۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه

نلسون ماندلا؛ الگویی متفاوت از خشونت پرهیزی

منتشر شده در بی بی سی 


در
سوگ یک اسطوره


نلسون ماندلا یکی از رهبران خوشنام جهان در تاریخ است. او سمبل اسطوره ای مبارزه در دوران معاصر است. ماندلا سالهای زیادی از عمر خود را در راه مبارزه با تبعیض نژادی و احقاق حقوق مدنی سیاهان در آفریقای جنوبی گذراند. او بعنوان یکی از الگوهای مبارزه مدنی در جهان شناخته می شود. بسیاری او را در کنار بزرگانی چون مهاتما گاندی، مارتین لوتر کینگ و آنگ سان سوکی جزو رهبران مبارزه «خشونت پرهیز» میدانند. اما اندیشه نلسون ماندلا درباره مساله عدم خشونت با دیگر رهبران مبارزات بدور از خشونت تا حدی متفاوت است و  این همان چیزی است که از او الگویی متفاوت می سازد.



ماندلا اگر چه از روش مبارزاتی بدور از خشونت گاندی الهام می‏گرفت، بتدريج اين روش را در راه مبارزه با رژیم آپارتايد، ناکارآمد يافت و در سال ۱۹۵۳ به اين بدگمانی رسيد که روشهای اعتراض قانونی و نافرمانی مدنی بزودی ناممکن خواهد گشت. او پس از آن در سخنان و موضع گیری هایش بر ناکار آمدی عدم خشونت تاکید می کرد و خواهان استفاده از روش های مبارزه قهر آمیز بود. وی در اينباره در خاطرات خود می‏نويسد:

«در هند گاندی با يک قدرت خارجی طرف بود که در نهايت بسيار واقع‏گراتر و عاقبت‏انديش بود. درحالی‏که سفيدپوستان حاکمِ آفريقای جنوبی اينگونه نبودند. مبارزه‏ی منفی بدور از خشونت، موقعی موثر است که نيروی مقابلتان به قواعدی که شما به آن وفادار هستيد، پايبند باشد. اما اگر اعتراض مسالمت‏آميز با خشونت مواجه شود، سودمندی آن از بين می‏رود. برای من عدم‏خشونت يک اصل اخلاقی نبود، بلکه يک استراتژی بود. هيچ خير اخلاقی در استفاده از يک سلاح ناکارآمد وجود ندارد

ماندلا نهایتا توانست در سال ۱۹۶۱ رهبران کنگره ملی آفریقا را قانع کند که شاخه نظامی کنگره را تشکیل دهد و در نتیجه مشی مبارزه را از روشهای مقاومت مدنی مسالمت‏آميز به روشهای قهرآميز تغيير داد. با این وجود اما شیوه مبارزه او هرگز «خشونت محور» و بر مبنای ترویج خشونت کور نبود. ماندلا در دفاعیه تاریخی خود در دادگاه که با عنوان «من برای مرگ آماده هستم» شهرت یافت، از سیر روش مبارزاتی خود اینگونه دفاع می کند: 

«... قانون‏گذاران همه راههای قانونی را برای بيان مخالفت مسدود می‏کردند و ما خود را در شرايطی می‏ديديم که يا بايد وضعيت دائمی تحقير را می‏پذيرفتيم يا در قبال بی‏عدالتی حکومت مقاومت می‏کرديم. ما سرپيچی از قانون را انتخاب کرديم اما بدون توسل به خشونت. فقط بعد از وضع قوانين جديد عليه روشهای ما و به‏دنبال تظاهرات قدرت‏مدارانه از طرف حکومت برای نابود کردن همه مخالفان سياسی بود که تصميم گرفتيم، جواب خشونت را با خشونت بدهيم.
ليکن خشونتی که ما انتخاب و اتخاذ کرديم، شبيه «تروريسم» نيست. همگی ما که گروه «نيزه ملت» را تاسيس کرده بوديم، عضو کنگره ملی افريقا بوديم و برای حل کشمکش سياسی بر اصول بدون خشونت و برپايه مذاکره تکيه می‏کرديم ... اما پنجاه سال بدون خشونت هيچ چيزی برای مردم افريقا به بار نياورده بود، مگر قوانين بيش از پيش سرکوبگرانه و حقوق هر چه کمتر... از ميان همه طرح‏ها، چهار شيوه را مطرح کرديم؛ خرابکاری، جنگ چريکی، تروريسم و نافرمانی آشکار. سپس اولين گزينه را انتخاب کرديم و مطمئن از انجام آن بوديم، بدون اينکه به روش ديگری متوسل شويم. با مشخص بودن پيشينه سياسی ما، اين انتخابی منطقی بود. خرابکاری با تباه‏کردن زندگی انسانها متفاوت بود و از آن جلوگيری می‏کرد و آينده روابط نژادی اميدبخش را نابود نمی‏کرد ...»


