غذایی مشتی قرص مصرف می کند که کم و زیاد شدن هر یک از این داروها (و یا احیانا اضافه کردن داروی دیگر مانند آنچه اینروزها از زندانیان دیگر شنیده میشود)، اثر فوری بر سلامتی اش دارد و او را با مشکل جدی مواجه مي سازد. از سوی دیگر چشم چپ او بر اثر ضربات کابل در زندان دهه 60 کاملا از بین رفته بود که تنها در سالهای اخیر با انجام جراحي های متعدد تا حد کمی قدرت بینایی اش را بازیافته است ولیکن ضعف بینایی در کنار دیگر شرایط زندان، میتواند در مصرف منظم داروها اختلال ايجاد کرده که اين امر نيز طبق قانون مصداق شکنجه است. (3)
مشکلات متعدد دیگري را میتوان در ارتباط با بازداشت دکتر ملکي برشمرد که همگی آنها مصاديق ديگري از آزار و شکنجه یک زندانی بیمار به شمار مي آيد. به هر حال مقامات نظام ولایی مسئول عواقب این آزارها و مشکلات جسمی و جانی تهدیدکننده وی هستند.

اما اين مطلب را با مقایسه رفتار همزمان دو حکومت به پایان میبرم. (4)
در خبرها آمده بود که المقراحی، عامل حادثه تروریستی لاكربي، که منجر به کشته شدن 270 نفر از سرنشینان هواپیمای آمریکایی شده بود، از آنجايي كه به بيماري سرطان پروستات مبتلاست به دلايل ملاحظات انساني از زندان آزاد شده است. «دولت خبیث بریتانیا»، اين عامل بمبگذاری اهل لیبی را در آستانه ماه رمضان علیرغم انتقادات تند مقامات آمریکا، بدلایل بشردوستانه آزاد و روانه خانه کرده است.
در همان زمان «نظام عدل ولایی»، محمد ملکی - رییس اسبق دانشگاه تهران، استادی پیشکسوت و منتقدی آزادیخواه و مسالمت جو را كه به بيماري سرطان پروستات مبتلاست، بدون هیچ ملاحظه انسانی و بشردوستانه ای، در روز اول ماه رمضان از بستر خانه اش به سلول انفرادی روانه می‎کند.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


پی نوشتها:

1- طبق بند 2 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، زندانی کردن در سلول انفرادی مصداق شکنجه است.
2- طبق بند 9 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، محروم كردن بیماران زندانی از دسترسی به خدمات ضروری مصداق شکنجه است.
3- طبق بند 8 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، استفاده از داروهای روان گردان و كم و زیاد شدن داروهای زندانیان مریض مصداق شکنجه است.
4- پس از نگارش این مقاله و پیش از ارسال آن دیدم که آقای محمدی اردهالی از فعالان ملی-مذهبی در مقاله «تفاوت ره از کجاست تا به کجا»، دردمندانه عینا به این مقایسه پرداخته بود که نشان از آن دارد که این دو نوع رفتار چگونه همزمان توجه اذهان مختلف را برانگیخته است.
http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=5404

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

پدر

تقدیم به پدر مبارز و دردمندم دکتر محمد ملکی
و تقدیم به تمامی پدران ظلم ستیز دربند


پدر
ای مانده زخم زجر کین بر جسم پاک تو
پدر
ای آنکه با درد عزيز حق و آزادی
سرشته آب و خاک تو
معطر گشته روحت از صفای رنج
تو چون کوهی مقاوم
روبروی تند باد ظلم و جهل و گنج
تو ای چون يوسف اندر بند
به جرم پاک بودن پاک
تو ای افشاگر جور ستم کاران
تو ای بی باک
تو را اين بی خدايان میدهند آزار
همانان پيروان مذهب ضحاک
که خواب از چشمشان راندی
تويی بر چشمشان خاشاک
* * *
عجب ياران
دگر باره
عزيزان خدا را می دهند آزار
شده از اشک غم، چشم خدا نمناک
و دستان خدا بار دگر بر دفتر تاريخ
ظلمی را بود حکاک
صبوری میکنیم آخر
رسد روزی که گردد هر حسابی پاک
* * *
و اينجا در زمين بایر قدرت،
نباشد ياور مظلوم
مانند علی- آن کس که از درد ستم
دارد گريبان چاک
جوانمردی دگر...حاشاک.
چه سلطان پرور است این خاک.
* * *
پدر، آزاده‎ی دربند
همه دلتنگ ديدارت
که بی تو روح و جان غمناک
نجاتت را ز حق جوييم
گشوده دستمان تنها
به سوی درگه افلاک...
تو تنها ياوری يا رب
تو داری بر جفا و دردمان ادراک

عمار ملکی
شهریور 88

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

بدفرمانی در اعتراف اجباری

نافرمانی شرافتمندانه، عدم اجرای یک دستور یا خواسته ناعادلانه و نادرست است. هزینه نافرمانی، پذیرش مجازات مرتبط با آن است.
بدفرمانی شرافتمندانه، بد اجرا کردن یک قانون، دستور و خواسته نادرست یا ناعادلانه جهت نشان دادن مخالفت با آن و اعتراض بدان است. مخالفتی که هزینه ای بسیار کمتر از نافرمانی دارد. بدفرمانی، اجرای ظاهری یک خواسته یا دستور است و در باطن، بد اجرا کردن آن خواسته و استحاله آن است.
درخواست اعترافات اجباری و غیرواقعی یکی از خواسته های نادرست، ناعادلانه و غیر مشروع است که بسیاری از زندانیان سیاسی-عقیدتی در کشورهای فاقد سیستم قضایی مستقل و منصفانه با آن مواجه میشوند. در این مطلب به طور مختصر نوع برخورد اينگونه زندانیان با درخواست اعتراف کردن بررسی میشود.
درباره اعترافاتی که در شرایط قانونی و با رعایت موازین حقوق بشری، زندانی بیان میدارد، هیچ بحثی در این مقاله وجود ندارد. در اینجا درباره آن نوع از اعترافات اجباری سخن میرود که زندانی سیاسی-عقیدتی در شرایطی مغایر با موازین حقوق بشر و مخالف با قوانین و استانداردهای قضایی، بر زبان میراند و بر کاغذ مینویسد و اين اظهارات برخلاف نظراتی است که زندانی پیش از ورود به زندان گفته یا نوشته است. زندانی در مواجهه با فشار برای اعتراف کردن، چند راه پیش رو دارد:

1- خوش فرمانی در اعتراف اجباری: اعتراف کردن میتواند شکل خوش فرمانی به خود بگیرد هنگامیکه زندانی اعتراف کننده نه تنها برخلاف نظرات سابق خود، حرفهای زندانبان را تکرار میکند بلکه با او عقد همکاری میبندد و پس از آن نيز به حمایت از اعترافگیران میپردازد. اگر چه بندرت، اما گاهی دیده شده است که بعضی از زندانیان سیاسی، پس از آزادی از زندان و بازگشت به شرایط عادی، باز هم به همکاری با بازجویان و زندانبانان خود ادامه میدهند و حتی در خدمت گسترش نظرات آنها به فعالیت میپردازند.

2- نافرمانی از اعتراف اجباری: اعتراف نکردن، نافرمانی از خواسته ناحق بازجویان است و شکلی متعالی از مقاومت انسانی است که در برابر خواست ناجوانمردانه اعتراف گیران، تن به اعتراف دروغین نمیدهد و برخلاف وجدان خویش سخن نمیگوید. نافرمانی در برابر امر نادرست یک فضیلت انسانی است و لازمه آن مقاومت و قبول هزینه و تحمل رنج زیادی است که زندانی نافرمان میپردازد. اما استقامت و نافرمانی از اعتراف، در شرایطی که زندانبان و بازجو پایبند به رعایت حقوق انسانی زندانی نباشند، سخت است و جانفرسا. سرپیچی از خواسته ناحق زندانبان ظالم، امری سترگ است و هر کس را توان و ظرفیت آن نیست. اما شخصی که در برابر فشار برای انجام اعترافات دروغین طاقت می‎آورد، روانی سالم و روحیه قوی خواهد داشت و حتی ممکن است که تا پای جان خویش تن به اعتراف کردن ندهد.

