۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

حاضر نیستم بر سر حق آزادی مردمم معامله کنم

بمناسبت روز جهانی ماندلا

ترجمه و تنظیم: عمار ملکی

تقدیم به احمد زیدآبادی

مقدمه: از دو سال قبل بمنظور تقدیر از تلاشهای نلسون ماندلا در گسترش فرهنگ صلح و آزادی، روز 27 تیر (18 جولای) - زادروز وی - توسط سازمان ملل بعنوان روز جهانی نلسون ماندلا نامگذاری شد. امسال نود و سومین سالگرد میلاد این نماد جهانی مبارزه و ایستادگی مدنی در راه دشوار دستیابی به آزادی، عدالت و دموکراسی است. در یادبود این روز، ترجمه متن زیر که بی مناسبت با شرایط امروز کشورمان هم نیست، تقدیم خوانندگان میشود.

* * *
در تاریخ 31 ژانویه سال 1985 رییس جمهور وقت آفریقای جنوبی، «بوتا»، در مجلس سخنرانی کرد و به ماندلا پیشنهاد داد که در صورتیکه او بکارگیری خشونت بعنوان یک ابزار مبارزه سیاسی را بدون قید و شرط محکوم کند، آزاد خواهد شد. این ششمین باری بود که آزادی مشروط به ماندلا پیشنهاد شده بود. پیشنهادهای قبلی به این شرط بود که او برای زندگی به منطقه ترانسکی – که بر مبنای سیاست جداسازی نژادی تشکیل شده بود- تبعید شود. ماندلا تمامی آن پیشنهادها را بخاطر مخالفت با تاسیس و استقرار چنان مناطقی توسط رژیم آپارتاید رد کرده بود. ماندلا در تاریخ 10 فوریه 1985 به آخرین پیشنهاد آزادی اش پاسخ داد که توسط دخترش «زینزی» در یک گردهمایی عمومی در استادیوم «جابولانی» برای حضار قرائت شد.

زینزی در آن گردهمایی خطاب به حاضران گفت: روز جمعه مادرم و وکیل مان، پدر را در زندان ملاقات کردند تا پاسخ او به پیشنهاد آزادی مشروط توسط رییس جمهور بوتا را دریافت کنند. ماموران زندان تلاش کردند تا مانع انتقال پیام شوند اما نلسون ماندلا علیرغم فشارها پیام خودش را صریحا بیان کرد تا که به اطلاع مردم رسانده شود. او باید خودش اینجا می بود تا با شما درباره پیشنهاد بوتا سخن میگفت. اما او اجازه ندارد که در اینجا حضور یابد. مادرم که سخنان پدر را از نزدیک شنیده بود نیز اجازه نیافته تا امروز با شما سخن بگوید. پدرم و دیگر مبارزان زندانی به همگی شما مردمی که دوستدار آزادی هستید درود فرستادند و اظهار اطمینان کردند که شما مبارزه برای آزادی را ادامه خواهید داد. پدرم و همرزمانش تاکید داشتند که این پیام، اول از همه به گوش شما مردم رسانده شود. آنها میخواستند یکبار دیگر نشان دهند که فقط در برابر مردم، خود را مسئول و پاسخگو می دانند و شما باید نظرات آنها را بطور مستقیم و نه با واسطه بشنوید. پدرم امیدوار است که نه تنها از سوی خودش و همرزمان زندانی اش بلکه از سوی تمامی آنهایی سخن بگوید که در مخالفت با آپارتاید زندانی هستند، از طرف تمامی آنها که اخراج و تبعید شده اند، تمامی آنها که از تبعیض رنج میبرند، تمامی آنها که مخالف تبعیض نژادی هستند و تمامی آنها که سرکوب و استثمار میشوند.

پس از این مقدمه زینزی، پیام نلسون ماندلا را خطاب به مردم قرائت کرد:

