۱۳۹۳ مهر ۲۳, چهارشنبه

راه حل بحران: حذف همزمان داعش و اسد


۱- داعش با دو تاکتیک پیش رفته است: "ایجاد ترس" و "جنگهای غافلگیرانه". داعش با مخابره تصاویر سر بریدن و کشتن خبرنگاران خارجی و ادعاهای گزاف مانند گسترش خلافت اسلامی به سراسر منطقه و جهان توانسته به هدف ایجاد ترس دست یابد؛ درحالیکه آمار و ارقام نشان میدهد که قصاب کرواتی منطقه ـ- بشار اسد ـ- به شکلی بسیار بیرحمانه تر و در تعدادی به مراتب بیشتر آدم میکشد و شهرها را ویران میکند اما چون جلوی دوربین سر نمیبرد و جگر نمیخورد، ظاهرا ترسناک بنظر نمیرسد.

اما تاکتیک داعش در اقدامات غافلگیرانه این است که وقتی درگیری در یک منطقه توجه همگانی را به خود جلب کرده، جبهه جدیدی ایجاد کند و حواسها را متوجه آن سازد و بدین ترتیب هم طرف مقابل را سردرگم کند و هم اینکه جبهه هایی که در آن شکست خورده را بی اهمیت جلوه دهد تا روحیه نیروهایش را حفظ کند. از حمله غافلگیرانه به عراق و تصرف مناطق گسترده ای از شهرهای سنی نشین در طول تنها چند روز، تا حمله غیرقابل انتظار به مناطق کردنشین عراق و بعد از آن حمله به ایزدی ها و سپس حمله به کوبانی همه با بکارگیری همین تاکتیک انجام شده است. بنظر میرسد که بعد از طولانی شدن جنگ در کوبانی و مقاومت جانانه کردها داعش میخواهد جنگ را به سمت بغداد ببرد تا توجهات را به سوی جبهه جدیدی بکشاند. میتوان انتظار یک حمله غافل گیرکننده دیگر از سوی داعش را داشت که این بار شیعیان را بیش از پیش به این درگیری بکشاند.
۲- دولت ترکیه با تعیین شروطی که برای حمایت از کوبانی گذاشت، خود را در موقعیت شکننده ای قرار داد. این مساله که حذف داعش در کنار حمله و حذف حکومت اسد به سرانجام می رسد، به لحاظ راهبردی استدلال درستی از سوی ترکیه بود اما چون این مساله بعنوان پیش شرط مقابله با داعش در  کوبانی مطرح گردید موجب شد تا ترکیه به لحاظ اخلاقی در افکار عمومی محکوم و مورد سرزنش واقع شود و تعلل غیر قابل توجیه ترکیه در مقابله با داعش و دفاع از کوبانی، اعتراض افکار عمومی و به ویژه کردهای ترکیه و کردهای دیگر کشورها را موجب شود. با شدت گرفتن درگیری ترکیه با کردها در داخل کشور بنظر میرسد که صلح میان دولت ترکیه و کردها در موقعیت شکننده ای قرار گرفته و احتمال دارد در صورت ادامه وضعیت فعلی بزودی درگیری نظامی میان دو طرف پس از سالها از سر گرفته شود. این به معنای این است که ترکیه هم ممکن است درگیر نزاع و تنش داخلی شود.
۳- حکومت ایران بنظر میرسد که تا اینجا از درگیری منطقه تا حد زیادی در امان بوده و حتی خود را پیروز این نزاع میبیند. نزاعی که موجب شده تا جهان توجهی به کشتار قصاب منطقه -  که هم پیمان جمهوری اسلامی است - نشان ندهد و در مقابل درگیر جنگ با داعش شود که در ظاهر جزو مخالفان اسد به شمار میروند؛ اگرچه داعش بیشترین خدمت را به حکومت اسد کرده و بطور متقابل منافع یکدیگر را تامین کرده اند. از سوی دیگر جمهوری اسلامی با استفاده از آنچه در کوبانی میگذرد، فرصت را مناسب یافته تا از تعلل ترکیه در مقابله با داعش و درگیری آن کشور با کردها بهره ببرد و موقعیت ترکیه را بعنوان رقیب منطقه ای خود و دشمن سرسخت حکومت اسد تضعیف کند. استفاده از این فرصت موجب شد که در ایران و در شهرهای کردنشین که کوچکترین تظاهرات اعتراضی با برخورد شدید حکومت مواجه میشود، اجازه انجام تظاهرات در دفاع از کوبانی داده شود. با این اقدام جمهوری اسلامی سعی کرد نشان دهد که حامی کردهای منطقه است و کردها در ایران میتوانند آزادانه در حمایت از کوبانی تظاهرات کنند درحالیکه در ترکیه نمیتوانند. در اصل این تظاهرات به این دلیل تحمل شد که شعارها علیه ترکیه داده می شد وگرنه اگر تنها قرار به اعلام همبستگی کردهای ایران با کردهای کوبانی بود و یا در تظاهرات شعارهایی هم علیه کشتار مردم سوریه توسط اسد داده میشد، بسیار بعید بود که حکومت ایران اینگونه تظاهرات را تحمل کند.
۴- بی ثباتی سیاسی در ترکیه و جنگ و درگیری در یک کشور دیگر در منطقه به نفع هیچ کشوری و بویژه مردم منطقه نیست. بروز جنگ و درگیری در کشورهای بزرگ منطقه اگر رقیبان آنها را در کوتاه مدت خوشحال میکند، در دراز مدت دودش به چشم کشورهای دیگر و همسایگان خواهد رفت. استراتژی اقدامات غافلگیرانه توسط داعش و ضدیت ایدئولوژیک این گروه با گرایش شیعه، دیر یا زود موجب باز کردن جبهه جدیدی برای نزاع با شیعیان خواهد بود و پای ایران را به این درگیری میکشاند. از سوی دیگر بالا گرفتن تنش میان حکومت ترکیه و کردها و وجود درگیری در مناطق کردنشین عراق و سوریه، مناطق کردنشین ایران را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد. حمایت جمهوری اسلامی از اسد بهترین بهانه را به دست گروههای افراطی سنی داده و موجب بدبینی شدید مسلمانان منطقه و اعراب نسبت به ایران شده است  (نظرسنجی های اخیر نشان میدهد که متاسفانه ایران در میان مردم کشورهای منطقه محبوبیت بسیار پایینی دارد).
این منطقه پتانسیل زیادی برای آشوب و جنگ و درگیری دارد. بازگشت ثبات به این منطقه نیازمند این است که ترکیه، ایران و عربستان بعنوان سه بازیگر اصلی در بحرانهای موجود، اراده همکاری و بازگرداندن آرامش به منطقه را داشته باشند. ادامه این نزاع و آشوب در دیگر کشورهای منطقه، ایران را به جزیره ثبات تبدیل نمیکند بلکه دیر یا زود آتش را به مرزها و درون ایران میکشاند. باید در نظر داشت که ترکیه و عربستان از متحدان قدرت مندی در میان بازیگران جهانی برخوردار هستند درحالیکه جمهوری اسلامی حامیانی از جنس بشار اسد و روسیه دارد که هر دو در جهان منزوی هستند. برای خاموش کردن آتش این بحران، باید در یک توافق متقابل و منطقه ای، جمهوری اسلامی از حمایت از حکومت اسد دست بردارد و در مقابل عربستان هم حمایت خود را از نیروهای جهادی و تکفیری قطع کند و ترکیه نیز در کنترل مرزهای خود و مبارزه با داعش تعلل نکند. در این صورت احتمالا از حضور ایران در ائتلاف شکل گرفته برای مقابله با داعش هم استقبال خواهد شد. این ائتلاف جهانی تنها زمانی موفق به مهار بحران در منطقه خواهد شد که آتش آدم کشی و ویرانی برافروخته شده توسط داعش و اسد را همزمان خاموش کند. حل بحران داعش بدون حل بحران سوریه امکان پذیر نخواهد بود!
----
این مقاله در سایت روزآنلاین انتشار یافته است

