چگونه شجاعت، استمرار و ابتکار جهان را تغییر میدهد؟
دیباچه
همواره بر این باور بوده ام که همگی ما انسانها وقتی در جامعه ای زندگی میکنیم و از بسامان بودن آن بهره می بریم و از نابسامانیهایش صدمه میبینیم، برای کم کردن نابسامانیها و افزودن بر سامان جامعه مسئولییم. از اینرو هر یک از ما باید یک فرد مدنی باشد و در نتیجه در کوچکترین انتخابهایش مسئولانه رفتار کند تا که جامعه اش را جایی بهتر برای زیستن خودش، عزیزانش و اطرافیانش سازد. بسیار دیده ام که وقتی درباره جامعه و مسائل مرتبط با آن و وظیفه هر فرد در قبال آن سخن گفته میشود، بسیاری افراد میگویند که ما "سیاسی" نیستیم و در نتیجه این مسائل به ما مربوط نمیشود. متاسفانه درهم تنیده بودن هر امری با سیاست در ایران و از سوی دیگر عدم تعریف دقیق امر سیاسی باعث شده است که برچسب "سیاسی بودن"، بهانه ای برای شانه خالی کردن از کنشهای مسئولانه در زندگی روزمره گردد.
من در اینجا میخواهم با تعریف دو گونه کنش، آنها را از یکدیگر تفکیک کنم: کنش سیاسی و کنش مدنی. کنش و فعالیت سیاسی متعلق به گروه خاصی از افراد است که بدنبال بدست گرفتن قدرت در ساختار سیاسی یک کشور هستند. این کنش در ذات خود هیچ اشکالی ندارد و یقینا در هر جامعه ای نیاز است تا افراد خاصی که شایستگی و دانش لازم را دارند با استفاده از مکانیزمهای مشروع (تشکیل حزب، فعالیت سیاسی، مبارزه سیاسی یا انتخابات) برای در دست گرفتن اداره کشور تلاش کنند. پس کنش سیاسی را افراد خاصی مانند فعالان سیاسی و یا دانش آموختگان علوم سیاسی انجام میدهند.
اما کنش مدنی عملی است که هر شخص در اجتماع باید آنرا انجام دهد چرا که بر جامعه و زندگی روزمره افراد تاثیر میگذارد. این کنش بهیچ عنوان تنها وظیفه گروه و یا دسته خاصی – مانند کنش گران سیاسی – نیست بلکه هر شهروندی مسئول انجام آن است. احترام به حقوق دیگران، تمیز نگه داشتن محیط زیست، حساسیت و اعتراض به یک اقدام یا سیاست نادرست همگی جزو کنشهای مدنی بحساب می آیند. از همین روست که اعتراض به نقض حقوق شهروندی توسط یک حکومت، یک کنش سیاسی نیست بلکه یک کنش مدنی محسوب میشود چرا که شهروندان معترض، بدنبال کسب قدرت سیاسی نیستند، بلکه قصدشان کسب حقوق مدنی و شهروندی هم نوعشان – و یا بعبارتی خودشان – است. کسی که در اینگونه کنش اعتراضی-مدنی به بهانه "آدم سیاسی نبودن" شرکت نمیکند، در اصل از زیر مسئولیت مدنی خود شانه خالی میکند و در نهایت خودش متضرر میشود چرا که دیر یا زود نوبت به نقض حقوق شهروندی خودش میرسد. اگرچه در اینگونه موارد عمل کنشگران سیاسی و کنشگران مدنی همانندی و همپوشانی پیدا میکند، اما وجود کنشگران سیاسی نمیتواند مسئولیت شهروندان را در انجام کنش مدنی کمرنگ کند چرا که هدف و وظیفه این کنشگران متفاوت است.
بعد از این مقدمه، میخواهم بعنوان یک کنشگر مدنی که خواستار رعایت حقوق بشر و کسب حقوق شهروندی و مدنی در ایران هستم، مطالعه تجارب کنشگران مدنی در دیگر کشورها را با هموطنانم به اشتراک بگذارم. بدین منظور قصد دارم که در حد توان و دانشم با ترجمه داستانهایی واقعی از کنشهای مدنی در سراسر جهان، نشان دهم که چگونه میتوان امید را زنده نگه داشت و چگونه شجاعت، استمرار و ابتکار در مبارزه مدنی، با اقداماتی هر چند کوچک، به دستاوردهایی بزرگ می انجامد. این داستانها نشان میدهند که تغییر در وضع نابسامان موجود، ضرورتا نیازمند اقداماتی بزرگ و پیچیده نیست که توسط قهرمانان انجام میشود، بلکه تغییر نتیجه اراده و کنشهای مدنی افرادیست که اراده میکنند تا شهر و کشورشان را جایی برای یک زندگی شرافتمندانه سازند.
عمار ملکی، آبان 1389
پیشگفتار نویسندگان کتاب (1)
هر یک از ما تصاویری را بر صفحه تلویزیون بیاد می آوریم که نمایشگر پایان یک وضعیت اسفبار سیاسی در کشورهای دور و نزدیک بوده است: سقوط یک دیکتاتور، رقص و پایکوبی مردم در خیابانها، به زیر کشیدن مجسمه های دیکتاتور و برافراشتن پرچمی جدید و در این میان دوربینها لحظات این فراز و فرود را مخابره میکنند.