3- بدفرمانی در اعتراف اجباری: اعتراف کردن گاهی شکل بدفرمانی به خود میگیرد. در این حالت، زندانی پس از اقدام به حداکثر مقاومت و استقامت جهت تن ندادن به خواسته ناحق اعتراف گیران، در هنگامیکه دیگر توان بیشتری را در تحمل فشار ندارد، به بدفرمانی در اعتراف تن میدهد تا هزینه و رنج وارده بر خویش را کاهش دهد. در این نوع اعتراف، آنچه بر دل زندانی میگذرد با آنچه بر زبان میراند کاملا متعارض است.
وقتی که شخص به روشی اعتراف میکند که با ادبیات پیشین او کاملا در تعارض است، وقتی که در شرایطی اعتراف میکند که ظاهر جسمی او با ظاهر عادی او بسیار متفاوت است و نشانگر ضعف جسمانی یا عدم تعادل روانی زندانی است، وقتی که در اعتراف کردن، عدم انسجام کلمات، تاکیدهای نابجا و خواندن متنهای آماده مشاهده میشود، این نوع اعتراف اگرچه در ظاهر اعتراف است، اما آنچه از آن برداشت میشود، چیز دیگری است و حتی ضد آن هدفی است که اعتراف برای آن گرفته شده است. اين اعترافات در عین حال فایده ای را هم برای اعتراف گیران ببار نمی‎آورد، بلکه نتیجه ای معکوس میدهد. وقتی که اعترافات زندانی رنجور در مقابل چشم همگان قرار میگیرد، تغییر ظاهر زندانی و شکنندگی نقش بسته بر چهره و کلام او، آشکار کننده نقیض همه آن حرفهایی است که زندانی بر زبان می‎آورد. این اعترافات به جای آنکه به ضرر فرد زندانی شود، به زیان اعتراف گیران میشود.
البته بدیهی است که این بدان معنا نیست که هر اعتراف کردنی، بدفرمانی است. اگر شخص پس از آنکه از زندان بیرون آمد و به وضعیت عادی زندگی برگشت، باز هم همان اعترافات خود را تایید بکند، در آنصورت آن اعترافات، بیان نظرات واقعی شخص است و نه عمل بدفرمانی.

بدفرمانی در اعتراف توسط زندانی سیاسی-عقیدتی، در شرایطی که شخص در شرایط ناعادلانه و تحت فشار شدید و ظلم مضاعف قرار گرفته است، امری موجه خواهد بود. در این باره داستانی از دوران حیات پیامبر رحمت نقل میشود. در صدر اسلام، کفار پدر و مادر عمار را به خاطر اسلام آوردن، شکنجه و شهید کردند و پس از آنان عمار را شکنجه کردند تا مجبور شد که سخنانی بر خلاف ایمان خود بر زبان آورد. عمار داستان را نزد پيامبر(ص) نقل کرد که ابوجهل رئيس مشركان از من دست برنداشت تا مجبور شدم بر اثر فشار شكنجه از بتان به نيكي ياد كنم و از تو پيامبر خدا به بدي نام ببرم!
پيامبر فرمود: دلت در چه حالي است؟
عمار گفت: دلم پر از ايمان و اطمينان است.
پیامبر خطاب به عمار فرمود: اگر باز هم جانت در خطر افتاد اين كلمات را بگو و خودت را نجات بده. تو سر تا پا ايمان هستي. (1)
اینگونه است که پیامبر، بدفرمانی عمار را در راه نجات جان خود مشروع دانست زیرا مهم آن بود که در باطن او چه میگذشت.

به هر حال انسانهایی که در شرایطی مغایر با قانون و موازين حقوق بشر، تحت فشار و یا شکنجه قرار می‎گیرند تا نظراتی مخالف با باورهای خود را در برابر انظار عمومی بگویند، غالبا دوگونه رفتار میکنند: یا مقاومت و نافرمانی میکنند و حاضر به اعتراف نمیشوند و درنتیجه هدف اعتراف گیران تامین نمیشود. اگر هم که زندانی مجبور به بدفرمانی شود و برخلاف اعتقادات قلبی خود اعتراف کند، از آنجا که در اثر فشار و شکنجه وارده بر او، زندانی به لحاظ جسمی و روانی بسیار متفاوت با واقعیت خودش ظاهر خواهد شد و سخن خواهد گفت، در نتیجه نمایش اعترافات، همدلی مردم با زندانی را برمی انگیزاند و تاثیر معکوس بر روی مخاطبان میگذارد. پس در هر دو حال به ضرر اعتراف گیران است.



1- به نقل از مطلبی در روزنامه اعتماد ملی، 13 تیر 1388، دکتر صادق آیینه وند

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

به ياد احمد و براي پورسام*

احمد زيدآبادي انساني بزرگ و از اهالي امروز است. خوش فکر است و خوش صحبت. هر که با او قرين بوده باشد، مي‎داند که همنشيني با او لذت بخش است و هم صحبتي اش پر بار و مفيد. خوش مشرب است و سرحال. صادق است و ساده. عميق و صريح. دانش آموخته ايست براي فرداي ايران. ترديد ندارم که او از مقامات پر افتخار فرداي ايران دموکراتيک خواهد بود.
تحليلهاي مختصر و مفيدش و سبک نگارش ساده و بي ابهامش، هم پر محتوا و راهبردي است و هم آموزنده و راهگشا. همه خوانندگان تحليلهايش مي‎دانند که اينروزها جاي مطالب او خالي است و البته اين همان است که دشمنانش ميخواستند. آنها که او را به اسارت گرفته اند، اميد داشتند که ننوشتن و نگفتن او شايد مشکلاتشان را چند روزي کم کند. درحاليکه غافل از اين بودند که احمد زيدآبادي راهش را نشان داده است و تمامي تحول‎خواهان حرفش را مي‎دانند و مسيرش را ميشناسند. او بارها به اسارت دشمنان آزادي و عدالت گرفتار آمده و هر بار درس مقاومت را به ديگران آموخته است.
اما اگر قلم او را از دوستداران و مخاطبانش دريغ کردند، بيش از همه حکومت را از دانش او محروم کرده اند. ميدانيد چرا؟ زيرا مقامات جمهوري اسلامي ميدانند که او تحليلگري است که مسائل منطقه خاورميانه و حرکتهاي بازيگران آنرا خوب ميشناسد. مطالعه اي عميق دارد و تحليلهايش سطحي نيست. از اينرو حکومت اگر چه همواره او و نظراتش را بي پروا مي‎کوبد، اما بيش از همه از تحليلهايش استفاده مي‎کند، چرا که خود تحليلگراني با اين حد دانش و استعداد و شناخت از مسائل ندارد. تحليلگران حکومتي، بيشتر آنچه که مقامات بالا علاقه دارند بشنوند را ميگويند و نه آنچه را که واقعيت دارد و شواهد نشان ميدهند. از اينرو تحليلهاي افراد مستقل و باسوادي مانند زيدآبادي براي آنها تعيين کننده تر از تحليل بادمجان دور قاب چين هايشان است و اينرا خودشان خوب ميدانند. به همين دليل است که حتي راديوي جمهوري اسلامي بارها ازاحمد زيدآبادي به عنوان تحليلگر مسائل بين المللي دعوت به مصاحبه کرده است. در نتيجه حکومت در شرايط حاضر با خبرهاي خطرناکي که در رابطه با تصميمات اسرائيل شنيده ميشود، از آزاد نبودن امثال زيدآبادي و فقدان تحليل وي ضرر خواهد کرد.
از سوي ديگر، اگر علت نگه داشتن زيدآبادي توهم و سراب اعتراف گرفتن باشد، او را که قبلا آزموده اند. روزهايي که بسياري از روزنامه نگاران و طنزپردازان را ناجوانمردانه وادار به گفتن «من خرگوشم» کردند، او را نتوانستند بشکنند. علاوه بر اين، اعترافات زيدآبادي درباره انتخابات، روز قبل از زنداني شدنش در مقاله‎اي بقلم خودش منتشر شد. (1)
در آن مقاله او درباره انتخابات ايران اعتراف کرد که: "من نيز مثل بسياري از هموطنان از نگاه واقع بينانه به تدريج فاصله گرفتم و خوش بين شدم و به همان اندازه كه خوش بين شدم از واقعيت دور افتادم."
او در همان اعتراف نامه نوشت: "راستش را بخواهيد من هر گاه مي‌خواهم رفتار دولت‌هاي جهان را تحليل كنم، خودم را به جاي آنها فرض مي‌كنم و آنگاه با در نظر گرفتن منافع، محدوديت‌ها و امكانات پيش رو، رفتار آنها را حدس مي‌زنم. متاسفانه در اين دور از انتخابات، من همين منطق را در باره حكومت ايران نيز به كار بردم، اما گمراه شدم."
زيدآبادي در آن مقاله همچنين اعتراف کرد که "منطق حكومت ايران اما با منطق مورد نظر ما كاملا متضاد است." و در آخر نيز اعتراف کرده بود که "اين انتخابات درسي بود براي همه ما تا براي ورود به صحنه رقابتي ناعادلانه حريص نشويم و استانداردهاي يك انتخابات آزاد را كوچك نشمريم."
آقايان زندانبان، اين تمامي اعترافاتي بود که احمدزيدآبادي ممکن است درباره آنها براي شما بگويد و بنويسد و جز اينها از فکر و انديشه احمد زيدآبادي بيرون نمي آيد. پس بيش از اين بدنامي براي خود نخريد و نگذاريد آه فرزندان نازنين و همسر عزيز او بيشتر گرفتارتان کند.