۱۳۹۳ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

سیمین نمیرد هرگز


بانوی غزل ایران جاودانه شد :'( ... روحش شاد و یادش جاودان




سیمین نمیرد هرگز * ...

ایران دلش گرفته

روح و روان ندارد
مام غزل سرایش
«دیگر بیان ندارد» 



بانوی صلح و احساس

چشمان خود فروبست

دیدار جنگ و خون را
تاب و توان ندارد

از ظلم و جهل خسته
غم بر دلش نشسته
اما تمام عمرش
خامُش زبان ندارد

هر ظالم زمانه
در هر مقام و جامه
از نقد تیز شعرش
جان در امان ندارد

سیمین نمیرد هرگز
با جاودان غزلهاش
خوابیده نرم و آرام
از بس که جان ندارد

بانو «دوباره» برخیز
«میسازمت وطن» خوان
روزی که دیگر ایران
مطلقْ عِنان ندارد


عمار ملکی (ناصر) 

 * با الهام از شعر «هرگز نخواب کوروش» سروده زنده یاد سیمین بهبهانی

۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

نزاع نابرابر، مشت آهنین و استراتژی مبارزه در فلسطین …


۱- حملات اسراییل به فلسطین بی رحمانه و غیرانسانی است. نوع واکنش نظامی اسراییل به فلسطین تناسبی با کنش طرف مقابل ندارد. بهانه اسراییل برای ادامه حملات نظامی سنگین و کشتار سهمگین، راکت پرانی حماس به سوی مناطق مسکونی اسراییل است. هر مقام اسراییلی وقتی در رسانه ها با این انتقاد مواجه می شود که حملات شما موجب مرگ تعداد زیادی غیرنظامی شده است، این پاسخ کلیشه ای را می دهد که ما قصد کشتن غیرنظامیان را نداریم اما اگر شهرهای شما مورد هدف هزاران راکت قرار می گرفت، چه می کردید؟ مقامات اسراییلی همواره پرسش درباره کشتن غیرنظامیان در فلسطین را با سوال بالا پاسخ می دهند و اگر چه پاسخ آنها هرگز توجیه کننده این سطح از خشونت و کشتار نیست، اما بنوعی تلاش می کند تا از این نزاع نابرابر، تصویر یک جنگ دو سویه را در مقابل چشم افکار عمومی – بویژه در غرب – ترسیم کند.