"من ]نلسون ماندلا[ یکی از اعضای کنگره ملی آفریقا هستم. من همیشه عضو کنگره بوده ام و تا روز مرگم نیز عضو کنگره ملی آفریقا خواهم ماند...
من متعجب شدم از شرایطی که دولت میخواهد برای آزادی به من تحمیل کند. من یک انسان خشونت طلب نیستم. من و همکارانم در سال 1952 به رییس جمهور وقت، «مالان»، نامه نوشتیم و درخواست کنفرانسی برای مذاکره را مطرح کردیم تا راه حلی برای مشکلات کشورمان بیابیم، اما درخواست ما رد شد. وقتی رییس جمهور بعدی،«استرایدام»، بر سر کار آمد، ما دوباره همان پیشنهاد را مطرح کردیم و دوباره نادیده گرفته شد. باز هم در زمان رییس جمهور بعدی، «فرورد»، ما درخواست کنفرانس ملی برای اینکه تمامی مردم آفریقای جنوبی درباره آینده خود تصمیم بگیرند را پیشنهاد دادیم، ولی آن درخواست هم مورد توجه قرار نگرفت. وقتی تمامی راههای مبارزه و مذاکره بر روی ما بسته شد، ما به سمت مبارزات قهرآمیز تغییر مسیر دادیم. کاش که رییس جمهور بوتا نشان دهد که با رییس جمهورهای پیشین متفاوت است. کاش که او نشان دهد که اهل خشونت نیست. کاش که او نشان دهد که میخواهد آپارتاید را لغو کند. کاش که او محدودیت را از روی احزاب و کنگره ملی آفریقا بردارد. کاش که او به تمامی زندانیان سیاسی و تبعیدشدگانی که مخالف آپارتاید هستند، مجال آزادی بدهد و کاش او تضمین فعالیت سیاسی آزاد را بدهد تا مردم تصمیم بگیرند که چه کسی بر آنها حکومت کند.
من بسیار دوست دارم تا آزادی ام را بدست آورم اما بیش از آن آرزوی آزادی شما مردم را دارم. از زمانیکه من به زندان افتادم، بسیاری شهید شدند، بسیاری برای کسب آزادی رنج و زجر دیدند. من خود را مدیون همسران، فرزندان یتیم شده، مادران و پدران اندوهگین و سوگوار میدانم. من تنها کسی نبودم که در این سالهای سخت و طولانی رنج برده باشد. من هم به اندازه شما زندگی را دوست دارم. اما برای آنکه از زندان آزاد شوم، حاضر نیستم که بر سر حق آزادی خودم و حق آزادی مردمم معامله کنم. من بعنوان نماینده ای از مردم و تشکیلات توقیف شده آنها - کنگره ملی آفریقا - در زندان هستم.
چگونه به من پیشنهاد آزادی داده میشود درحالیکه تشکیلات مردمی مان در توقیف است؟ چگونه به من پیشنهاد آزادی داده میشود درحالیکه برای عبور و مرور آزادانه دوباره دستگیر خواهم شد؟ چگونه به من پیشنهاد آزادی داده میشود درحالیکه اجازه بودن با همسرم که به تبعید اجباری فرستاده شده است را نخواهم داشت؟ چگونه به من پیشنهاد آزادی داده میشود درحالیکه برای انتخاب مکان زندگی ام باید از دولت کسب اجازه کنم؟ چگونه به من پیشنهاد آزادی داده میشود درحالیکه نمیتوانم کار و فعالیت آزادانه ای داشته باشم؟ چگونه به من پیشنهاد آزادی داده میشود درحالیکه شهروندانم مورد احترام قرار نمیگیرند؟
تنها یک انسان آزاد میتواند مذاکره کند. کسی که زندانی است نمیتواند قرار و پیمانی را متعهد شود. من نمیتوانم تعهدی بدهم و تا زمانیکه من و شما مردم واقعا آزاد نباشیم، تعهدی نخواهم داد. آزادی من و شما نمیتواند از هم جدا باشد. من روزی به میان شما باز خواهم گشت."



مرجع:
Mac Maharaj & Ahmad Kathrada (2006). Mandela: The Authorized Portrait. Kansas City: Andrews McMeel Publishing. Page 208.

۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

آقای بهنود؛ با تشخیص و توصیه نادرست پزشک چه باید کرد؟

1- من هم مثل میلیونها نفر بیننده برنامه ی پارازیت، مصاحبه آقای بهنود را دیدم و مانند خیلی ها از سخنان آقای بهنود درباره پیش بینی نتیجه انتخابات آینده مجلس متعجب شدم، اما خیلی جا نخوردم و برآشفته نشدم. چرا که آقای بهنود سابقه گفتن حرفهای «غیر دقیق» درباره مسائل مهم در سالهای اخیر را داشت. درباره این ادعایم شاهد خواهم آورد.
بعد از دیدن آن مصاحبه، از مواضع تندی که نسبت به حرفهای ایشان در سایتها شده بود خبری نداشتم تا اینکه مطلبی از آقای بهنود «در جواب مدعیان پارازیتی» (1) دیدم و متوجه شدم که ظاهرا عده ای از جوانان ایشان را تند و تیز و حتی با ناسزا مورد خطاب قرار داده اند. من در ابتدای این مطلب باید تاکید کنم که هر نوع توهین و ناسزایی در عرصه نقد و اندیشه محکوم است و علاوه بر ایراد اخلاقی وارد بر آن، باعث میشود که فضای نقد به یک فضای احساسی دو قطبی تبدیل شود. آقای بهنود بی تردید یکی از پیشکسوتان عرصه مطبوعات و روزنامه نگاری بوده و هستند . شخصیت آرام و متین ایشان همواره قابل احترام است، اگر چه حتی کسی با نظرات و تحلیلهای ایشان کاملا مخالف باشد. از اینرو من به دفاع از نظرات مخالفان برآشفته این مطلب را نمینویسم بلکه میخواهم سخنان نقل شده در مصاحبه و مقاله شان را نقد کنم و استدلال کنم که سخنان ایشان هم بلحاظ راهبردی اشتباه بوده و هم بلحاظ تحلیلی (و حتی پیش گویی) غیرواقعی است.
تمام حساسیت و بحث و جدلی که درباره سخنان آقای بهنود درگرفته مربوط به بخشی است که ایشان میگوید «حدود شصت درصدی در انتخابات ]آینده مجلس[ شرکت میکنند». آقای بهنود در پاسخ به منتقدان که از این حدس - یا بقول ایشان خبر- خوششان نیامده، داستان پزشک و بیماری را روایت میکند. در آن داستان وقتی بیماری از پزشک میشنود که به مریضی مهلکی مبتلاست، سیلی محکمی بر صورت پزشک میزند و از مطب خارج میشود و آقای بهنود این داستان را مشابه برخورد منتقدان با خود بحساب آورده است.
البته پیش بینی آقای بهنود درباره نتیجه شصت درصدی انتخابات آینده، همانند پیش بینی پزشکی است که رنگ رخساره بیماری که از در مطب وارد شده است را ببیند و بگوید فکر کنم شما سرطان خون دارید!!

2- جناب آقای بهنود؛ اعلام تشخیص شما درباره نتیجه انتخابات آینده دو ایراد اساسی دارد: یکی اینکه مبنایش ضعیف است و دیگر اینکه مخرب است و به جایگاه معترضان ضربه میزند.
چرا مبنایش ضعیف است؟ به این علت که شما ادعا کرده اید که حکومت تا پنجاه درصد را پای صندوق رای میبرد و ده درصد اضافه را هم میتواند به شکلی پای صندوقها بکشاند اما انگار هیچ التفاتی به نتایج دوره های اخیر انتخابات مجلس نکرده اید تا متوجه شوید که ادعایتان حتی با شواهد آماری سالهای اخیر همخوانی ندارد. شما تاریخ نگار هستید و جوانهای زیادی به روایتهای تاریخی شما اعتماد دارند و اتفاقا در مصاحبه تان هم جوانان را توصیه به خواندن تاریخ کردید، اما مایه تعجب است که شما نتیجه دو انتخابات اخیر مجلس را بیاد نداشته باشید. در هر دو انتخابات دوره های هفتم و هشتم مجلس (یعنی دو دوره گذشته) به روایت آمار رسمی، تنها «51 درصد» از مردم در انتخابات شرکت کردند (2). این درحالیست که در انتخابات دوره هفتم شخصیتهای معروفی (مثل مهدی کروبی و جمیله کدیور) هم کاندید بودند و در انتخابات دوره هشتم «یاران خاتمی» هم حضور داشتند و بقول شما «تکنیکهای جذاب کننده» هم بکار گرفته شده بود. علاوه بر این، در آن زمان هنوز خون کسی بخاطر «حضور و رای دادن در انتخابات» به زمین ریخته نشده بود و هیچ کس در باورش نبود که هم رای را بدهد و هم باتوم و گلوله را بخورد. اگر در آن زمان حدود 50 درصد در انتخابات شرکت کردند، بر کدام مبنا شما ادعا میکنید که تا 60 درصد در انتخابات آینده شرکت خواهند کرد؟ آیا واقعا این سخن بی اساس بنظر نمیرسد؟ پس جای تعجب نخواهد بود اگر عده ای از سخنان شما آشفته شوند درحالیکه بسیاری هنوز خاطره تلخ انتخابات قبلی را در ذهن دارند و هیچ نشانه ی مثبتی از جبران آن صدمات و احترام به رای مردم هم در کار نباشد.
اما چرا اعلام زودهنگام حدس شما مخرب است و به معترضان ضربه میزند؟ به این دلیل که شما بعنوان یک چهره شناخته شده اعتبار دارید، رسانه های زیادی را در اختیار دارید، بخشی از مردم سخنان شما را قبول دارند و وقتی این پیش بینی را در رسانه ها مطرح میکنید، در اصل دارید حرفی را در دهان مقامات جمهوری اسلامی میگذارید که به راحتی میتوان آمار حضور شصت درصدی در انتخابات را اعلام کرد، حتی اگر بسیار کمتر از آن شرکت کرده باشند. چرا که میتوان ناباوران و مظنونین به تقلب را به سخنان کسانی مثل مسعود بهنود حواله داد و گفت که «عناصر نزدیک به فتنه» هم پیشتر به این حضور با شکوه اعتراف کرده بودند. از اینروست که اینگونه پیشگویی ها نه تنها بی مبناست بلکه خیری به جبهه معترضان و دموکراسی خواهان هم نمیرساند و تنها آب به آسیاب خدایگان تقلب میریزد. از طرف دیگر مشخص نیست که شما فردا روزی چگونه میخواهید صدق و کذب پیش بینی تان را مشخص کنید. اگر به نتایج اعلام شده توسط حکومت اعتماد دارید، پس نتایج انتخابات ریاست جمهوری را هم باید قبول داشته باشید و اگر هم که قبول ندارید پس اساسا چه دلیلی دارد که شما زمینه ساز اعلام شصت درصدی حضور مردم در انتخابات شوید. اتفاقا در انتخاباتهایی که شکاف حاکمیت و مردم زیاد است، اعلام حضور 70 یا 80 درصدی مردم در انتخابات مطلوب نیست چرا که حاکمیت خود میداند که این اعداد بسیار غیرواقعی بنظر میرسد و آنچه مهم است قبولاندن حضور 60 درصدی به مردم و معترضان است تا حاکمیت ثابت کند که تحریم انتخابات شکست خورده است و مردم با وجود تمامی اتفاقات و حوادث ناگوار باز هم در پای صندوقها حضور یافته اند.
وقتی ادعایی تا این حد ضعیف است و تنها به یک حدس و گمان می ماند، چه لزومی دارد که بدین گونه طرح شود و بر درستی آن هم تاکید شود؟ باور کنید که در شرایط ناامیدی و رنجوری جنبش اعتراضی مردم، اینگونه حرفها تنها تزریق ناامیدی است. اینکه یک پزشک به بیمارش بگوید که تو دیگر امیدی به زندگی نداشته باش، نشانه هوشمندی و صداقت یک پزشک نیست.