درحالیکه بسیاری بر این باور بودند که شاید ماندلا و دیگر هم رزمانش به اعدام محکوم شوند، اما در اثر فشارهای بین المللی دادگاه در ۱۹۶۴ آنها را به حبس ابد محکوم کرد. ماندلا به همراه دیگر مبارزان ضد تبعیض نژادی مدت ۲۷ سال را در زندان گذراند و البته در زندان نيز دست از مبارزه نکشید و به مقاومتی فعال در آنجا ادامه داد. نهایتا ادامه مبارزات و فشارهای وارده از داخل و خارج کشور، نظام آپارتاید را به استیصال کشاند و باعث شد تا ماندلا در سال ۱۹۹۰ از زندان آزاد شود و پای در مرحله جدیدی از «راه دشوار آزادی» بگذارد. 



اما آنچه که نلسون ماندلا را از بسیاری دیگر رهبران انقلابی و مبارز جهان متمایز می کند، شیوه او در «خشونت پرهیزی پس از پیروزی» است. الگوی منحصر بفرد ماندلا در همین رفتار صلح طلبانه اوست: او اگر چه بعنوان آخرین اقدام و به اقتضای شرایط در راهبرد مبارزه اش «خشونت کنترل شده» را بکار گرفت اما از «خشونت پس از پیروزی» بطور مطلق خودداری کرد و پس از بدست گرفتن قدرت، اقدام به حذف رقیبان و دگراندیشان نکرد. این مهمترین آموزه و میراث نلسون ماندلا برای تاریخ مبارزات مدنی و فهم مشی خشونت پرهیزی اوست. آنچه که از ماندلا میتوان آموخت این است که پیوند خشونت پرهیزی و مبارزه مدنی بیش از آنکه وابسته به عدم استفاده مطلق از خشونت «پیش از پیروزی» باشد، به نفی مطلق خشونت «پس از پیروزی» وابسته است.

در مبارزات آزادیخواهانه در جهان میتوان رهبران و جنبش هایی را یافت که اگر چه در دوران پیش از پیروزی، روشهای «عدم خشونت» را به کار گرفته اند اما پس از پیروزی و کسب قدرت، بیشترین سطح خشونت ورزی و سرکوب و کشتار را اعمال کرده اند. انقلاب ۵۷ در ایران یکی از این نمونه هاست. در انقلاب ایران اگر چه در سالها و ماههای آخر، رهبری انقلاب از روشهای مبارزه مدنی و بدور از خشونت مانند تظاهرات و اعتصابات و نافرمانی مدنی بهره گرفت، اما «خشونت پس از پیروزی» بطور نامحدودی در حذف رقیبان و دگراندیشان بکار گرفته شد.

روحيه صلح جویانه ماندلا، توانست کشتی طوفان‏زده‏ی آفريقای جنوبی را بدون آنکه به چرخه مهارنشدنی خشونت و انتقام دچار شود، به ساحل دموکراسی و برابری نژادی برساند. ماندلا در نطق پذيرش جايزه‏ی صلح نوبل  می‏گويد:

«بدين‌سان ما سعادتمندانه خواهيم زيست، چرا که جامعه‌ای خلق کرده‌ايم که در آن انسان‌ها برابر به دنيا می‌آيند و از آزادی، کاميابی، حقوق بشر و حکومتگری خوب، سهمی برابر می‌برند. چنين جامعه‌ای هرگز اجازه نخواهد داد که کسی به دليل پاسخ دادن به ندای وجدان خود، به زندان بيافتد و يا حقوق عضوی از اعضای جامعه نقض شود. در اين جامعه هرگز نبايد راه‌های مسالمت‌آميز تغيير و تحول توسط غاصبانی مسدود شود که تنها در پی ربودن قدرت از مردمند...»


