۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش چهاردهم)

نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون
ترجمه: عمار ملکی

تقدیم به نسرین ستوده، لیلا توسلی و عاطفه نبوی

زنی که جرات کرد صدایش را بلند کند

در دوران زمامداری طالبان در سالهای 1996 تا 2001 بسیاری از سرگرمی های بی ضرر و مردم پسند، از کایت سواری تا شطرنج، برای مردم افغان ممنوع بود. نافرمانی از قوانین محدودکننده بیشماری که طالبان وضع کرده بود، مجازاتهای شدیدی از قطع عضو تا اعدام در ملاعام را بدنبال داشت. تحصیل زنان و دختران ممنوع بود و پوشیدن برقع که از نوک سر تا پای زنان را میپوشاند، در سراسر افغانستان اجباری بود. حتی خندیدن دختران با صدای بلند ممنوع بود.
شکست ظاهری رژیم طالبان در سال 2001، طلیعه ظهور یک جامعه جدید که در آن صدای مردم عادی شنیده شود و به خواسته های زنان احترام گذاشته شود را نوید نمیداد. در بسیاری از نقاط کشور، جنگ سالاران که سابقه ی وحشیگری و کشتار مردم را داشتند در قدرت باقی ماندند.
در آن وضعیت دلسرد کننده، زن جوان ناشناسی ظاهر شد که در روز 17 دسامبر 2003 خواستار سخن گفتن در مجمع قانون گذاری افغانستان واقع در کابل - لویی جرگه - شده بود. او به یکباره در آن جلسه گفت: "آقای رییس، من میخواهم چند کلمه سخن بگویم. آیا ما جوانها حق حرف زدن نداریم؟!"
رییس جلسه حاضران را به آرامش دعوت کرد و به صدها نماینده حاضر در جلسه توضیح داد که این دختر از راه دوری آمده است. او به دختر اجازه داد که برای سه دقیقه صحبت کند [1]. دختر بیست و پنج ساله به جایگاه سخنرانان در پشت میکروفن رفت و در برابر انبوه مردان ریش دار و عمامه پوشی قرار گرفت که از سراسر افغانستان گرد آمده بودند. کسانیکه سالها در برابر نیروهای خارجی مبارزه کرده بودند و کسی براحتی جرات مخالفت با آنها را نداشت. بسیاری از آنها سلاح به همراه داشتند. در چنین فضایی دختر جوان شروع به سخن گفتن کرد.
"اسم من ملالی جویا است و از ولایت فراه می آیم." او با این جمله ساده آغاز کرد و سپس روسری سیاه خود را مرتب کرد و با یک دست میکروفن را گرفت و حقایقی را بیان کرد که هیچ کس انتظار شنیدن آن را از کسی در آن جلسه نداشت. او گفت: "من میخواهم از همکارانی که در این اتاق هستند انتقادی بکنم. چرا شما به جنایتکاران اجازه داده اید که در این مجمع حضور داشته باشند. منظورم جنگ طلبانی هستند که مسئول وضع امروز کشورمان هستند؟" تعدادی از حاضران برای او دست زدند درحالیکه عده دیگری بسیار برآشفته شدند.



جویا ادامه داد: "آنها که زنان را سرکوب کردند و کشور ما را ویران کردند، باید مجازات شوند. ممکن است که مردم افغانستان آنها را ببخشند، اما تاریخ آنها را هرگز نمیبخشد."
در پی سخنان او، سر و صدا و هیاهو سالن را فرا گرفت. بعضی از نمایندگان بپا خواستند و مشتهای گره کرده شان را به نشانه اعتراض بالا بردند. رییس جلسه فریاد میزد: "لطفا بنشینید، خواهرمان گستاخی کرد و از آنچه قرار بود بگوید پا فراتر گذاشت. او از این مجمع اخراج خواهد شد و دیگر اجازه برگشت نخواهد داشت. او را بیرون ببرید. ماموران، او را بیرون بیاندازند."
سخنان ملالی جویا، که بر روی یوتیوب قابل دیدن است، اگر چه جنگ سالاران را خشمگین نمود، اما او را نزد مردم افغان محبوب ساخت. او بلافاصله پس از سخنرانی با تهدید مرگ مواجه شد اما مورد استقبال کم نظیر مردم ولایتش قرار گرفت. او بعدها نوشت: "برای من گفتن حقیقت یک انتخاب نبود. من بدنبال شهرت و یا مورد توجه قرار گرفتن نبودم، اما میباست آن حرفها را صریحا میزدم." او در سال 2005 در انتخابات مجلس افغانستان بعنوان نماینده برگزیده شد.
برای عده ای صراحت او هنوز یک تهدید بحساب می آمد. در سال 2007، نمایندگی او در مجلس بخاطر انتقاداتش به حالت تعلیق درآمد. علیرغم پنج بار سوء قصد به جان وی، او کوتاه نیامد و باز هم استوار ماند. او تاکید میکرد: "آنها نخواهند توانست صدای مرا بکشند، چرا که این صدای تمامی زنان افغانستان است...آنها گلها را میتوانند نابود کنند، اما جلوی آمدن بهار را نمیتوان گرفت."