۲- اسراییل کشوری دموکراتیک اما اشغالگر است. ماهیت اشغالگری اسراییل و تعدی به مرزهای تعیین شده سال ۱۹۶۷، باعث شده که بخش بزرگی از مردم صاحب آن سرزمین – یعنی فلسطینیان - از حق تعیین سرنوشت و اداره سرزمین خود محروم باشند. از اینرو دموکراسی موجود در اسراییل مشابه دموکراسی موجود در آفریقای جنوبی دوران آپارتاید است. در درون اسراییل، احزاب مدرن وجود دارند که بر مبنای قواعد دموکراتیک و در انتخابات آزاد با یکدیگر رقابت میکنند و  ساختار حکومتی اسراییل شکلی از دموکراسی پارلمانی-توافقی است. در دوران نظام آپارتاید آفریقای جنوبی هم احزاب سفید پوست با یکدیگر رقابت می کردند و قاعده انتخابات دموکراتیک میان آنها برقرار بود. این واقعیت هم جنبه مثبت و هم جنبه منفی دارد. جنبه منفی آن این است که اسراییل در منطقه ای که جولانگاه دیکتاتورهای ریز و درشت است، ساختار دموکراسی درون خود را به رخ جهانیان می کشد و در نتیجه کشورهای غربی جامعه اسراییل را بیشتر شبیه خودشان می دانند و غالبا جانبدارانه از آن حمایت می کنند (البته این یکی از دلایل حمایت غرب از اسراییل است). اما جنبه مثبت آن این است که از دموکراسی موجود در اسراییل می توان اهرم فشاری ساخت تا با درگیر کردن جامعه مدنی درون اسراییل و فشار افکار عمومی در جهان، سیاستمداران اسراییل را وادار کرد که همانند رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی تن به عقب نشینی داده و به اشغال سرزمین های فلسطینی پایان دهد.

۳- اسراییل در حوزه های مختلف علمی، تکنولوژیک و اقتصادی در جهان سهم دارد. تولیدات علمی دانشمندان و محققان اسراییلی در حوزه های مختلف غیر قابل انکار است و از این جهت مراودات اسراییل با جهان – بویژه کشورهای غربی- اهمیت زیادی برای مردم این کشور دارد. از سوی دیگر اسراییل در درون خودش دارای جامعه مدنی پرقدرتی است. وجود این جامعه مدنی برآمده از دموکراسی درون اسراییل است که حکومت را در برابر مردم پاسخگو می کند. حضور این جامعه مدنی باعث می شود که حتی از درون اسراییل صداهای انتقاد و مخالفت با سیاستهای حاکمان اسراییل و یا نحوه برخورد بی رحمانه آنها با فلسطینیان هم شنیده شود. این مساله پتانسیل این را دارد که با مقاومت مدنی و گرفتن بهانه هایی که سالهاست حاکمان جنگ طلب اسراییل از آنها سو استفاده می کنند، بتوان جامعه مدنی اسراییل و جوامع مدنی متحدان اسراییل در غرب را بر ضد سیاست های اشغالگرانه و کشتار بیرحمانه مردم فلسطین بسیج کرد.

۴- هر بار که درگیری نظامی میان فلسطین (بطور ویژه حماس) و اسراییل آغاز می شود، این پرسش دوباره مطرح می شود که آیا موشک پراکنی حماس پاسخی منطقی و موثر به حملات اسراییلی هاست و آیا اکثریت فلسطینی ها با علم بر اقدامات تلافی جویانه اسراییل با این حملات موشکی موافق هستند؟

در کنفرانسی با یک جوان فلسطینی که دانشجوی دکترای علوم سیاسی در آلمان بود صحبت می کردم. او تز دکترایش درباره رفتار سیاسی و جنبشی حماس بود. او می گفت که طرفدار حماس نیست اما وجود یک بازوی نظامی در فلسطین را برای مبارزه با اسراییل ضروری می دانست. خانواده اش ساکن غزه بودند. مثل دیگر جوانان فلسطینی، جوان رنج دیده ای بود و در بحث ها اغلب تند و ملتهب می شد. یکبار سر میز شام با او صحبت کردم. به او گفتم اسراییل اشغالگر است و رفتارش با فلسطینی ها یک نوع آپارتاید است. در اینها که شکی نیست. از طرف دیگر اسراییل از قدرت نظامی و تسلیحاتی بسیار بالایی برخوردار است و حمایت دولتهای غربی را هم دارد. سیاستش در مقابله با هر اقدام نظامی یا انتحاری، مشت آهنین است و این را هم همه فلسطینی ها می دانند. اگر یک موشک به سمت آنها پرتاب شود و یکی کشته شود، دهها موشک به سمت مناطق فلسطینی نشین پرتاب می کنند و چندین برابر خسارات مالی و جانی بر جا می گذارند. پس عملا مبارزه و شکست نظامی اسراییل غیرممکن است و بیش از ۵۰ سال مبارزه هم این را ثابت کرده و عرفات هم در سالهای آخر به همین مساله رسیده بود.