اما درددلي با پوريا، پارسا و پرهام - فرزندان احمد - که دلم برايشان خيلي تنگ شده است. آنها هر کدام تجسمي از بخشي از دوران کودکي و نوجواني من هستند. ميدانم که دلشان براي آغوش پدر مهربانشان چقدر تنگ شده است و چه قدر مشتاق سفر رفتن دوباره با او هستند.
من حافظه خوبي ندارم و مخصوصا از دوران کودکي ام بندرت تصاوير واضحي را به ياد ميآورم. اما صحنه‎هاي حوادثي را از سنين خردسالي بياد دارم که نشان از تاثير عميق آنها بر روح کودکي ام بوده است. يکي از خاطرات سنين 5 تا 7 سالگي ام که هرگز از ذهنم نميرود و حتي تصوير مکان آنرا خوب به ياد دارم، صحنه هاي فضاي زندان قزل حصار است. زنداني که محل ديدار من و پدرم براي مدت 5 سال بود. من چون جثه کوچکي داشتم و کمتر از سن واقعي ام نشان ميدادم، اجازه داشتم که در ملاقاتهايي که به خانواده ميدادند براي 5 دقيقه به طور حضوري با پدرم ملاقات کنم و او را براي لحظاتي در آغوش بکشم و از نوازش پدر آرام بگيرم (زيرا طبق قانون زندانبان، بچه هاي بزرگتر از 5 سال نبايد به ملاقات حضوري ميرفتند). البته در سالهاي دهه 60 اين ملاقاتها بعد از دو سال بي‎خبري و نديدن پدر بود. در آن سالهاي بيخبري و اضطراب، بخاطر فشار روحي وارده بر کودکي 4 ساله، مشکل جسمي عجيبي براي پاي من بوجود آمد که پزشکان همگي به قطع يکي از پاهاي من نظر دادند و البته خواست خدا آن بود که با درمان معجزه آسايي، پاي خود را از دست ندهم، اگر چه که هرگز اين پا برايم پا نشد. اينها را نوشتم تا بگويم که خوب ميفهمم که دوري از حضور پدر در خردسالي چه حسي دارد، مخصوصا براي کودکي که درک نميکند چرا بايد پدرش که دانشگاهي بوده و از نخبگان است را در زندان ببيند. اما شايد آنروزها، در ناخودآگاه من تاثير ديگري هم داشت. شايد من که کوچکترين فرزند خانواده بوده و در سنين بحراني شاهد حضور پدر بي گناهم در زندان بودم، بيش از ديگر فرزندان، درگير آرمانهايي شدم که پدرم را بخاطر آنها زنداني کرده بودند. از اينرو بزرگتر که شدم با تمامي وجودم معناي اين جمله را فهميدم: «آنکه براي آزادي ملتش مبارزه ميکند، آزادي خودش را از دست ميدهد». آري، من علاقمند به مسائل اجتماع، فرهنگ و سياست شدم و آنکه مرا به اصطلاح سياسي کرد، زندانبان حاکم بود.
و امروز انگار تاريخ بار ديگر تکرار شده است. پرهام 7 ساله است و پدر بي گناهش در زندان. بار گذشته که احمد زيدآبدي در زندان بود، پارسايش در سنين خردسالي بود. آنها در تحمل زندان، کمتر از پدرشان سختي نکشيدند. خدا کند که سلامت باشند و روحشان طاقت بياورد. مطمئن باشند که شب ميرود و روسياهي به ذغال ميماند.
اما فردا آنها از ياد نمي برند که پدرشان را بيگناه در زندان نگه داشتند و با قصد تجاوز به حريم خانه شان، قلبهايشان را به تپش انداختند. فردا که آيد، آنها کتابهاي پدر را ورق مي‎زنند و قلم پدر را به دست مي‎گيرند و با ذهن «پويا»ي خويش، براي آزادي و آبادي سرزمين «پارسا»يان – ايران - گام برمي‏دارند.
اميدوارم وقتي که پارسا و پرهام براي کودکان فردا مي‏نويسند، ديگر اين خاطرات تجربه نشود و تنها براي آن بنويسند که بچه هاي فردا يادشان نرود که روزي روزگاري حکومتي که نام ديني بر خود نهاده بود، با نخبگان کشورش چه مي‏کرد تا بچه هاي فردا بدانند که مقاومت اين پدران و صبوري اين فرزندان و همسران بود که آزادي و عدالت فردا را به بار آورد.



* پورسام: ترکيبي از پوريا، پارسا و پرهام اسم فرزندان احمد زيدآبادي است. در اشعار فردوسي، پورسام به جاي رستم به کار رفته است. (لغت نامه دهخدا)

(1) مقاله "دو نكته‌ كه نبايد فراموش كرد"، احمد زيدآبادي، سايت روزآنلاين، 25 خرداد 1388

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

امروز، کدام روش مبارزه مدنی؟

زماني فرامیرسد که عدم‏همکاري، به اندازه همکاري وظيفه هر کس ميشود و کسي که از اين حق خود صرف‏نظر کند، انسان شمرده نميشود. «گاندی»