[1]: لینک فیلم سخنرانی ملالی جویا در لویی جرگه

۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش سیزدهم)

نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون (1)
ترجمه: عمار ملکی

تقدیم به زنان دربند بویژه «بهاره هدایت» به مناسبت سالروز میلاد و ازدواجش


«تاریخ مبارزات مسالمت آمیز، روایت حضور پیاپی آرمانگرایان از جان گذشته، شهیدان کم نظیر و آزادیخواهان فرمند نیست بلکه حکایت انسانهایی عادیست که جذب آرمانهای بزرگی میشوند که در بستر جامعه روییده است» پیتر آکرمن و جک دووال


روسری های سپید و شکست جنگ سالاران

جامعه لیبریا در غرب آفریقا توسط برده های آمریکایی آزاد شده شکل گرفت. نشان رسمی کشور حاوی این شعار است: "عشق به آزادی ما را بدینجا آورد". در آخرین سالهای قرن بیستم و سالهای آغازین قرن بیست و یک، کشور لیبریا شاهد حوادث بسیاری گردید اما تنها چیزی که به خود ندید، آزادی بود.
جنگ سالاران باندهای مواد مخدر، غیرنظامیان را ضرب و شتم کرده و بقتل میرساندند. نیروهای دولتی و شورشی، فارغ از هیچ مجازاتی، به افراد تجاوز میکردند. صدها هزار نفر از کشور فرار کرده بودند و بقیه مردم در یک خشونت پایان ناپذیر گرفتار شده و امکان فرار هم نداشتند. یکی از زنان لیبریایی اینگونه از آن دوران یاد میکرد که "بچه هایم گرسنگی میکشیدند و از سرنوشت ادامه زندگی شان در هراس بودند."

در بهار سال 2003، گروهی از زنان لیبریایی تصمیم گرفتند که به این کشمکش، یکبار برای همیشه پایان دهند. همگی آنها لباسها و روسریهای سپید پوشیده و صدها نفر از آنها به اعتراض در کنار جاده نشستند؛ جاده ای که هر روز «چالرز تیلور» – جنگ سالاری که رییس جمهور وقت بود – از آن عبور میکرد.
کاروان همراه رییس جمهور که با سرعت زیادی میراند، وقتی به محل حضور زنان میرسید کمی آهسته تر عبور میکرد تا نگاهی تحقیرآمیز به آنها بیاندازند. اما زنان هر روز باز می گشتند و به حضورشان ادامه میدادند. زیر باران شدید و آفتاب سوزان، آنها به پایکوبی و دعاخوانی ادامه دادند. «کامفرت لامپتی»، نویسنده کتابی درباره جنبش مسالمت آمیز آن زمان در لیبریا مینویسد: "زنان برای حق دیده شدن، شنیده شدن و بحساب آمدن مبارزه میکردند."

تیلور، زنان را بخاطر اقداماتی که از نظر وی خجالت آور بود، مورد تمسخر قرار میداد اما با این وجود اعتراضات زنان هر روز قوت بیشتری میگرفت. رهبران مذهبی مسلمان و مسیحی به حمایت از خواسته های زنان برخواستند. ایستگاههای رادیویی با مخابره گزارش از اعتراضات کنار جاده، همدلی خود را با آنها نشان دادند. «لیماه بووی» یکی از رهبران معترضان در مقابل دوربین خبرنگاران گفت: "ما از اینکه به بچه هایمان تجاوز میشود خسته شده ایم. ما در اینجا به اعتراض برخواستیم چرا که اطمینان داریم بچه هایمان فردا از ما خواهند پرسید که مادر؛ شما در آن دوران فاجعه بار چه اقدامی کردید؟"



با شدت گرفتن فشارها از همه طرف، سرانجام تیلور با انجام مذاکره با زنان موافقت کرد. او با رهبر زنان در قصر ریاست جمهوری ملاقات نمود. چند هفته بعد مذاکرات صلح با گروههای درگیر در جنگ، در کشور غنا آغاز شد. اما خیلی زود مشخص شد که مذاکرات به نتیجه ای نخواهد رسید. حتی زمانیکه جنگ سالاران در هتلهای مجلل در حال آفتاب گرفتن بودند، در تماسهای تلفنی شان، دور جدیدی از اقدامات خشونت بار در مونروویا – پایتخت لیبریا – را تدارک میدیدند.
زنان تصمیم گرفتند که به این بازی مسخره پایان دهند. آنها مصمم شدند که بخاطر پایان بخشیدن به هزینه های انسانی جنگ، نمایندگان گروههای درگیر را در اتاقی که مذاکرات انجام میگرفت، محصور کنند. یکی از مذاکره کنندگان، ژنرال نیجریایی عبدالسلام ابوبکر، به یاد می آورد که زنان گفته بودند تا زمانیکه قرارداد صلح به امضا نرسد، کسی اجازه خروج از اتاق را نخواهد داشت. در فیلم مستند "دعا کنیم که شیطان به جهنم برگردد" که در سال 2008 ساخته شد، تلاش ناموفق یکی از جنگ سالاران برای شکستن در خروجی اتاق، به تصویر کشیده شده است. دیگر جنگجویان هم تلاش کردند که از پنجره فرار کنند، اما موفق نشدند.

مردان مسلح، سرانجام مجبور شدند که بطور جدی وارد مذاکره شوند. بالاخره توافق صلح به تصویب رسید و چارلز تیلور به تبعید فرستاده شد. صلح بانان بین المللی به پایتخت لیبریا آمدند و مورد استقبال جمعیت شادمان قرار گرفتند. در سال 2006، «اِلن جانسون-سیرلیف» در یک انتخابات صلح آمیز، به عنوان اولین رهبر زن در آفریقا به ریاست جمهوری برگزیده شد.



جانسون-سیرلیف خاطر نشان میکرد که "این مردمان عادی لیبریا بودند که خواستار برقراری صلح شدند و توانستند کشور را نجات دهند."
در هنگام نوشتن این داستان، تیلور به جرم جنایت علیه بشریت در جنگ با کشور همسایه – سییرالئون – در حال محاکمه شدن است.



(1) Steve Crawshaw & John Jackson (2010). Small acts of Resistance, how courage, tenacity and ingenuity can change the world?, Sterling Publishing, London.