3- جناب آقای بهنود؛ نکته مهم دیگری که در نوشته (و در واقع دفاعیه) شما آمده است، دعوت منتقدان به حرکت است و اینکه « به جای سیلی زدن بر گوش پزشک، دور هم جمع شوید و کاری حسینی کنید!». راستش این قسمت حرفتان بیشتر مرا برانگیخت تا این مطلب را بنویسم چرا که حرف و بغضی فروخورده را زنده کرد. یاد اولین جملات مقاله شما در فردای روز عاشورای 88 افتادم. روزی که بعضی از مردم و جوانان در برابر حملات و اقدامات خشن و بیرحمانه حکومت از خود دفاع کرده بودند. مردمی که با خشونت بسیار زیاد مواجه شده بودند و پرت کردن افراد از روی پل و زیر گرفتن افراد با ماشین پلیس را مشاهده کرده بودند، برای دفاع از خود به سمت نیروهای تا دندان مسلح سنگ پرتاب کرده بودند و تعدادی از سطلهای آشغال را آتش زده بودند. در اصل مردم آن روز همان کار حسینی را کردند که شما امروز به آن دعوت میکنید. مگر امام حسین علیرغم تمام تلاشی که برای خودداری از درگیری نشان داد، در هنگامی که مورد تهاجم قرار گرفت ایستادگی نکرد و از خود دفاع نکرد؟ اما شما مردم را به شدت محکوم و سرزنش کردید و آن جوانان صدمه دیده، توامان با سرکوب حکومت و سرکوفت شما مواجه شدند. شما در فردای آن روز نوشتید: « ما شکست خوردیم. اهل مدارا و تسامح شکست خوردند...این را در همین سکوت سرد..هم می توان به خود گفت...امیدوار بودیم که دیگر دادمان را با مشت و گلوله نستانیم، گل به کار آوریم، این که اول بار دیگری گلوله انداخت از بار غم ما نمی کاهد.» (3) اینگونه «جملات غیر دقیق» و غیر واقعی به گمان من یکی از بزرگترین ضربه ها را به جنبش اعتراضی مردم وارد کرد. نه بخاطر اینکه شما از خشونت ابراز انزجار کرده بودید- که باید میکردید- بلکه بخاطر اینکه شما به جای هدف گیری عامل خشونت، قربانیان خشونت را هدف گرفتید و به آنها اتهام غیرواقعی زدید. جمله بالا را اگر کسی میخواند، فکر میکرد که انگار نبرد مسلحانه رخ داده بود و معترضان به سمت پلیس «گلوله» انداخته بودند. آقای بهنود، شما احتمالا با نیت جلوگیری از خشونت آن سخنان را نوشتید، اما آن سخنان بدترین دفاع از عدم خشونت در آن زمان بود. آن زمان باید به مردم درباره روشهای خشونت پرهیزی توضیح داده می شد، نه اینکه آنها متهم به خشونت ورزی میشدند. داستان آن روز، مشابه داستان بیماری بود که خونین و مالین نزد پزشک رفته باشد و پزشک به جای التیامش، نمک بر زخم او بپاشد.
انصافا یکی از بزرگترین ضعفهای جنبش سبز ناآشنایی و بدفهمی نخبگان در چیستی و چگونگی مدیریت مبارزات مسالمت آمیز بوده و هست. همین دو روز قبل سخنرانی زنده ای از آنگ سان سوکی یکی از سرشناس ترین رهبران مبارزات مسالمت آمیز در جهان درباره اعتراضات مدنی در رادیوی بی بی سی انگلیسی پخش شد (4). او در بخشی از سخنانش که درباره شیوه مبارزه بدور از خشونت بود، به گروهی از جوانان دموکراسی خواه که به مبارزات قهرآمیز در برمه روی آورده اند، اشاره کرد و گفت که ما آنها را هرگز نفی و محکوم نمیکنیم چرا که آنها دلایل بیشماری دارند که مبارزات قهرآمیز را راه حل میدانند اما شیوه ما با آنها متفاوت است. این را گفتم تا نشان دهم که رهبران مبارزات مدنی (مانند ماندلا و آنگ سان سوکی) حتی مبارزات قهرآمیز را نفی نمی کنند، اما در کشور ما دفاع مشروع مردم در برابر سرکوب شدید، از طرف نخبگان سیاسی همچون شما به شدت محکوم می شود. حال بعد از گذشت یک و اندی سال از آن واقعه به جوانان به طعنه میگویید که حرکت و کاری حسینی کنند؟