1- یکی از ویژگیهای نافرمانی مدنی که توسط اکثر تئوری پردازان سیاسی و مبارزان مدنی بر آن تاکید شده است، پذيرش مجازات نافرمانی از قانون می باشد.(1) قانونی که از نظر نافرمانان مدنی، ناعادلانه و نادرست میباشد، شکسته میشود و داوطلبانه مجازات تعیین شده برای آن هم تحمل میشود تا توجه قانونگذاران و افکار عمومی را به نادرستی آن معطوف کنند. اما در اینجا شرط مهمی که وجود دارد آنست که نافرمانان از میزان مجازات اطلاع دارند و از طرف دیگر اطمینان دارند که در صورت نقض قانون، همان مجازات در انتظار آنان است و نه مجازاتی بیشتر و یا غیر قابل پیش بینی. این شرط خود نیازمند شرط دیگری است که سیستم قضایی، رفتاری منصفانه، عادلانه و پایبند به قانون با نافرمانان داشته باشد و مجازاتی بیش از آنچه در قانون آمده است را اعمال نکند. لازمه این شرط نیز آن است که سیستم قضایی مستقل باشد و از نهادهای دیگر قدرت، فرمان و دستور نگیرد تا خود تبدیل به اهرم فشار بر نافرمانان نگردد بلکه بیطرفانه رفتار معترضان و نافرمانان را در مواجهه با دولت و حکومت مورد داوری قرار دهد و بر طبق قانون حکم کند.
به طور مثال متحدان مبارز آفريقايي در سال 1952، اولين فعاليت نافرماني مدني با نام «مخالفت با قوانين ناعادلانه» را به راه انداختند و ماندلا به عنوان رهبر نهضت برگزيده شد. سياهان آفريقاي جنوبي به‏شدت از نهضت نافرماني مدني استقبال کردند و گروه گروه به زندان افتادند. در دسته‏هاي منظم به مکانهايي که روي در ورودي آنها نوشته شده بود فقط اروپايي ها (از قبيل ايستگاههاي قطار، پستخانه‏ها، و پارکها) وارد شدند. حکومت نظامي را که فقط براي محدود کردن رفت و آمدهاي سياهان برقرار شده بود، ناديده گرفتند. ماندلا در پي ادامه مبارزات، در سال 1956 به همراه ديگر رهبران مبارزه بازداشت و مورد محاکمه قرار مي‏گيرد. هنگامي‏که جريان اين دادرسي طولاني به پايان رسيد، قاضي در مارس 1961، راي به عدم اثبات توسل آنها به زور را داد که نشاني از بلوغ نظام قضايي و حقوقي آن روز آفريقاي جنوبي داشت. اما واکنش دولت متفاوت بود و بر ميزان فشار و سرکوب افزود. (2)
در کشوری که سیستم قضایی اش پایبند به رعایت قوانین نیست، نه تنها مجازات نافرمانی مدنی نمیتواند قابل پیش بینی باشد بلکه حتی اعتراض درچارچوب قانون نیز میتواند موجب مجازات سنگین شود. ضرب و شتم، توهین و اهانت حداقل نوع برخورد با معترضان است و آنها حتی در بعضی موارد هدف تیراندازی قرار میگیرند و به قتل میرسند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از فيلسوفان سياسی مانند جان رالز، هانا آرنت و هابرماس تاکید میکنند که نافرمانی مدنی، فقط براي شرايط مخصوصي از يک جامعه دموکراتیک و نسبتا عادلانه طرح مي شود (3). از اینرو حکومتی که از نافرمانی مدنی شهروندانش میهراسد و برخوردی خشن با آن از خود نشان میدهد، غیردموکراتیک بودن و ناعادلانه بودن سیستم خود را عیان میکند. زیرا همانگونه که هابرماس بدرستی میگوید، واکنش در برابر نافرمانی مدنی، سنگ محک بلوغ نظام مردمسالار است. (4)
در حکومتهای سرکوبگر تنها راهی که میتواند هزینه غیر قابل پیش بینی بودن نافرمانان مدنی را تا حد زیادی کاهش دهد، اقدام همگانی و جمعی نافرمانی مدنی است. به هر حال در چنین حکومتهایی، طبیعی است که مردم کمتر به نافرمانی مدنی اقدام میکنند و به جای آن نوع دیگری از اعتراض مدنی را انتخاب مینمایند که در آن بتوان تا حد امکان هزینه اعتراض را کمتر و قابل پیش بینی نمود.

2- حال سوال این است که در چنین شرایطی مردم چه نوع اعتراض مدنی میتوانند انجام دهند؟ در این چنین شرایطی آنچه اهمیت دارد نوعی از مبارزه است که کمترین مواجهه مستقیم را با ماموران حکومت داشته باشد. میتوان گفت که «عدم همکاری» موثرترين روش در چنین شرایطی است. اين روش اصلی ترین ابزار مبارزاتی گاندی بود که به‏عنوان شکلي از اعتراض و ابزاري مناسب براي فلج کردن و فرو ريختن قوانين انگليسي و در عين حال به‏عنوان رفتاري نمادين و وسيله‏اي براي از کار انداختن ماشين بروکراتيک انگليس از آن استفاده شد. عدم‏همکاري بايد در مقياس وسيع انجام پذيرد تا اثرگذار باشد و شرکت‏کنندگان از پير و جوان و نوجوان را با خود همراه سازد. علاوه‏ براين لازم نيست که عدم‏همکاري غيرقانوني باشد بلکه در بسیاری موارد اين عمل عبارتست از رد کردن مزاياي سيستم از طريق اعمالي مثل عدم شرکت در مراسم (رسمی، تشریفاتی و یا مذهبی) ، برگرداندن مدالها و نشانها، عدم خريد اوراق مشارکت دولتي و عدم پذيرش مسندهاي کشوري و لشگري و امثالهم. (5)
روش عدم‏همکاري مي‏تواند در عرصه های مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي بکار گرفته شود. نمونه‎ای از عدم همکاری اجتماعی که هر فردی میتواند آنرا انجام دهد، خودداری از معاشرت اجتماعی با خانواده افرادی است که به اشکال مختلف با حاکمیت همکاری میکنند البته باید مراقب بود که افرادی از حاکمیت که در حال تغییر روند و گرایش به حمایت از مردم هستند را بتوان جذب نمود. نمونه ای دیگر خودداری ورزشکاران از شرکت در مسابقات و عرصه های بین المللی است که میتوانند در آنها برای رژیم افتخارآفرینی کنند. عدم همکاری هنرمندان و نخبگان با رسانه های در انحصار دولت نیز از نمونه های تاثیر گذار عدم همکاری اجتماعی خواهد بود.(6) (نمونه امروزی آن در ايران، عدم همکاری اعتراضی استاد محمدرضا شجریان با صدا و سیماست)
عدم همکاری اقتصادی شامل تحریم کالاها و خدماتی میباشد که برای دولت درآمدزاست. همچنین خارج کردن وجوه نقدی از بانکها، تشویق شرکتها و مراکز تجاری به همکاری با اعتصابها و عدم کمک به صندوقهای خیریه‎ای که توزیع آن در دست حکومت است، از دیگر موارد عدم همکاری اقتصادی میباشد. (نمونه امروزی آن در ايران، تحریم خريد کالاهایی است که در صدا و سیما تبلیغ میشوند)
عدم همکاری سیاسی نیز شامل خودداری از قبول مسندها و عناوین حکومتی توسط شخصیتهای سیاسی و همچنین عدم حضور در مراسمهای رسمی که توسط حاکمیت برگزار میشود، میباشد.
در روزهای اخیر با فتوای دو تن از مراجع شيعه، آیت الله منتظری و آیت الله بیات زنجانی، درباره لزوم مبارزه وعدم همکاری با دولت نامشروع، حجت شرعی برای افراد مذهبی نيز در اینباره ايجاد شده است. (7)

3- در جوامع غیردموکراتیک و در برابر سیستم قضایی غیرمنصفانه که در آن پایبندی به مجازات قانونی و متناسب با نافرمانی شهروندان وجود ندارد، یکی دیگر از روشهای مبارزه مدنی، شیوه «بدفرمانی مدنی» است. در پژوهشی که پیشتر بر روی انواع اعتراضات و مبارزات مدنی انجام داده بودم، ويژگیهای اين شیوه را ذکر کرده و برخی از نمونه های آنرا در ايران برشمردم.(8) بدفرماني مدني، حرکتي اعتراضي نسبت به قانون يا سياستي است که افرادِ جامعه آنرا ناعادلانه يا غيرقابل‏قبول مي‏دانند و ليکن مانند نافرماني مدني، آن قانون يا رويه را به طور آشکار نقض نمي‏کنند بلکه آنرا به صورت ناقص يا تغييريافته و به اصطلاح نصفه و نيمه اجرا مي‏کنند و يا به معناي واقعي کلمه، آنرا «بد» اجرا مي‏کنند. یکی از اهداف بکارگیری این روش اعتراضی، پرداختن «هزينه کم» توسط فرد بدفرمان خواهد بود، زيرا با بهره‏گيري از اين روش، نمي‏توان او را فردي نافرمان خواند که بايد هزينه سرپيچي از قانون را بپردازد. بدين ترتيب شخصِ بدفرمان، قانون و قانونگذار و مجري قانون را گيج مي‏کند. اين حرکت بنا به خاصيت دوگانه خود در حفظ ظاهر و نقض باطن قانون، دست حکومت را در اعمال خشونت تا حدي مي‏بندد. بیشترین تاثیر بدفرمانی شرافتمندانه برای مامورانیست که در موقعیتهایی قرار دارند که امکان سرپیچی مستقیم از مافوق خود را ندارند و در عین حال راضی به انجام عمل نادرست مقرر شده نیز نیستند. در این شرایط آنها با وقت کشی يا کم کاری میتوانند از شدت اثر عمل بد خود بکاهند. بهترین مثال برای بدفرمانی شرافت آمیز میتواند مربوط به نحوه عمل سربازان و مامورانی باشد که دستور به ضرب و شتم مردم معترض را دارند. از یک طرف سرپیچی دستور مافوق هزینه سنگینی را برایشان در پی دارد و از سوی دیگر وجدان آنها راضی به اعمال خشونت بر ضد مردم بیگناه نیست. در این حالت است که بدفرمانی راهی برای تسکین وجدان ضارب و درد مضروب خواهد بود بدینگونه که سرباز نشان میدهد که معترضان را میزند اما سعی میکند که آنها را به سمت راه گریز بکشاند. باتوم را ظاهرا بر بدن معترضان فرود میآورد اما بدانگونه که در پشت صحنه فیلمها انجام میشود و نه ضربه ای با تمام توان. اینگونه است که هم وجدان مامور کمی آسوده تر خواهد بود و هم بدن معترض بی گناه در امان. اینگونه ماموران نامعذور، یقینا توسط معترضان نیز به انصاف شناخته میشوند و هرگز آنها را غیر از خود نخواهند دانست. بدفرمانی شرافت آمیز نشان میدهد که حتی در شرایط بحرانی هم هیچ بهانه ای برای اطاعت مطلق از امر نادرست پذیرفته نیست زیرا که اگر نمیتوان از قانون یا دستور نادرست سرپیچی کرد، حداقل میتوان آنرا بد اجرا نمود تا پیامد ناخوشایند آنرا کاهش داد.