مشاهده این چنین لحظاتی اغلب مانند دیدن دقایق آخر یک فیلم میباشد. اما چه اقداماتی منجر به این لحظات خاطره انگیز شده است؟ چگونه این مردم در طول سالهای سخت و طاقت فرسا دوام آورده اند؟ چه چیز روحیه مبارزه و ایستادگی را در آنها زنده نگه داشته است؟
داستانهای پیش رو روایتی تحسینبرانگیز از پشت صحنه این پیروزی هاست. داستانهای این مجموعه – که بعضی مشهور و بسیاری شان ناشناخته و نانوشته مانده اند – از چهارگوشه جهان گردآوری شده و روایت کننده کنشهای نوآورانه و الهام بخش مردمانی است که رژیمهای خشن و سرکوبگر را به چالش میکشند و در برابر تجاوز قدرت حاکمه ایستادگی میکنند.
ما راوی اقدامات کسانی هستیم که سکوت نکردند و با تلاش خویش نشان دادند که میتوان دیکتاتورها را به زیر کشید و قوانین ناعادلانه را تغییر داد و با عمل خود حس انسانیت را در دیگران زنده نگه داشت. هر یک از این داستانها نشان میدهد که زندگی شرافتمندانه و آزادانه، آرزویی عالمگیر است.
صفت "کوچک" برای این کنشها، واژه درخوری نیست چرا که خیلی از آنها به هیچ عنوان کوچک نیست و سرشار از شجاعتی شگفت آور است. مردم در این داستانها نشان میدهند که چگونه با وجود اینکه میدانند هزینه اعتراضشان میتواند ضرب و شتم، زندان و حتی مرگ باشد، اما در راه بدست آوردن حقوقشان ایستادگی میکنند. آنها مدعی هستند که هر کس دیگری نیز جای آنها بود همین اقدامات را میکرد. برای ما آنها نماد نیرومندی هستند که نشان دادند با حفظ روحیه مبارزه بر آنچه شکست ناپذیر و تغییرنیافتنی مینماید، میتوان پیروز شد.
انسانهای این داستانها نشان میدهند که آنچه "ناممکن" بنظر میرسد، میتواند "ممکن" باشد. بعضی از آنها به تغییری که برای آن مبارزه کردند، دست یافتند و برای بعضی دیگر تغییرات بزرگتری هنوز در راه است.
استیو کراشاو
جان جکسون
نیویورک، مارچ 2010
o(1) Steve Crawshaw & John Jackson (2010). Small acts of Resistance, how courage,tenacity and ingenuity can change the world?, Sterling Publishing, London.
کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش یک)
نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون، ترجمه: عمار ملکی
قدرت بیشمار بودن: وقتی کالسکهها تانکها را شکست دادند
ظهور "جنبش مردمی اتحاد" که در سال 1980 بوسیله اعتصاب کارگران در کارگاه کشتی سازی گِدانسک و دیگر نواحی لهستان شکل گرفت، رژیم حاکم که از جنگ جهانی دوم بر کشور مسلط بود را به وحشت انداخت. در 13 دسامبر 1981 مقامات حکومت کمونیستی تانکها را به خیابانها آوردند تا که جنبش اتحاد را یکبار و برای همیشه متوقف سازند. صدها نفر بازداشت و دهها نفر کشته شدند.
علیرغم حضور تانکها و دستگیریها، لهستانی ها اعتراضاتی را علیه سرکوب جنبش اتحاد سازمان دادند که یکی از آنها تحریم اخبار دروغپردازانه تلویزیون دولتی بود. اما تحریم اخبار به خودی خود نمیتوانست موجب دردسری برای دولت باشد. همچنین امکان ارزیابی اینکه چه تعداد از مردم به این تحریم پیوسته اند وجود نداشت. اما در یکی از شهرهای کوچک مردم روشی برای نشان دادن اعتراض ابداع کردند.از ماه فوریه سال 1982 ساکنان شهر سوییدنیک در شرق لهستان هر روز عصر به پیاده روی میرفتند. همزمان با آغاز اخبار نیم ساعته بعد از ظهر، خیابانها سرشار از مردمی بود که به گپ زدن، راه رفتن و وقت گذرانی مشغول بودند. قبل از بیرون رفتن از خانه، بعضی از آنها تلویزیونهای خاموش را در پشت پنجره و رو به خیابان قرار میدادند. برخی دیگر حتی پا را فراتر گذاشته و تلویزیونهایشان را بر روی کالسکه و یا فرقان! گذاشته و آنها را برای هواخوری شبانه به بیرون میآوردند!!
یکی از طرفداران جنبش اتحاد بعدتر خاطرنشان میکرد که "اگر مقاومت توسط فعالیتهای زیرزمینی بود، امثال من و تو حضور نداشتیم اما وقتی کسی میبیند که همسایه هایش بهمراه تلویزیونشان برای پیاده روی به بیرون آمده اند، تو خود را بخشی از این جنبش میدانی. هدف دیکتاتور این است که ما را از هم جدا کند، اما اهالی شهر این فضا را شکستند و حس اعتماد به نفس پیدا کردند."