4- جناب آقای بهنود؛ نقد من به سخنان شما به معنی طرفداری از تحریم نیست چرا که هنوز زمان زیادی لازم است تا درباره راهبرد مناسب در مواجهه با انتخابات تصمیم گرفته شود و فکر میکنم باید این روزها بیشتر درباره استفاده از فرصت انتخابات و چگونگی تحمیل مطالبات اندیشید. اما یقینا زمان مناسبی برای دعوت به شرکت در انتخابات و اعلام نتایج انتخابات هم نیست، آن هم به گونه ای که اگر بخواهد اراده جمعی برای عدم شرکت در انتخابات شکل بگیرد، پیش داوری شما به آن ضربه می زند و آنرا پیشاپیش شکست خورده نشان می دهد.
جناب آقای بهنود؛ شما روزنامه نگار، وقایع نگار و داستان نویس موفقی هستید اما تحلیل های سیاسی تان راهگشا و هوشمندانه نیست. خودتان در مصاحبه با پارازیت گفتید که «آدم سیاسی نیستید و تفکر سیاسی هیچ وقت نداشتید». کاش در اعلام اینگونه تحلیلها و پیش بینی های سیاسی کمی محتاط تر عمل میکردید.
داستان شما و منتقدان برآشفته و یا بعبارت دیگر داستان پزشک و بیماران، ظاهرا کمی پیچیده تر از روایت شماست. بیماری که بر صورت پزشک سیلی میزند، بیمار ناهنجاریست و رفتارش ناشایست است. اما اگر آن پزشک بدون معاینه و دیدن جواب آزمایش، تشخیص بیماری او را بدهد و قبل تر نیز با تشخیصی اشتباه، جان یکی از عزیزان آن بیمار را گرفته باشد، آن موقع میتوان تا حدی عصبانیت و برآشفتگی بیمار را درک کرد. مشکل ما فقط بیماران عصبی نیستند، مشکل از تشخیص نادرست پزشکان و گاهی درد بر درد افزودن آنها هم هست.

پی نوشت:
(1)- مقاله «در جواب مدعیان پارازیتی»، مسعود بهنود
(2)- میزان مشارکت در انتخابات مجلس هفتم و میزان مشارکت در انتخابات مجلس هشتم
(3)- مقاله «دلهره دارم»، مسعود بهنود،
(4)- Aung San Suu Kyi; Lecture 2: Dissent