4- مبارزات مدنی درصورتیکه به شکل جمعی و فراگیر صورت پذیرد، موثر است. از اینرو این نوع اعتراضات معمولا نیاز به رهبری دارد. اگرچه که نقش رهبری در مبارزات مدنی در دورانی که اطلاع‎رسانی دیجیتال از طریق اینترنت و ماهواره صورت میپذیرد، مانند گذشته فرد محور و متمرکز نمیباشد، اما در هر حال یک هسته مرکزی تا حد زیادی جهت‎‏دهنده نوع حرکت اعتراضی خواهد بود. در حوادث پس از انتخابات اخیر در ایران، جنبش اعتراضی مردم انتظار داشت تا از سوی کاندیداهای معترض جهت داده شود و آنها پیشرو در اقدامات اعتراضی باشند. آقایان موسوی و کروبی نیز تا این لحظه با این جنبش همراه بوده و خود را از آن جدا ندانسته اند و از اینرو تا اینجا بعنوان رهبران اعتراضات اخیر شناخته میشوند. اگرچه همانگونه که خود اعلام کرده اند ابتکار عمل را بدست خلاقیت جوانان مبارز قرار داده اند، اما مهم اینست که آنها نیز خود مستقیما در مبارزه و اعتراض شرکت جسته و عمل اعتراضی متناسب با موقعیت خود را انجام دهند. نمیتوان در جایگاه رهبری اعتراضی بود و خود اقدام مستقیم به اعتراض مدنی نکرد.
صدور بیانیه های اعتراضی یکی از مهمترین روشهای اعتراضات مدنی است. آقایان موسوی و کروبی نیز تاکنون چندین بیانیه اعتراضی و آگاهی بخش منتشر ساخته اند. اما همانطور که گفته شد، عدم همکاری، اصلی ترین روش اعتراضی قابل انجام و موثر در شرایط حاضر است. شخصیتهای معترض به نتیجه انتخابات خود باید پیشرو این حرکت اعتراضی باشند. مهدی کروبی در راستای اعتراض به تقلب صورت گرفته در دور قبلی انتخابات ریاست جمهوری، با استعفا از مشاورت رهبر و عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، از پستهای حکومتی کناره گیری کرده و عدم همکاری سیاسی خود را نشان داد. او همچنین در روزهای اخیر به ملاقات با خانواده زندانیان سیاسی و دگراندیش رفته و اعتراض خود را به بازداشتها اعلام نمود و یکبار دیگر مرز خودی و غیرخودی را ناديده گرفت. اما آقای موسوی بعنوان اصلی ترین نامزد معترض به نتایج انتخابات، تاکنون که بیش از یکماه از اعلام نتایج دستکاری شده انتخابات میگذرد، از مقامات حکومتی و انتصابی خود استعفا نداده است. بنظر نمیرسد که ادامه عضویت ایشان در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی و رياست فرهنگستان هنر در شرایط حاضر دارای فایده ای برای جنبش اعتراضی مردم ایران و حتی شخص ایشان باشد. اگر هم علتی برای خودداری ایشان از استعفا از مقامات حکومتی شان وجود دارد، بهتر است که درباره آن آگاهی بخشی شود زیرا که تداوم این مساله ایجاد ابهام میکند. همچنین تاکنون گزارشی از ملاقات ایشان با خانواده زندانیان و فعالان سیاسی معترض نیز داده نشده است و وقت آنست که ايشان به مرزبندی با نيروهای دگرانديش پايان دهند. به هر حال نمیتوان در جایگاه رهبری یک جنبش اعتراض مدنی قرار داشت و خود اقدام به عمل مستقیم نکرد. بقول گاندی "هرگز هيچ چيز بر روي زمين بدون اقدام مستقيم تحقق نپذيرفته است". عدم همکاری سیاسی اولین اقدام اعتراضی یک شخصیت سیاسی معترض میباشد.

5- نکته آخر آنکه درباره مبارزه و اعتراض قانونی در شرايط کنونی باید توضیحی يادآوری شود. مبارزه قانونی تاکید دارد که قوانین موجود نقض نشود و اعتراض در محدوده قانون باشد. در این نوع اعتراض، سیستم حکومتی و قوانین آن محل اختلاف نیست بلکه بعضی از رفتارها، نادرست و ناعادلانه دانسته میشود. جدای از مناقشه ای که بر سر این موضوع مطرح است که آيا مشکل امروز ما از قوانین است و یا رفتارها، اما همانگونه که میرحسین موسوی در بیانیه نهمش اعلام کرده، "رعایت قانون تنها تا زمانی الزامی است که طرف مقابل نیز به آن پایبند باشد".(9) از اینرو پس از نقض قانون توسط نهادهای حکومتی، دیگر مبارزه قانونی تا حد زیادی بلاموضوع میشود زیرا که واکنش حکومت در برابر اعتراض قانونی و یا سرپیچی از قانون تفاوتی ندارد و از اینرو دیگر تاکید بر مبارزه قانونی موضوعیت ندارد بلکه آنچه مهم است، تنها مسالمت آمیز بودن نوع مبارزه است که مشروعیت بیشتری بدان میدهد.
در چنین شرایطی، قانونی یا فراقانونی بودن اعتراضات اهمیت اصلی را ندارد بلکه کم هزینه و پرهزینه بودن نوع مبارزه است که تعیین کننده است. اگرچه در حکومتهایی که قانون رعایت میشود و برخورد با معترضان بر مبنای قانون و انصاف میباشد، رابطه مستقیمی بین قانونی بودن و کم هزینه بودن برقرار است اما در جمهوری اسلامی نشان داده شده که این رابطه صادق نیست زیرا همانگونه که در وقایع اخیر مشاهده شد، برگزاری راهپیمایی‎های مسالمت آمیز که بر طبق اصل 27 قانون اساسی اعتراضی قانونی محسوب میشود، با ضرب و شتم شديد و حتی کشتن معترضان پاسخ داده شد. متاسفانه به سختی میتوان به یادآورد که حکومت ايران اعتراض قانونی را تحمل کرده باشد و از اينرو اين نوع اعتراض از سالها قبل معنای خود را از دست داده است زيرا بنظر میرسد که در جمهوری اسلامی اساسا اعتراض، عملی غيرقانونی است.