به او گفتم موشک پرانی حماس به سمت مناطق مسکونی یا عملیات انتحاری همان چیزی است که حاکمان اسراییل برای ادامه حملات بی رحمانه و سیاست مشت آهنین به آن نیاز دارند و بهترین بهانه است تا دولتهای غربی و افکار عمومی در غرب را بتوانند با خود همراه کنند یا دهان آنها را ببندند.
به او گفتم آیا بهتر نیست که در عمل مبارزه نظامی با اسراییل به شکل یک مبارزه مدنی قهرآمیز درآید؛ گفتم من نگاه فانتزی به مبارزه مدنی ندارم و بر این باور نیستم که با روش گاندی میتوان اسراییل را وادار به پس دادن زمینهای اشغالی کرد. گفتم درک میکنم که مردم خشمگین و زجردیده فلسطین حاضر به قبول روش خشونت پرهیزی گاندی وار نیستند و اساسا تجویز این روش برای فلسطین یک نوع خیال پردازی فانتزی است. اما چرا مبارزان فلسطینی از مبارزه مدنی-قهرآمیز مانند ماندلا استفاده نمی کنند؟ زمانی که ماندلا تصمیم به مبارزه قهرآمیز با رژیم آپارتاید گرفت، در میان سه گزینه اقدامات تروریستی، جنگ چریکی و خرابکاری، روش خرابکاری را برگزید و در دادگاه هم از آن دفاع کرد. او میگفت که روش خرابکاری ما با تروریسم و تباه‏کردن زندگی انسانها منافات دارد. آنها با شیوه های خرابکاری چوب لای چرخ ساختار موجود می گذاشتند و با امتناع از اقدامات تروریستی و گرفتن جان انسانها، افکار عمومی جهان را هم با خود همراه کردند. از او پرسیدم چرا به جای موشک پراکنی بی هدف به سمت مناطق مسکونی اسراییل که اگر موفق هم باشد معمولا جان غیرنظامیان اسراییل را می گیرد و بهانه دیگری برای حملات نظامی اسراییل می شود، فلسطینی ها روش خرابکاری را بکار نمی گیرند؟ آیا از کار انداختن تاسیسات آب و برق و حمل و نقل بگونه ای که انسانی کشته نشود، اما در زندگی روزمره اختلال ایجاد کند روش بهتری نیست؟ آیا به جای پرتاب موشکهای بی هدف به مناطق مسکونی، چشاندن مزه محروم بودن از  آب و برق و امکانات زندگی به جامعه اسراییل - همان چیزی که مردم فلسطین دایم تجربه می کنند - تاثیر بیشتری ندارد و موجب فشار بیشتر به دولتمردان اسراییلی نمی شود؟ آیا جایگزینی این استراتژی، موجب نمی شود که بهانه موشک پراکنی به مناطق مسکونی از اسراییل گرفته شود و ماشین تبلیغاتی اسراییل از کار بیفتد؟
البته این کار نیازمند یک رهبر مدنی و محبوب در میان فلسطینیان است که به طور علنی هم به جهانیان اعلام کند که ما تا روزی که سرزمینهایمان را بازپس نگیریم، به مبارزات خرابکارانه خود ادامه می دهیم اما جان انسانها را هدف نمی گیریم. به همه جهان اعلام کند که ما صدها هزار نفر از کودکان و زنان و مردان بیگناهمان را در ده ها سال و در نزاعی نابرابر از دست داده ایم اما قصد کشتن انسانهای بیگناه را نداریم و مبارزات قهرآمیزمان را تنها با هدف ضربه زدن و ایجاد اخلال در ساختار رژیمی که سرزمین مان را اشغال کرده است انجام می دهیم تا افکار عمومی داخل اسراییل و جهان متوجه آنچه بر ما می گذرد شود. تا روزی حاکمان اسراییل حاضر شوند برای عقب نشینی از سرزمینهای اشغالی و رسیدن به یک صلح واقعی بر سر میز مذاکره بنشینند.
او با این نظر مخالف نبود و می گفت شاید این شیوه مبارزه در مقابله با اشغالگری اسراییل کارآمدتر باشد. برای سامان دادن به یک مبارزه مدنی-قهرآمیز، آنچه فقدانش در فلسطین احساس می شود خلا وجود یک رهبر ملی-مدنی و کاریزماتیک است که بتواند رهبری اینگونه مبارزات را خردمندانه سامان دهد و گروههای مختلف فلسطینی را همراه کند و صدای واحدی از مظلومیت و صلح طلبی فلسطین را به جهان ارسال کند. متاسفانه منافع سیاسی برخی گروهها در داخل فلسطین و گروههای افراطی و جنگ طلب در اسراییل مجال تغییر در استراتژی مبارزه و اراده ایجاد صلح و پایان دادن به چرخه خونین در فلسطین را نمی دهد. و غمگنانه تراژدی فلسطین همچنان ادامه دارد ...