آفریقای جنوبی با مرگ نلسون ماندلا پدری را از دست داد که سالها رنج کشید تا فرزندانش را از موهبت آزادی و عدالت برخوردار کند. جهان با مرگ نلسون ماندلا آموزگاری الهام بخش را از دست داد که به انسانها درس ایستادگی و آزادگی آموخت و به رهبران سیاسی یاد داد که بزرگی و جاودانگی یک رهبر، در نشستن دایمی بر مسند قدرت نیست. او وقتی فروتنانه از پله های اریکه قدرت پایین آمد، بر سریر نرم قلبهای مردم نشست و جاودانه در آنجا جای گرفت.

پی نوشت:

منابع نقل قولهای ذکر شده از نلسون ماندلا را در این مقاله بیابید.

۱۳۹۲ مهر ۱۷, چهارشنبه

سایه شباهتها و تفاوتهای «فرهنگ ملی» بر روابط ایران و آمریکا

منتشر شده در رادیو فردا
«فرهنگ ملی» (National Culture) به مجموعه ای از ارزشها و خصوصیات مشترک میان مردمان یک ملت گفته میشود که ملت ها را از هم متمایز و یا به هم شبیه میسازد. این مجموعه ارزشها مانند یک «نرم افزار ذهنی» (۱) عمل کرده که بر نحوه گفتار و رفتار انسانها اثر میگذارد. از اوایل دهه هفتاد میلادی با انجام نظرسنجی های علمی وفراگیر در سطح کشورها و تحلیل آماری نتایج آنها، شاخصهای مختلف فرهنگ ملی معرفی شد که گرایش فرهنگی افراد یک جامعه را در مقایسه با دیگر جوامع نشان می داد. این شاخه از علوم انسانی که بعنوان مطالعات میان فرهنگی مشهور گردید، به مرور زمان مورد اقبال حوزه های مختلف از جمله روانشناسی، مدیریت و روابط بین الملل قرار گرفت. 

با گسترش پدیده جهانی شدن و گسترش روابط میان افراد، شرکتها و کشورها در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، شناخت تفاوتها و شباهتهای فرهنگی دارای اهمیت زیادی گردید. ناآگاهی نسبت به تفاوتهای فرهنگی در بسیاری موارد موجب بروز سوء تفاهم، مشکلات و حتی اختلافات عمیق در روابط میان افراد، شرکتها و کشورها شد. 


در این مطلب با معرفی و بهره گیری از چند شاخص مهم «فرهنگ ملی»، به مقایسه بعضی شباهت ها و تفاوتهای فرهنگی ایران و آمریکا پرداخته تا از زاویه ای دیگر به مشکلات و مسایلی که در راه عادی سازی رابطه این دو کشور وجود دارد توجه شود. این مساله از این جهت اهمیت دارد که در جوامع مختلف و مخصوصا در کشورهای دموکراتیک، ویژگیهای فرهنگ ملی در رفتار و گفتار سیاستگزاران و حاکمان هم دیده میشود. لازم به تاکید است که شاخصهای فرهنگ ملی، برآیند و یا «میانگینی» از گرایش فرهنگی افراد یک ملت در مقایسه با افراد ملت های دیگر است.