پی نوشت:
1- از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش هشتم)، نظرات نلسون ماندلا، عمار ملکی
2- پیشين
3- از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش ششم و هفتم)، نظرات هانا آرنت و جان رالز و هابرماس، عمار ملکی
4- پيشين
5- از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش نهم)، انواع ديگر اعتراضات مدنی، عمار ملکی
6- کتاب «جامعه مدني مبارزه مدني»، جين شارپ، ترجمه مهدي کلانترزاده، صفحات 108 تا 112
7- آیت الله بیات زنجانی: "در این مورد اگر عدم همکاری در برکناری فرد نامشروع و یا لااقل در کم کردن تصمیمات غیر قانونی او اثرگذار باشد، از باب نهی از منکر لازم است... اگر کسی رئیس دولت و نیز دولت را نامشروع بداند، نمی تواند با آنان کار کند و در صورت همکاری، جزو اعوان ظلمه به شمار می رود مگر آنکه آنقدر اضطرار پیدا کند که ناچار به همکاری شود که در اینصورت مکلف است به حداقل اکتفا کرده و در حد توان موجب تقویت دولت نامشروع نگردد و در حد امکان، برای حل مشکلات افراد صالح از تلاش خویش مضایقه نکند."
( http://bayatzanjani.net/fa/faq/question-202.html)
آیت الله منتظری: "همانگونه كه گفته شد متصديانى كه شرعاً و عقلاً توليت و تصدى امر اجتماعى را از دست داده‏اند خود به خود از مقام خودمعزولند و تصدى آنان هيچگونه مشروعيتى ندارد و چنانچه به زور يا فريب و تقلب بر آن منصب بمانند مردم بايد عدم مشروعيت ومقبوليت آنها را در نزد خود و بركنارى آنان از آن منصب را با رعايت مراتب امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر و حفظ ترتيب < الاسهل‏فالاسهل والانفع فالانفع > و انتخاب مفيدترين و كم هزينه‏ترين راه ممكن ابراز داشته و بخواهند.بديهى است كه اين وظيفه‏اى همگانى‏مى‏باشد كه هر كس را اعم از خواص و عوام جامعه به اندازه آگاهى و توانايى كه دارد فرامى‏خواند و كسى نمى‏تواند به بهانه‏اى ازعمل به آن شانه خالى كند و خواص جامعه كه از همه به شرع و قانون آگاهتر و تواناترند و از نفوذ كلمه و اعتبار بيشترى برخوردارند، مسئوليتى خطيرتر دارند."
(http://news.gooya.com/politics/archives/2009/07/090630.php)
8- از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش يازدهم و سيزدهم)، بدفرمانی مدنی، عمار ملکی
9- بیانیه شماره 9 مهندس میرحسین موسوی


لينک اين مقاله در سايت روزآنلاين

۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

راي باطله و راي به ابطال

در مطلبي پيش‎تر، پيشنهاد دادن راي باطله (و يا باصطلاح راي سفيد) بعنوان گزينه سوم بين شرکت و تحريم انتخابات رياست جمهوري توسط نگارنده مطرح شد و دلايل و فوايد اين گزينه در آن مقاله عنوان گرديد و مختصرا اين مزايا براي آن برشمرده شد. (1)
- حفظ هويت مخالفت با وضع موجود ،
- راي ندادن به هيچ يک از کانديداهاي حاضر،
- کمک به انتخاب نشدن احمدي نژاد در دور اول،
- کمک به کاهش امکان راي سازي،
- شرکت اعتراضي در فرآيند انتخابات،
- امکان حضور فعالانه دگرانديشان در روز راي گيري،
- سنجش استقامت اصلاح طلبان در صيانت از آرا،
- استفاده از فرصت طرح مطالبات بيشتر در دور دوم.
در اين مدت نظرات و بحثهاي مختلفي درباره اين گزينه مطرح شد که مرا بر آن داشت تا کمی بيشتر درباره اين گزينه و گزينه اي ديگر بنويسم.

1. مخاطب اصلي گزينه راي باطله کساني هستند که انتخابات را آزاد و عادلانه نمي‎دانند و قصد عدم شرکت در انتخابات را دارند ليکن از سوي ديگر موافقند که بهتر است تا رييس جمهور فعلي تغيير کند. آنها نميخواهند که از روي ناچاري مجبور به راي دادن به يکي از کانديداهاي ديگر باشند. گزينه راي باطله مشکل انتخاب از روي ناچاري را براي دور اول رفع مي‎کند. بدين ترتيب ميتوان با راي باطله به انتخاب نشدن رييس جمهور فعلي کمک کرد و ناچاري انتخاب از بين گزينه هاي موجود را تا دور دوم به تعويق انداخت. شايد که در دور دوم با توجه به شرايط، نيازي ديگر به انتخاب از روي ناچاري براي اين افراد نباشد زيرا که ممکن است کروبي و موسوي هر دو به دور دوم راه يابند.

2. برخي ميگويند که دادن راي باطله، انتخابات را به دور دوم ميکشاند درحاليکه بهتر است که در همان دور اول احمدي نژاد انتخاب نشود. آنچه که اينروزها بيش از هر چيز جلب توجه ميکند و از همگان شنيده ميشود، پديدار شدن موجي انتخاباتي در بين اکثريتي از مردم ايران بمنظور ممانعت از انتخاب مجدد رييس جمهور فعلي ميباشد. اگر چه حاميان هر دو کانديد مطرح (موسوي و کروبي) فعالان اصلي اين جريان ميباشند اما ظاهرا تا اين لحظه موجي در حمايت از موسوي پيشتاز اين جريان است و بسياري از مردم بدليل احتمال بيشتر راي آوري او در مقابل احمدي نژاد، به اين موج پيوسته اند. از سوي ديگر مناظره جنجالي احمدي نژاد و موسوي شايد بتواند در روزهاي آتي با توجه به موضعگيري تند احمدي نژاد نسبت به هاشمي و بزرگان جناح راست از جمله ناطق نوري، از راي جناح راست بنفع او بکاهد و به آراي موسوي بيفزايد. به هرحال بديهي است که طرفداران موسوي بايد خواستار پيروزي کانديدشان در دور اول باشند اما از منظر يک راي دهنده ناراضي از وضع موجود و بي اعتماد به کانديداهاي حاضر در صحنه، کشيده شدن انتخابات به دور دوم بسيار مطلوب تر است. زيرا که در آن شرايط هم فرصت دوباره اي براي طرح مطالبات فراهم ميآيد و هم آنکه کانديداها بيشتر در اين زمان محک ميخورند. مخصوصا در شرايط حاضر که موجي هيجاني بنفع موسوي ايجاد شده است که عده اي بدون توجه به سخنان، عملکردها و افراد حاضر در تيم وي، از او بي قيد و شرط حمايت ميکنند و از او حتي وعده و تعهدي نيز نميطلبند، برنده شدن قاطع او در دور اول نه تنها خيري ندارد که نقد او را در آينده با محدوديت و مشکل مواجه ميسازد، مخصوصا که اطرافيان آقاي موسوي سابقه خوبي از نقد پذيري ندارند و پيروزي دور اول ايشان بار ديگر آنها را دچار توهم محبوبيت مردمي ميکند. متاسفانه آنها همواره راي «نه» مردم به ديگري را، راي «آري» به خودشان تلقي ميکنند. از اينرو به دور دوم کشيده شدن انتخابات (بين هر دو نفر ممکن)، هدف مطلوب اين گزينه است و نه از عواقب آن.

3. برخي راي باطله را مستعد انجام تقلب ميدانند، اما هيچ دليل منطقي براي تفاوت بين راي صحيح و راي باطله در انجام تقلب ارائه نمي‎دهند. اتفاقا افزايش آراي باطله به کاهش آرا ساختگي کمک ميکند و به همين دليل به کاهش تقلب مي انجامد. اما يک احتمال ديگر نيز درباره سرنوشت آراي باطله مطرح ميشود و آن امکان توافق طرفين مبني بر توزيع آن بين آراي کانديداهاي هر دو جناح ميباشد. اين احتمال با توجه به شدت اختلاف و تضاد موجود در بين رقيبان عملا امکان پذير نميباشد و تقريبا منتفي است. از اينرو درباره تقلب بايد دوباره تاکيد کرد که صيانت از آراي باطله مانند آراي صحيح برعهده ناظران کانديداهاي اصلاح طلب است و بايد آنها را به حفاظت از آراي باطله مانند آراي صحيح (براي ممانعت از شکست خودشان) يادآوري داد.

4. بسياري گزينه راي باطله را دادن راي سفيد ميدانند که در اصطلاح درست است اما در عمل هرگز نبايد راي سفيد باشد. برگه راي سفيد، راحتتر قابل پر کردن و تقلب است و از اينرو به خالي نگذاشتن برگه راي بايد تاکيد کرد. شايد نوشتن نام کانديداي نمادين ميتوانست مطلوب باشد اما در حال حاضر، ميتوان به نوشتن نام کانديداهاي سرشناس رد صلاحيت شده (شعله سعدي، اعلمي و يا خانمهاي رد صلاحيت شده) اقدام نمود. بديهي است که نوشتن ناسزا و يا شعارهاي احساسي از يک اقدام مدني کاملا بدور است.