۱۳۹۳ خرداد ۳۱, شنبه

بحران داعش و ملاحظاتی درباره مدل دموکراسی عراق


منتشر شده در رادیو فردا
ده روز پس از اعلام نتایج انتخابات عراق، خبر حمله گروه افراطی داعش به شهر سامرا منتشر شد. در روزهای بعد خبر پیشروی ناگهانی داعش در شهرهای عراق و عدم مقاومت ارتش کشور بسیاری از ناظران و تحلیل گران را شگفت زده کرد. درباره بحران پیش آمده و دلایل ناتوانی حکومت عراق در واکنش به موقع و تعلل و کوتاهی ارتش کشور در مواجهه با این گروه، از جنبه های مختلف بحث شده است. در میان تحلیل ها از عواملی مانند جنگ سوریه و ناآرامی های منطقه، عملکرد ضعیف و انحصارطلبانه دولت نوری مالکی، نارضایتی گروههای سنی در عراق، تشدید تنش های میان شیعه و سنی، نقش بازیگران منطقه ای و بین المللی گفته شده؛ اما سوالی که درباره آن کمتر صحبت شده این است که نقش ساختار و مدل دموکراسی عراق در این میان چیست؟ آیا مدل دموکراسی عراق در ناکارآمدی ساختار سیاسی و آسیب پذیری کشور در مواجهه با بحران نقش دارد؟ این نوشته به این سوالات می پردازد.

مدلهای مختلف دموکراسی
 
وقتی از مدلهای دموکراسی سخن گفته میشود معمولا سه دسته بندی مهم مورد نظر است:
۱- سیستم حکومت کشور: ریاستی(presidential)، نیمه ریاستی(semi presidential) یا پارلمانی
سیستم ریاستی و نیمه ریاستی دارای رییس جمهور انتخابی هستند. در سیستم ریاستی قدرت و استقلال رییس جمهور زیاد است (مانند آمریکا) اما در سیستم نیمه ریاستی رییس جمهور در برابر مجلس پاسخگو است (مانند فرانسه). در سیستم پارلمانی، احزاب و نمایندگان مجلس، نخست وزیر و اعضای دولت را تعیین می کنند و مجلس کنترل کاملی بر روی دولت دارد.
۲- سیستم انتخابات مجلس: اکثریتی، تناسبی (proportional) یا ترکیبی
در سیستم اکثریتی، فرد یا حزبی که در یک حوزه انتخاباتی اکثریت مطلق (یا نسبی) آرا را کسب کند، برنده می شود و کرسی مجلس را تصاحب می کند (مانند آمریکا و انگلیس). اما در سیستم تناسبی، هر حزبی متناسب با میزان آرایش صاحب کرسی در مجلس خواهد شد (مانند ایتالیا، هلند و عراق). در سیستم تناسبی احزاب اقلیت هم میتوانند متناسب با میزان رای شان نماینده داشته باشند، اما در سیستم اکثریتی معمولا احزاب کوچکتر و اقلیت از داشتن نماینده محروم می شوند. بعضی از کشورها از ترکیب این دو سیستم انتخاباتی استفاده میکنند (مانند آلمان و ژاپن).
۳- ساختار سیاسی: متمرکز یا فدرال
در ساختار متمرکز معمولا اکثر تصمیمات و سیاست گذاری ها در سطح کشوری انجام می شود و مقامات استانی و محلی توسط نهادهای مرکزی تعیین و انتخاب می شوند (انگلیس و فرانسه). اما در ساختار فدرال، هر منطقه جغرافیایی (ایالت یا استان) معمولا دارای مجلس محلی، فرماندار مستقل و انتخابی بوده و در حوزه سیاست گذاری مستقل عمل می کند و تنها در حوزه های مشخصی مانند سیاست خارجه و سیاستهای نظامی و دفاعی، تحت فرمان دولت مرکزی هستند (آمریکا و آلمان).
هر یک از این سه دسته در عمل دارای دسته بندی های درونی بیشتری هستند. ترکیب گزینه های مختلف این سه دسته، مدلهای مختلف دموکراسی را شکل می دهد. جدول زیر نمونه هایی از مدل دموکراسی در کشورهای مختلف را نشان میدهد.