روحیه رقابت و برتری (رقابرتری)

شاخص «رقابرتری» اهمیت روحیه جاه طلبی، توانایی، موفقیت و مطرح بودن را نشان میدهد. در جوامعی که این روحیه بالاست، تمایل به رقابت و برتری در میان افراد جامعه زیاد است. کمیت مادی بیش از کیفیت روانی اهمیت می یابد. افراد جامعه به متفاوت بودن بیشتر از برابری و همسان بودن تمایل دارند. در این فرهنگ معمولا قوی بیش از ضعیف مورد احترام قرار میگیرد و حمایت از ضعیف بیشتر از سر دلسوزی است و نه همراهی و یاریگری. اکثریت معمولا به طرفداری از کسی گرایش پیدا میکنند که قدرت دارد (این قدرت میتواند سیاسی، اقتصادی و یا محبوبیت اجتماعی باشد). از اینرو تغییر جایگاه و میزان قدرت یک فرد میتواند موجب رویگردانی بخش بزرگی از طرفدارانش یا برعکس حمایت مخالفانش شود. 

این ویژگی فرهنگ ملی برای مردم کشورهای مختلف اندازه گیری شده و جوامع چین، هند، کره جنوبی، آمریکا، ونزوئلا و ژاپن رتبه های بالا و کشورهای اسکاندیناوی رتبه پایینی دارند. ایران هم در شاخص «رقابرتری» رتبه نسبتا بالایی دارد.

این شاخصه فرهنگی دارای جوانب مثبت و منفی است. در جامعه ای با روحیه بالای «رقابرتری»، تلاش برای موفقیت و برتر بودن زیاد است و افراد موفق و ممتاز در آن ظهور میکنند. این روحیه میتواند موجب پیشرفت و دستاوردهای مهمی برای یک ملت شود. وجود این ویژگی را میتوان یکی از عوامل مهم در پیشرفتهای چشمگیر در عرصه اقتصاد و فناوری برای کشورهای آمریکا، ژاپن، چین، هند و کره جنوبی دانست. وجود این روحیه در میان ایرانیان نیز باعث ظهور افراد ممتاز و دستاوردهای چشمگیری بوده است.

اما این روحیه میتواند جنبه های منفی نیز داشته باشد. بطور مثال در هر رقابتی ـ خواه بعنوان بازی و سرگرمی و یا خواه در سطح جدی تر ـ برنده شدن و برتری گاه آنقدر اهمیت می یابد که قواعد بازی زیرپا گذاشته شده و حتی گاهی روابط افراد قربانی نتیجه بازی میشود. 

در این جوامع پیروز بودن اینقدر اهمیت می یابد که بطور مثال حتی اگر افرادی با اکراه به یک نفر در انتخابات رای دهند، بعد از پیروزی اش گاه به طرفداران دو آتشه او تبدیل میشوند و انتقاد مخالفان از فرد پیروز را برنمی تابند. در ایران خودمان شواهد زیادی وجود این فرهنگ را تایید میکند. 

در چنین جوامعی، نهادها و یا ساختارهایی که بتواند احترام به قوانین و قواعد بازی را تضمین کند، اهمیت دو چندانی خواهند داشت. از اینرو داشتن روحیه رقابرتری در جامعه ای که فرهنگ و سازوکارهای قانون گرایی ضعیف است، می تواند موجب ایجاد نزاع و نابسامانی در جامعه شود.

در این جوامع معمولا تفکیک برنده و بازنده کاملا مشخص است. هنگامی سخن از بازی برد ـ برد می شود، که امکان پیروزی بر حریف ضعیف باشد و به این طریق بتوان خود را از شرایط باخت نجات داد. در این فرهنگ اگر کسی دست بالا و پیروز را داشته باشد، براحتی حاضر به امتیاز دادن به طرف ضعیف تر نخواهد بود مگر اینکه این کار را از موضع بالا انجام دهد. 


روحیه غرور ـ سرسختی

یکی دیگر از شاخصهای فرهنگ ملی، روحیه غرور ـ سرسختی است. شاخص اندازه گیری آن از برآیند پاسخ به سوالات زیر بدست می آید: ۱ ـ چه اندازه به ملیت و کشور خود افتخار میکنید؟ ۲ـ اینکه پدر و مادرتان به شما افتخار کنند تا چه میزان جزو اهداف اصلی زندگی تان است؟ ۳-ـ تا چه میزان مذهب در زندگی تان مهم است؟ ۴ -ـ آیا فکر میکنید که بین حق و باطل مرز واضح و شفافی وجود دارد؟ (۲)

پاسخ به این سوالات در میان ملت های مختلف از همبستگی بالایی برخوردار است و شاخصی که از برآیند آنها بدست می آید را میتوان روحیه غرور ـ سرسختی نام نهاد. 