5. به هر حال با احترام به تمامي کسانيکه با تحليل شرايط و دغدغه آزادي و برابري و با پايمردي در مبارزات مدني به تحريم انتخابات اين دوره اعتقاد دارند، دادن راي باطله را بعنوان روشي مدني و فعالانه در نشان دادن نارضايتي خود از شرايط حاضر و همچنين اعتراض به نظارت استصوابي، موثرتر ميدانم و اميدوارم تحريمي‎ها به اين گزينه نيز بيانديشند. راي باطله تحريميها ميتواند به انتخاب نشدن هر يک از کانديداهاي حاضر در دور اول کمک رساند و آنها را به پاسخگويي و طرح مطالبات بيشتر براي دور دوم وادارد. کمترين فايده اينکار شايد ايجاد فرصت مصاحبه و مناظره تلويزيوني ديگر بين کانديداها در بين دور اول و دوم باشد که براي آگاهي بخشي و قضاوت افکار عمومي از نظرات کانديداها خالي از لطف نيست.

6. گذشته از گزينه راي باطله، شخصا نميتوانم بگويم که بين موسوي و کروبي تفاوتي نمي‎بينم. زيرا که هم سوابق اين افراد متفاوت است و هم آنکه شعارها و برنامه ها و افراد حامي آنها تفاوت اساسي دارند. هنگاميکه بحث رويکرد «مطالبه محوري» به انتخابات مطرح شد، آنرا مثبت ميدانستم و در همان زمان مي انديشيدم که اگر کسي از کانديداها حاضر باشد طرح لغو نظارت استصوابي را در برنامه خود بگذارد، به آن کانديدا (و در اصل به اين برنامه) ميتوان راي داد. کروبي در اينباره نه تنها در بيانيه هاي انتخاباتي اش که در برنامه تلويزيوني اش بصراحت صحبت کرده است. همچنين در اين مدت شعارها، برنامه ها و افراد حامي کروبي (که بسياريشان مزه زندان را در نظام اسلامي کشيده اند) را داراي اشتراکات زيادي با مطالبات خويش يافتم اما آنچه من را و شايد بسياري ديگر را مردد ميکند، بي‎اعتمادي به عملي کردن و تحقق بخشيدن اين شعارهاست. البته کروبي در ايستادگي بر روي مطالباتش سابقه بهتري از ديگر اصلاح طلبان دارد. به هر حال راي به کروبي با توجه به واضح بودن وعده هايش که بسياري از آنها مطالبات اصلي نيروهاي تحولخواه ميباشد، دادن چک سفيد به يک کانديدا نيست و ميتوان (و بايد) فردا تک تک اين وعده‎ها را از او طلب کرد. من راي به کروبي را حداقل بعنوان راي به ابطال نظارت استصوابي قابل تامل ميدانم.
اما گذشته ازبرنامه ها و مطالبات، ميگويند که کروبي آدم با مرامي است. من اخلاقا موظفم بگويم که شخصا اين خصوصيت ايشان را تجربه کرده ام. در روزهايي که زندانيان ملي-مذهبي از جمله دکتر ملکي در زندان بودند، بارها به همراه ديگر خانواده هاي زندانيان به دفتر کروبي بعنوان رييس مجلس مراجعه مي کرديم و او انصافا برخلاف رييس جمهور وقت و بسياري ديگر از نمايندگان مجلس، از خانواده زندانيها استقبال ميکرد و به حرفها و حتي بعضا پرخاشهاي آنها گوش ميداد و با آنها اظهار همدردي کرده و براي آنها با چانه زني تقاضاي ملاقات و يا مرخصي ميکرد. در مراسم نامزدي و عقد اينجانب که در آن دوران برگزار گرديد، پيگيريهاي کروبي در آوردن دکتر ملکي از زندان، براي 3 ساعت به مراسم عقد موثر واقع شد، اگرچه که با حضور 6 مامور دادستاني در اطاق عقد همراه بود. به هر حال در شرايط گرفتاري زندانيان سياسي که مرجع دادرسي نبود، تسهيل خواستهايي اينچنين که البته جزو حقوق اوليه انسانهاست، نشان از مرام شخصي يک مقام حکومتي داشت که در ديگر مقامات ديده نمي‎شد. از اين جهت حتي فارغ از انتخابات و گزينه راي شخصي خود، به بامرامي کروبي در آن دوران ميتوانم شهادت دهم.

7. گزينه راي باطله شايد پلي بين تحريمي‎هاي ديروز و تحريمي‎هاي امروز باشد که همگي خود را تحولخواه ميدانند و مطالبات کمابيش يکساني دارند. گزينه راي باطله در دور اول از بسياري جهات براي تحريمي‎ها، ناراضيان و کسانيکه به اعتراض مدني و مسالمت آميز اعتقاد دارند، گزينه قابل دفاعي است. اگر چه بايد ديد که با توجه به شرايط و رويدادهاي روزهاي آتي، شايد براي بعضي از حاميان گزينه راي باطله، گزينه راي به کانديدي که شعار لغو نظارت استصوابي و وعده مطالبات اصلي تحولخواهان را ميدهد، نيز قابل تامل باشد.




(1)- مقاله نه شرکت و نه تحريم، گزينه سوم: دادن راي مخالف، عمار ملکي
درآن مقاله ذکر گرديد که طبق قانون انتخابات رياست جمهوري، کانديدي برنده انتخابات در دور اول ميشود که بيش از نصف آراي ماخوذه را کسب کند. ميزان درصد راي هر کانديدا برابر است با نسبت تعداد راي شخص به کل آراي ماخوذه. آراي ماخوذه مجموع آراي صحيح و آراي باطله مي باشد.(ماده 28 قانون انتخابات رياست جمهوري) از اين رو اگر آراي باطله انتخابات افزايش يابد، مخرج اين کسر بزرگ شده و درصد آراي کسب شده کانديداها کاهش مي‎يابد. در نتيجه با دادن راي باطله ميتوان احتمال پيروزي همه کانديداها از جمله رييس جمهور فعلي را در دور اول کاهش داد.

۱۳۸۸ خرداد ۳, یکشنبه

نه شرکت و نه تحريم; گزينه سوم: «دادن راي مخالف»

1. وضعيت انتخابات رياست جمهوري دوره دهم در ايران برای بسياری از منتقدان و مخالفان و آرای خاموش يک مساله بغرنج است زيرا که آنها را گرفتار چگونگي انتخاب بين دو گزينه ايراددار ميکند. در انتخابات رياست جمهوري پيش رو بسياري از افراد نه خواستار ادامه رياست جمهوري فعلی (احمدي‎نژاد) هستند و نه به انتخاب يکي از گزينه‎هاي مابين موسوي، کروبي و رضايي علاقه‎اي دارند. اين عده از سويي نميخواهند در انتخابات شرکت کنند زيرا که کانديد مطلوبشان اجازه حضور ندارد و از سوي ديگر ميخواهند که از پيروزي احمدي‎نژاد که ميزان راي مشخصي دارد جلوگيری کنند. در عين حال، عده‎اي از طرفداران کانديداهاي اصلاح طلب دايما با شعار «عدم راي دادن مساوي با راي به احمدي نژاد»، ميخواهند که علاقمندان به عدم شرکت را در محضور اخلاقي براي شرکت در انتخابات بنفع يکي از دو کانديداي اصلاح‎طلب قرار دهند. اگر چه که بسياري از طرفداران دو کانديدای اصلاح‎طلب، تنها براي انتخاب نشدن رييس جمهور فعلي قصد راي دادن به يکي از آنها را دارند. خيلی از آنها ترجيحي بين اين دو ندارند و کانديداهاي موجود را مطلوب نميدانند.

2. طبق قانون انتخابات رياست جمهوري، کانديدي برنده انتخابات در دور اول ميشود که بيش از نصف آراي ماخوذه را کسب کند. ميزان درصد راي هر کانديدا برابر است با نسبت تعداد راي شخص به کل آراي ماخوذه. آراي ماخوذه مجموع آراي صحيح و آراي باطله مي باشد.(ماده 28 قانون انتخابات رياست جمهوری) از اين رو اگر آراي باطله انتخابات افزايش يابد، مخرج اين کسر بزرگ شده و درصد آراي کسب شده کانديداها کاهش مي‎يابد.
در نتيجه با دادن راي باطله ميتوان احتمال پيروزي همه کانديداها از جمله رييس جمهور فعلي را در دور اول کاهش داد، در حاليکه به هيچ يک از کانديداها نيز راي نداد. دادن راي باطله، لطف بزرگ ناراضيان و تحريميون به اصلاح‎طلبان در کاهش آراي رقيبشان خواهد بود و توپ را به زمين آنها براي حفاظت از اين آرا خواهد انداخت.