تاکتیک "هواخوری بردن تلویزیونها" به شهرهای دیگر هم کشیده شد و دولت را خشمگین کرد ولی مقامات حکومتی را از تلافی کردن عاجز ساخته بود. پیاده روی به هر حال در قوانین کیفری جرمی بحساب نمی آمد. نهایتا حکومت مقررات منع رفت و آمد را از ساعت 10 شب به ساعت 7 عصر تغییر داد تا مردم را مجبور سازد که در هنگام پخش اخبار ساعت 7:30 در خانه هایشان بمانند در غیر اینصورت خطر دستگیری و یا تیراندازی وجود داشت. شهروندان معترض در واکنش به این اقدام، ساعت پیاده روی خود را همزمان با نوبت قبلی اخبار در ساعت 5 عصر قرار دادند.
* * *
همانقدر که بسختی این امکان وجود داشت تا بتوان فهمید آیا لهستانی ها اخبار تلویزیون را نگاه میکنند یا نه (مگر آنکه همه مردم به پیاده روی میرفتند)، فهمیدن اینکه چه تعدادی از مردم به برنامه های رادیویی مخالفان دولت گوش میدهند نیز سخت بود. جنبش اتحاد برای این مساله راه حلی یافته بود.
رادیو جنبش، اخبار ممنوعه را برای افشای تبلیغات دروغین دولت پخش میکرد. اما هیچ کس نمیدانست چه تعداد از مردم به این گزارشات زیرزمینی گوش میدهند. نظرسنجی در آن شرایط تقریبا ناممکن بود. از اینرو دستاندرکاران رادیو به یک روش ابتکاری دست زدند. آنها از مخاطبانشان خواستند تا در یک ساعت معین از برنامه، چراغهای خانه هایشان را خاموش و روشن کنند. البته این اقدام قطعا خطر داشت چرا که اگر در آپارتمانی تنها یک خانه بود که چراغهایش خاموش و روشن میشد، این بهترین علامت برای پلیس بود تا بفهمد که در ان خانه یک معترض و نافرمان زندگی میکند.
کنستانتی گیبرت یکی از ناراضیانی بود که در زمان پخش اخبار رادیو جنبش، در خیابانی در پایتخت لهستان – ورشو- قدم میزد. درحالیکه در خیابان بود، ناگهان مشاهده کرد که چراغهای طبقه همکف یک آپارتمان شروع به چشمک زدن کرد. وقتی که سربلند کرد و به ساختمان نگاه کرد متوجه شد که چراغهای تمامی ساختمان در حال فلاش زدن است. او سپس به پشت سرش نظر انداخت و دید که آپارتمانها در سرتاسر خیابان مانند درختهای کریسمس یکی بعد از دیگری شروع به روشن و خاموش شدن کردند. گزارشهایی از آن شب رسید که این اتفاق در سراسر شهر مشاهده شده بود. گیبرت میگفت: "واقعا آن احساس سرافرازی، در تصور نمیگنجید". مقامات حکومت درمانده شدند، چرا که امکان دستگیری تمامی اهالی ورشو را نداشتند.
* * *
حتی در مراسمات بسیار تشریفاتی، طرفداران جنبش اتحاد، روشی را برای رسوا کردن حاکمان منفور لهستان پیدا میکردند. در سال 1984 رهبر اتحاد جماهیر شوروی - یوری آندروپوف - درگذشت.برنامه همیشگی تلویزیون لهستان برای پخش زنده مراسم دفن رهبر شوروی قطع شد تا که سخنرانی جانشین او - کنستانتین چرننکو - از بالای مقبره لنین در میدان سرخ مسکو پخش شود. اما سخنرانی رسمی بفاصله کوتاهی قطع شد و به جای سخنان کسالت آور چرننکو، بینندگان لهستانی ناگهان صدای دیگری را شنیدند که میگفت: " این برنامه تلویزیونی "رادیو اتحاد" است که مشاهده میکنید. خانمها و آقایان عصر بخیر...." بدنبال آن لیستی از فعالان زندانی و مطالبات مخالفان پخش گردید. ببیندگان لهستانی شادمان شدند و مقامات حکومت عصبانی. پلیس مخفی نتوانست خرابکاران را شناسایی کند و این فضاحت برای دولت باقی ماند.
کالسکه سوار کردن تلویزیونها، روشن و خاموش کردن چراغ خانه ها و قطع پخش مراسم خاکسپاری همگی شعله امید را در دل لهستانی ها زنده نگه داشت و دربردارنده احساس شورانگیزی برای سالهای آینده گردید. آن رژیم بظاهر استوار تنها چند سال بعد فرو پاشید.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
Thanks for sharing with us!
پاسخحذففوق العاده بود،
پاسخحذفممنون میشم امکان نمایش در فیس بوک رو هم اضافه کنید.
سپاس از شما
dastetoon dard nakone . kheili kare khubo va mofidianjam midin
پاسخحذف