کدام مدل دموکراسی بهتر است؟

حال این سوال پیش می آید که کدام مدل دموکراسی – برای یک کشور تازه دموکراتیک - بهتر است؟ این سوال یکی از بحث انگیزترین سوالات حوزه علوم سیاسی بوده و خواهد بود. اما شکل دقیق تر و صحیح تر سوال این است که کدام مدل دموکراسی برای کدام کشور مناسب تر است؟
یکی از شرایط مهمی که در پاسخ به این سوال در نظر گرفته می شود، مساله همگونی مردم یک کشور است بدین معنا که تا چه میزان در کشور مورد نظر تنوع قومی، زبانی و مذهبی وجود دارد. بسیاری معتقدند که در جوامع ناهمگون  باید مدل دموکراسی بگونه ای طراحی شود که نمایندگان گروههای مختلف و اقلیت هم بتوانند در تصمیم گیری ها حضور داشته باشند. از این رو گروهی از دانشمندان علوم سیاسی معتقدند که در جوامع دارای تنوع قومی، زبانی و مذهبی باید از ترکیب سیستم حکومت پارلمانی و سیستم انتخابات تناسبی استفاده کرد.
این گروه از دانشمندان علوم سیاسی استدلال میکنند که سیستم حکومت ریاستی، که در آن رییس جمهور دارای قدرت بالایی است، می تواند موجب ظهور دیکتاتوری شود. از طرف دیگر، در چنین جوامعی سیستم انتخابات اکثریتی نامطلوب است چرا که باعث می شود تنها احزاب و گروههای بزرگ رای بیاورند و گروههای اقلیت از عرصه تصمیم گیری حذف شوند.
اما گروه دیگری از صاحبنظران علوم سیاسی معتقدند که بکارگیری ساختار سیاسی پارلمانی-تناسبی می تواند موجب تقویت شکافهای قومی، زبانی و مذهبی در یک جامعه شود چرا که اگر هر یک از این گروهها بتوانند با بسیج طرفداران خود، رای لازم برای فرستادن چند نماینده به مجلس را داشته باشند، دیگر تلاشی برای همکاری و توافق با دیگر گروههای فرهنگی و سیاسی و ایجاد ائتلاف در دوران پیش از انتخابات نخواهند داشت. در نتیجه حاصل این نوع مدل دموکراسی وجود تعداد زیاد احزاب کوچک و متوسط در مجلس خواهد بود که برای انتخاب نخست وزیر و تشکیل کابینه نیاز به رایزنی و ایجاد ائتلاف دارند. این فرآیند بحث و رایزنی و ایجاد توافق برای تشکیل یک دولت جدید میتواند زمانبر باشد مخصوصا هنگامیکه اختلافات میان گروهها زیاد است و یا فرهنگ توافق و کار جمعی در میان سیاستمداران ضعیف باشد. وجود این ساختار سیاسی گاه موجب می شود که کشور تا مدت زیادی بدون دولت بماند. یکی از مثالهای برجسته در این زمینه، تشکیل کابینه در کشور بلژیک بعد از انتخابات ژوئن ۲۰۱۰ است؛ در این انتخابات که ۱۱ حزب دارای کرسی شدند و هیچ یک بیش از ۲۰ درصد آرا را بدست نیاورده بود، احزاب برای مدت طولانی نتوانستند به توافق دست یابند و کشور به مدت ۵۸۹ روز دولت رسمی نداشت!
از طرف دیگر ممکن است که احزاب برنده در انتخابات در طول عمر مجلس دچار اختلاف نظر شوند و ائتلاف شکل گرفته از هم بپاشد و در نتیجه پیش از پایان دوره زمانی مقرر مجبور به برگزاری انتخابات زودرس شوند (مثل ایتالیا سالهای ۱۹۹۴ و ۱۹۹۶ و ۲۰۰۸). این شرایط می تواند موجب نوعی اغتشاش در فضای سیاسی و تصمیم گیری شود و مردم را نیز از ساختار سیاسی موجود دلسرد و ناراضی سازد. این وضعیت در یک دموکراسی نوپا میتواند به مراتب مشکلات جدی تر ایجاد کند و حتی موجب بدبینی و دلزدگی از اصل دموکراسی شود.

یکی دیگر از ایرادات مطرح شده درباره مدل دموکراسی پارلمانی-تناسبی، امکان فرار از مسئولیت و پاسخگویی در قبال سیاستها و عملکرد دولت است چرا که احزاب مختلف هر یک بخشی از کابینه را در دست دارند و در صورت ناکارآمدی سیاستها و یا بروز مشکلات و کاستی ها، هر یک انگشت اشاره به سمت دیگر وزرا و احزاب می گیرند و در نتیجه مشخص نیست که عملکرد ضعیف کدام حزب یا فرد باعث ناکارآمدی دولت است. این مساله موجب میشود که رای دهندگان هم نتوانند براحتی از مکانیزم انتخابات، جهت تنبیه احزاب یا افراد ناکارآمد استفاده کنند. بطور مثال گاهی یک فرد نامحبوب ممکن است بتواند دوباره توسط مجلس بعنوان نخست وزیر انتخاب شود، اگر که حزب او علیرغم ریزش آرا هنوز دارای اکثریت نسبی در مجلس باشد یا اینکه بتواند با تشکیل یک ائتلاف، اکثریت مجلس را با خود همراه سازد.

آیا مدل دموکراسی عراق مناسب شرایط این کشور است؟

تصمیم و داوری درباره مدل دموکراسی مناسب برای یک کشور تازه دموکراتیک امری دشوار، پیچیده و جدل انگیز است. طراحی سیستم دموکراتیک مناسب و کارآمد برای یک کشور، نیازمند در نظر گرفتن عوامل مختلف و شرایط ساختاری و بافتاری (contextual) مربوط به هر کشوری است. این امر درباره عراق پیچیدگی های بیشتری دارد چرا که گذار دموکراتیک در عراق با مساله دخالت خارجی همراه بود. همچنین مشکلات امنیتی و درگیرهای داخلی در عراق، داوری درباره مدل دموکراسی مناسب را دشوارتر می سازد.

مدل دموکراسی عراق بر مبنای قانون اساسی و قوانین انتخاباتی کشور، یک مدل پارلمانی-تناسبی-فدرالی است. همانطور که در جدول بالا دیده میشود، این مدل دموکراسی کمابیش شبیه مدل بلژیک است. به همین دلیل تعداد احزاب دارای کرسی در مجلس زیاد است. در آخرین انتخابات در ماه آوریل ۲۰۱۴، بیش از بیست حزب یا ائتلاف توانستند صاحب کرسی شوند که ۸ حزب در میان آنها، بیش از ۱۰ کرسی در مجلس دارند.