3. ممکن است تصور شود که ازدياد آراي باطله احتمال تقلب در انتخابات به نفع رييس جمهور فعلي که مجري انتخابات نيز هست را افزايش ميدهد، اما اتفاقا اين مساله باعث کاهش امکان راي سازي براي تقلب خواهد بود. زيرا که هر يک راي باطله، امکان حضور يک راي تقلبي را کم مي‎کند. اما نگراني از خواندن آرا باطله بنفع ريس جمهور فعلي، مثل نگراني از خواندن آرا صحيح ديگران بنفع او مي‎باشد و ربطي به دادن راي باطله يا صحيح ندارد. به هر حال وظيفه حفاظت و صيانت از آرا بر عهده کانديداهاي اصلاح‎طلب است که در انتخابات ذينفع هستند و هر نوع تقلب در انتخابات منجر به شکست آنها ميشود. از اينرو از آراي باطله نيز مانند آراي صحيح بايد حفاظت شود و تعداد آنها درست اعلام شود در غير اينصورت مخرج کسر کوچک شده و به ضرر کانديداي اصلاح‎طلبان خواهد بود و موجب شکست آنها خواهد شد. اين مساله خود بزرگترين آزمون و محک براي کانديداهاي اصلاح طلبان براي حفاظت از راي و حقوق مردم که شعار آنرا داده اند، خواهد بود.

4. اينکه روي کاغذ راي چه نوشته شود و تنها به خط زدن آن و يا نوشتن نام يک شخص نمادين اقدام شود، به همت و تحرک احزاب منتقد و نيروهاي دگرانديش برميگردد که تا چه حد بخواهند با حمايت از اين گزينه و اعلام نام يک کانديداي نمادين، به اين حرکت جنبه يک اعتراض مدني و مسالمت آميز را ببخشند. آنچه مهم است براي کاهش احتمال تقلب، برگه راي هرگز نبايد سفيد گذاشته شود. اين حرکت به شخصيتهاي مخالف و دگرانديش که حق داشتن کانديدا در انتخابات را ندارند، اين فرصت را ميدهد که با حضور انفرادي و يا دسته جمعي خود در پاي صندوقهاي راي، با رسانه هاي داخلي و بين‏المللي مصاحبه کرده و اهداف خود را از آمدن به پاي صندوق راي و دادن راي باطله اعلام نمايند. اين اهداف ميتواند شامل نه گفتن به رييس جمهور فعلي، مطلوب ندانستن کانديداهاي موجود و اعتراض به عدم آزادي انتخابات و رد صلاحيت کانديداهاي مستقل باشد. دادن راي باطله ميتواند مخالفان وضع موجود و تحريميون را به جاي نشستن در خانه، به سر صندوق راي و عرصه عمومي آورد و يک اعتراض مدني و مسالمت‎آميز باشد.

5. با توجه به اينکه راي گيري، مخفيانه انجام مي‎شود و دادن راي باطله نيز حق قانوني هر کس مي‎باشد، هيچ کس نميتواند ناراضياني که راي باطله ميدهند را تهديد کند يا آزار برساند. از سوي ديگر با توجه به اينکه در روز انتخابات سعي ميشود که فضاي کشور آرامش داشته باشد، حضور مخالفان و دگرانديشان در سر صندوق‎هاي راي نميتواند با محدوديت يا مشکلي مواجه شود. همچنين اصلاح طلبان نيز که خواستار کشاندن انتخابات به دور دوم هستند، منطقا بايد از حضور مخالفان و دادن راي باطله آنها استقبال کنند.

6. اگر گزينه دادن راي باطله، با حمايت طيفي از نيروهاي طرفدار عدم شرکت در انتخابات و نيروهاي خواهان عدم انتخاب احمدي‎نژاد در دور اول مواجه شود و شمارش آرا به طور درست و سالم انجام پذيرد، تعداد آراي باطله ميتواند وزن تقريبي اين جريان اجتماعي که خواهان تغيير وضع موجود و در عين حال عدم انتخاب کانديداهاي حاضر هست را نشان دهد. اين جريان نماينده بخشي از شهروندان ايراني خواهد بود که از وضع موجود ناراضي است و خواستار حضور کانديداي ديگري غير از گزينه هاي منتخب شوراي نگهبان است. تعداد بالاي اين آرا ميتواند حاوي پيام مهم و معناداري به مقامات جمهوري اسلامي باشد.

7. شايد سوال مهم اين باشد که در اين پيشنهاد تکليف دور دوم چه ميشود؟ ممکن است انتقاد شود که اگر در نهايت مجبور باشيم که در دور دوم بنفع کانديدايي از اصلاح طلبان راي دهيم چرا از دور اول اينکار را نکنيم؟ پاسخ اينست که در هر شرايطي بايد به تناسب پتانسيل آن عمل نمود و در ضمن کار فردا را به امروز نيانداخت. اينکه آيا حتما انتخابات بدور دوم کشيده ميشود و در دور دوم چه کساني حضور خواهند داشت هنوز بر کسي معلوم نيست. اگر اصلاح طلبان بتوانند از تعداد آراي باطله حفاظت کنند و تعداد اين آرا زياد باشد، در دور دوم کانديدايی از اصلاح‎طلبان که نياز به اين آرا دارد، بايد به مطالبات اين گروه پاسخ دهد و حتي با شخصيتهاي حامي اين جريان وارد مذاکره شود. در صورت راهيابی احمدی نژاد به دور دوم، اين هنر اصلاح‎طلبان بايد باشد که بتوانند اعتماد و راي اين گروه را براي پيروزي نهايي بدست آورند.
بهرحال عليرغم زياد يا کم بودن آرا باطله، انتخاب کنندگان اين گزينه چيزي را از دست نميدهند و بطور مستقل عمل کرده‎اند. حداقل در دور اول اعتراض مدني خويش را نشان داده‎اند و در بين گزينه‎هاي «انتخاب يکي از کانديداهاي موجود» و يا «پيروزي احمدي نژاد»، هيچکدام را انتخاب نکرده اند. يقينا حرکت مناسب در دور دوم، ميتواند با توجه به شرايط، بعد از مشخص شدن نتايج دور اول، تحليل و ارائه شود.

8. کسانيکه به طور قطعي و با علاقه ميخواهند به يکي از کانديداهاي اصلاح‎طلب راي دهند، مخاطب اين گزينه نيستند ولي کسانيکه موسوي و کروبي را گزينه مطلوبشان نميدانند و در رای دادن به آنها مردد هستند و در عين حال نميخواهند که احمدي نژاد در دور اول پيروز شود، اين پيشنهاد ميتواند گزينه سوم باشد. همچنين براي کسانيکه طرفدار عدم شرکت در انتخابات غير آزاد هستند (يا باصطلاح تحريميون)، اين گزينه ميتواند قابل تامل باشد زيرا با دادن راي باطله جهتدار و از روي تحليل، تاييدگر هيچ امر نادرستي نيستند بلکه به شکلي معنادار و مدني اعتراض خويش را نشان مي‎دهند.
نقد طرفداران تحريم به اين روش شايد اين باشد که با اين کار درصد ميزان مشارکت را بالا ميبريم. اما آيا ميزان مشارکت 80 درصد با آرای باطله 20 درصد، اعتراض معنادارتر و فعالانه‎تری نسبت به ميزان مشارکت 60 درصدی و بدون آرا باطله نخواهد بود؟
اين گزينه، کساني که احساس ميکنند با اين کار شناسنامه‎شان آلوده به مهر انتخابات ميشود را نميتواند توجيه کند.

9. اين پيشنهاد که گزينه «دادن راي مخالف (باطله)» ناميده مي‎شود در مجموع داراي اين مزيتهاست:
- حفظ هويت مخالفت با وضع موجود ،
- راي ندادن به هيچ يک از کانديداهاي موجود،
- کمک به انتخاب نشدن احمدي نژاد در دور اول،
- کمک به کاهش امکان رای سازی،
- شرکت اعتراضي در فرآيند انتخابات،
- امکان حضور فعالانه دگرانديشان در روز راي گيري،
- سنجش استقامت اصلاح طلبان در صيانت از آرا،
- استفاده از فرصت طرح مطالبات بيشتر در دور دوم.

لینک این مطلب در سایت روز