در جوامعی که رتبه بالایی در این شاخص دارند، غرور ملی، افتخار آفرینی برای کشور و خانواده و باورهای سنتی ـ مذهبی اهمیت زیادی دارند. در این فرهنگ معمولا افراد نسبت به دیدگاهها و باورهای خود تعصب و سرسختی بیشتری دارند و در قبول نظرات مخالف و رقیب–ـ حتی اگر صحیح و مدلل باشد  ـ انعطاف کمتری نشان میدهند. در این شاخص کشورهای آمریکا، ونزوئلا و ایران رتبه های بالا و کشورهای شرق آسیا مانند چین و کره و ژاپن رتبه های پایین را دارند. 


در این جوامع، قهرمان پروری و ظهور شخصیتهای فرهمند (کاریزماتیک) بسیار بیش از دیگر جوامع متداول است. ایران و آمریکا در این زمینه شباهت بسیاری دارند و ظهور مداوم رهبران کاریزماتیک در طول تاریخشان یکی از جلوه های وجود این فرهنگ ملی است. 


وجود همزمان دو ویژگی «رقابرتری» و «غرور ـ سرسختی» در فرهنگ ملی ایران و آمریکا، وقتی در کنار مشکلات و دشمنی های تاریخی و سیاسی حکومتهای دو کشور دیده شود، سایه فرهنگی افتاده بر قفل روابط بین دو کشور را بهتر نمایان میسازد. درحالیکه رهبران سیاسی این دو کشور به یکدیگر بدبین بوده و حاضر به انعطاف نباشند، تلاش برای ایجاد یک رابطه دیپلماتیک عادی و دوستانه میان دو کشوری که هر دو دارای غرور ملی بالا و واجد روحیه برتری و سرسختی هستند، کار آسانی نیست؛ مخصوصا زمانیکه قدرت این دو کشور در سطح برابری نیست و یکی از آنها دارای برتری نظامی، اقتصادی و اعتباری در جهان است، یقینا طرف دیگر باید نرمش بیشتری بخرج دهد.


بکارگیری عبارت «نرمش قهرمانانه» توسط مقامات عالی جمهوری اسلامی، در شرایطی که بدلیل فشارها انعطاف و نرمش در مقابل یک قدرت سرسخت دیگر ضروری شده است، نمونه آشکاری از تجلی فرهنگ «غرور و سرسختی» است؛ در این فرهنگ چون نرمش و انعطاف-ـ مخصوصا اگر در برابر دشمنان باشد ـ بخودی خود امر پسندیده ای نیست، باید با یک مولفه غرورآمیز (عبارت قهرمانانه) همراه باشد.
در شرایطی که دو طرف اشتیاق به حل مشکلات و عادی سازی روابط دارند، ترکیب غرور و نرمش برای طرف آمریکایی قابل فهم است چرا که با ویژگی فرهنگی «غرور و سرسختی» انس دارد و می داند که در چنین فرهنگی، اگر حاکمان نشان دهند که از موضع ضعف تن به نرمش داده اند، در جامعه خود مورد سرزنش قرار میگیرند. سخنان باراک اوباما در مواجهه مثبت با رویکرد نرمش قهرمانانه، نشان داد که او نیز حساسیت طرف مقابل را درک میکند. اوباما خود چند هفته قبل هنگامی که بدلیل مخالفت افکار عمومی پذیرفت که از تهدید حمله نظامی به سوریه دست بردارد، شکلی از «نرمش قهرمانانه» را در مواجهه با سوریه تجربه کرده بود!