حال با در نظر گرفتن چند عامل مهم و تجربه آنچه در عراق می گذرد، میتوان مدل دموکراسی عراق را مورد بحث و بررسی قرار داد. شاید بتوان دو دلیل زیر را اصلی ترین دلایل انتخاب مدل پارلمانی-تناسبی-فدرالی در عراق دانست:
۱- ناهمگونی هویت ملی و وجود تنوع قومی - مذهبی 
۲- تجربه دیکتاتوری خشن، متمرکز و تک حزبی تحت عنوان نظام ریاست جمهوری.

عامل اول باعث شده که در مدل دموکراسی عراق، سیستم انتخابات تناسبی بکار گرفته شود تا یک دموکراسی چند حزبی شکل بگیرد و گروههای مختلف و اقلیت ها هم در مجلس صاحب نماینده و تاثیرگذار باشند. بنظر می رسد عامل دوم باعث شده تا نویسندگان قانون اساسی عراق که اکثرا قربانیان نظام پیشین بوده اند، نسبت به پذیرش یک سیستم ریاستی یا نیمه-ریاستی اکراه داشته باشند. انتخاب ساختار فدرال برای عراق را هم میتوان واکنشی به مرکزگرایی افراطی و سرکوب کردها در دوران حکومت پیشین و همچنین راه حلی برای حفظ بخشهای مختلف قومی، مذهبی و زبانی زیر چتر یک کشور یکپارچه دانست.

اصلی ترین مزیت مدل دموکراسی پارلمانی-تناسبی این است که امکان حضور نمایندگان گروهها و سلیقه های مختلف – هر چند کوچک - را در ساختار سیاست گزاری کشور فراهم می سازد. اما این ویژگی از سوی دیگر می تواند موجب چند پارگی و تکه تکه شدن نیروها، گروه ها و افراد سیاسی شود چرا که آنها احساس می کنند بدون توافق و همکاری با یکدیگر و تنها با جلب حمایت بخش خاصی از رای دهندگان هم می توانند چندین کرسی مجلس را تصاحب کنند. از این رو گروهها و افراد مختلف در دوران پیش از انتخابات انگیزه کمتری برای همکاری با یکدیگر دارند و در عوض بیشتر سعی می کنند با دادن شعارهای هویتی و دامن زدن بر اختلافات قومی، زبانی و مذهبی، بتوانند آرای بخش مشخصی از رای دهندگان را جلب کنند. در این سیستم سیاسی، احزاب و افراد برای تصاحب رای، وجود شکافهای موجود را تقویت می کنند و تلاشی در راستای برجسته تر کردن اشتراکات با دیگر گروهها نخواهند داشت. در این مدل، ضرورت همکاری و ائتلاف گروهها به دوران پس از انتخابات موکول می شود و در نتیجه با پایان انتخابات و تعیین نتایج، زمامداران سیاسی معلوم نمی شوند بلکه تازه گفتگوهای میان گروهها برای توافق بر سر شکل گیری ائتلاف و تشکیل دولت آغاز می شود.
این سیستم میتواند موجب مشکلات اساسی شود به ویژه در جوامعی که به لحاظ فرهنگی روحیه کار جمعی در آنها ضعیف است. این مدل سیاسی در بلژیک که دارای یکی از دموکراسی های پایدار و قدیمی است و فرهنگ گفتگو و حل اختلاف در آن جاافتاده است معضلاتی را ببار آورده و موجب چندپارگی شدید در ساختار سیاسی و اجتماعی آن کشور شده است. حال میتوان تصور کرد که این مدل در دموکراسی نوپای عراق که در آن فرهنگ توافق و گفتگو نحیف است و همچنین از درگیریهای داخلی و مشکلات امنیتی رنج می برد، تا چه میزان مشکل زا خواهد بود.

در کشوری که درگیر مبارزه با نیروهای شبه نظامی است و مساله امنیت از اهمیت بالایی برخوردار است، وجود یک سیستم سیاسی منسجم و مقتدر که به پشتوانه رای مردم بتواند به اداره کشور و ایجاد امنیت اقدام کند ضروری است. در چنین وضعیتی، خلا قدرت و زمانبر بودن تعیین زمامداران کشور بهترین فرصت برای نیروهای افراطی است تا بتوانند ناآرامی و بحران ایجاد کنند. همزمان شدن خلا قدرت در عراق با وضعیت بحرانی منطقه و وجود شکافهای عمیق اجتماعی و نارضایتی از دولت مستقر بهترین فرصت را برای تهاجم غافلگیرانه داعش ایجاد کرد. وقتی ساختار سیاسی کشور بگونه ایست که تعیین شخص اول مملکت و وزرای دولت بیش از ۹ ماه (مدت زمان بین انتخابات عراق در سال
۲۰۱۰ تا نهایی شدن کابینه) طول می کشد، فرصت مناسبی برای جنگجویان افراطی خواهد بود که به کشور حمله کنند. وقتی بر طبق اصل ۷۸ قانون اساسی عراق فرماندهان ارشد ارتش تحت امر نخست وزیر کشور هستند و در عین حال تکلیف نخست وزیر جدید کشور مشخص نیست، میتوان درک کرد که چرا ارتش در برابر حمله جنگجویان داعش مقاومت چندانی نکرد و این گروه افراطی در چشم بهم زدنی قسمت های زیادی از عراق را به تصرف خود درآورد.