در مجموع تجربه نشان داده که کشورهایی مانند ژاپن و چین که ویژگی نرمش و انعطاف در فرهنگ ملی شان بیشتر است، راحت تر توانسته اند با دشمنان سابق و رقبای خود از جمله آمریکا روابط دیپلماتیک عادی و سازنده ای برقرار سازند. اما این امر در کشورهایی مانند ایران و ونزوئلا که از روحیه انعطاف پذیری کمتری برخوردارند و حاکمان آن نیز دارای اختلافات ایدئولوژیک با آمریکا هستند، با سختی مضاعفی همراه بوده است.

فرهنگ محتوا ـ محور (low-context) در مقابل فرهنگ زمینه ـ محور (high-context)

یکی از ویژگیهای مهم فرهنگی که جوامع را از یکدیگر متمایز میسازد، تفاوت در میزان اهمیت دادن به محتوا و زمینه (بافتار) موضوعات و سخنان است. در فرهنگ های محتوا ـ محور، محتوای سخنان مهم است و زمینه بیان آن اهمیت ثانویه را دارد. در این جوامع ظاهر و باطن سخنان یکی است. برعکس در فرهنگهای زمینه ـ محور، محتوای سخنان با توجه به زمینه گفته شدن آنها اهمیت دارد و منظور از آنچه گفته میشود میتواند متفاوت از محتوای کلمات باشد. افرادی که در هر یک از این جوامع رشد پیدا میکنند، شیوه ارتباطشان با دیگران تحت تاثیر محتوا ـ محوری یا زمینه ـ محوری قرار میگیرد. 

آمریکا و کشورهای شمال اروپا دارای فرهنگ محتوا ـ محور بوده درحالیکه ایران و اغلب کشورهای شرقی (کشورهای عربی و آسیای شرقی) دارای فرهنگ زمینه ـ محور هستند. 


آنها که به محتوا اهمیت میدهند، سخنانشان را صریح، موجز و بدون حاشیه مطرح میکنند و فرض میکنند که سخنان طرف مقابلشان هم همینگونه است. اما آنها که در فرهنگ زمینه ـ محور رشد کرده اند، در لفافه سخن می گویند و برای گفتن یک حرف مشخص، مقدمات میگویند و زمینه سازی میکنند تا نهایتا منظور اصلی خود را در میان سخنان خود بگنجانند. این افراد سخنان طرف مقابل خود را نیز همینگونه تفسیر میکنند و معمولا ظاهر سخنان را جدی نمیگیرند و تلاش میکنند بفهمند که منظور اصلی و پنهان شده در سخنان طرف مقابل چه بوده است.

حال براحتی میتوان تصور کرد که این تفاوت فرهنگی تا چه حد میتواند موجب بدفهمی در روابط میان افراد تربیت یافته در این دو فرهنگ باشد.
در هنگام تعامل و گفتگوهای دیپلماتیک میان کشورها، ناآشنایی و نادیده گرفتن این تفاوت فرهنگی میتواند موجب بدفهمی های اساسی و پرهزینه شود. داستان گفتگوی میان وزرای خارجه آمریکا و عراق پیش از حمله نظامی آمریکا برای آزادسازی کویت، یکی از مثالهای بارز این بدفهمی در حوزه دیپلماتیک بوده است (این داستان را در این مطلب بخوانید). 


بررسی سخنان رییسان جمهور ایران و آمریکا (روحانی و اوباما) در اجلاس اخیر سازمان ملل میتواند بنوعی تفاوت فرهنگهای زمینه ـ محور و محتوا ـ محور را نشان دهد. درحالیکه سخنان باراک اوباما صریح، شفاف و بدون بحثهای انتزاعی بود، سخنان حسن روحانی دارای مقدمات بسیار، اشارات دوپهلو و عبارات تفسیر پذیر بود.
یکی دیگر از نمونه های مواجهه این دو فرهنگ، در مصاحبه وزیر خارجه ایران، جواد ظریف، با مصاحبه گر شبکه ABC آمریکا بود. در بخشی از آن مصاحبه، مجری آمریکایی بخشهایی از سخنان رهبر جمهوری اسلامی درباره افسانه هولوکاست را از روی متن موجود بر روی سایت ایشان خوانده و به واژه «افسانه» در متن اشاره میکند و وزیر خارجه جمهوری اسلامی را دراین باره مورد سوال قرار میدهد. آقای ظریف در پاسخ به جای پرداختن به «اصل متن و محتوا»، «زمینه» و بافتار سخنان را مورد توجه قرار میدهد و اعلام میکند که رهبر نظام کشتار انسانها را محکوم میداند و بنوعی سعی میکند نشان دهد که منظور از واژه افسانه در سخنان رهبر، منطبق بر معنای واقعی «افسانه» نبوده است (آقای ظریف وجود این واژه را ناشی از اشتباه در ترجمه میداند درحالیکه میداند در فارسی نیز همین واژه استفاده شده است اما بن‍ظر میرسد که وی میخواهد بنوعی مخاطبان را قانع کند که آن واژه در «بستر» خاصی گفته شده و الزاما منظور از آن، نفی هولوکاست نبوده است).
این نمونه سخنان نشان میدهد که سهل انگاری و عدم توجه به واژه ها و محتوای سخنان توسط سیاستمردان، بویژه در عرصه سیاست بین الملل و در مواجهه با کشورهای غربی که دارای فرهنگ محتوا ـ محور هستند، تا چه میزان میتواند در تعاملات دیپلماتیک ایجاد گرفتاری کند و کشور و ملت را به زحمت اندازد.

آگاهی از ویژگیهای فرهنگ ملی و مورد ملاحظه قرار دادن این خصوصیات در تعامل با کشورها و فرهنگهای دیگر میتواند مانع بروز بدفهمی و تقابل در عرصه روابط خارجی شود. اگر مقامات ارشد جمهوری اسلامی اراده جدی به عادی سازی رابطه با آمریکا دارند باید در کنار دیگر عوامل، از این ملاحظات فرهنگی و نقش مهم آنها غافل نشوند. 

پانوشت:
۱ ـ خرت هافستد (Gert Hofstede)، محقق هلندی مشهور مطالعات میان فرهنگی، از عبارت Software of the Mind در تعریف فرهنگ ملی استفاده میکند.
۲-  Minkov, Michael. "Self-enhancement and Self-stability Predict School Achievement at the National Level." Cross-Cultural Research 42, no. 2 (2008): 172–196


۱۳۹۲ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

سروده ای به یاد رشید اسماعیلی که ناباورانه از میان ما رفت ...


در سرزمین من
«ناکامی»
جوان و پیر نمیشناسد
و مرگ
نه به شناسنامه ات کار دارد
نه به مشی مبارزه ات.
چریکی که پای چوبه دار رفته بود
دیروز هفتاد سالگی اش را جشن میگرفت
جوانی «رشید» که آرام آرام راه اصلاح را می جست
امروز حجله چراغانی اش را بر سر کوچه گذاشته اند
دردا که بر کیک تولد و آگهی ترحیم یک چیز نوشته بود:
«در آرزوی آزادی وطن» 






۱۳۹۲ خرداد ۳۱, جمعه

تحلیل توزیع آرا با مقایسه نتایج استانی انتخابات ۸۴ تا ۹۲




انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری از سوی برخی از تحلیل گران انتخاباتی «شگفتی ساز» نام گرفت. البته این عنوان معمولا برای هر انتخاباتی در ایران استفاده میشود و در نتیجه این تکرار امر «شگفت آور» را شاید بتوان مرتبط به عدم توانایی در شناخت علمی رفتار انتخاباتی و قواعد حاکم بر توزیع آرا در ایران دانست.

انتخابات را «روشی معین» برای رسیدن به «نتیجه نامعین» میدانند و این خود نشانگر نامعلوم بودن نتیجه یک انتخابات واقعی است. اما آیا براستی انتخابات ۹۲ حاوی نتایج شگفت آور و غیرقابل انتظار بوده است یا اینکه برعکس، نتایج این انتخابات تاییدی بر وجود یک قاعده مندی در رفتار رای دهندگان و توزیع آرا بوده است؟

نسخه کامل این مطلب را از اینجا بخوانید