ملاحظاتی درباره اصلاح مدل دموکراسی در عراق

با مقایسه وقایع اخیر در اوکراین و عراق میتوان نقش مدل دموکراسی این دو کشور در تفاوت مواجهه دو حکومت با تهاجم نیروهای شبه نظامی را مورد بررسی قرار داد. پس از فرار رییس جمهور سابق اوکراین و تلاش روسیه در جدا کردن کریمه از اوکراین و ضمیمه کردن آن به روسیه، بخشی از شرق اوکراین هم دچار ناآرامی شد و نیروهای شبه نظامی جدایی طلب طرفدار روسیه در آنجا زمام امور را در دست گرفتند. خلا قدرت در اوکراین بزرگترین عامل پیشروی شبه نظامیان در شرق کشور بود. اما پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در اوکراین، رییس جمهور جدید - پترو پروشنکو - بلافاصله زمام امور و فرماندهی ارتش را برای مقابل با شبه نظامیان در دست گرفت. ساختار سیاسی نیمه-ریاستی این ویژگی را دارد که راس حکومت و دولت جدید در مدت زمان کوتاهی پس از انتخابات تعیین می شوند. در نتیجه چنین ساختار سیاسی در شرایط بحرانی بهتر میتواند اوضاع را مدیریت کند. این مثال تنها به مقایسه مدل دموکراسی دو کشور اشاره دارد و بدیهی است که عوامل بسیار دیگری هست که وضعیت عراق و اوکراین را متفاوت می سازد.

تجربه تلخ دیکتاتوری تحت نام ریاست جمهوری نباید باعث شود تا سیستم حکومت ریاستی نامناسب و خطرناک فرض شود. گروهی از دانشمندان علوم سیاسی از سیستم ریاستی و بویژه نیمه ریاستی دفاع کرده و این سیستم را در استقرار یکپارچگی ملی در دوران گذار کارآمدتر از سیستم پارلمانی می دانند. این گروه استدلال می کنند که چون رییس جمهور برای پیروزی در انتخابات باید رای گروه های متنوع فرهنگی را داشته باشد، در نتیجه مجبور است در انتخاب شعارها و نوع فعالیتهای خود بگونه ای عمل کند تا بتواند مطالبات گروه های مختلف را پوشش دهد و گرایشات گوناگون را با خود همراه سازد. همچنین برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری نیاز است که بعضی از احزاب و گروهها پیش از انتخابات با یکدیگر ائتلاف کنند و این مساله میتواند از اتلاف وقت برای توافق و همکاری پس از انتخابات جلوگیری کند.
وجود یک نفر که با رای مردم بعنوان بالاترین مقام حکومت انتخاب می شود، نباید به خودی خود بعنوان پتانسیل ظهور دیکتاتوری تلقی شود. در نظر گرفتن مکانیزم های مناسب برای «کنترل و توازن» (Checks and Balances) در سیستم ریاستی، اجازه لغزش رییس جمهور به سمت دیکتاتوری را ناممکن می سازد. در دهه های گذشته بسیاری از حکومت های تازه دموکراتیک مدل دموکراسی ریاستی-تناسبی (مانند اکثر کشورهای آمریکای لاتین و اندونزی) یا ریاستی-ترکیبی (مانند کره جنوبی) را بکار گرفته اند که بسیاری از آنها در ساختن یک ساختار دموکراتیک کارآمد و پایدار کاملا موفق بوده اند.

با در نظر گرفتن بحث فوق بنظر میرسد که مدل دموکراسی عراق نیاز به بازبینی و اصلاح داشته باشد. میتوان استدلال کرد که مدل نیمه ریاستی-تناسبی-فدرالی ، یعنی ترکیب سیستم حکومتی نیمه ریاستی و سیستم انتخابات تناسبی برای مجلس و ساختار اداره غیرمتمرکز کشور، می تواند مدل دموکراسی کارآمدتری در عراق باشد چرا که:
۱- با استفاده از سیستم انتخابات تناسبی (یا ترکیبی)، میتوان مجلسی چند حزبی با حضور گروه های مختلف و اقلیت در عراق داشت. البته شرط کسب حداقل درصد آرا (مثلا ۳ یا ۴ درصد کل آرا در هر حوزه) برای کسب کرسی در مجلس میتواند مفید باشد و مانع حضور احزاب بسیار کوچک در انتخابات شود و انگیزه همکاری احزاب کوچکتر را فراهم کند.
۲- در سیستم نیمه ریاستی، رییس جمهور مجبور به پاسخگویی به مجلس است و برای تعیین وزیران باید از مجلس رای اعتماد بگیرد. حضور احزاب مختلف در مجلس، رییس جمهور را وادار خواهد کرد که در کابینه خود افرادی از احزاب مختلف را بکار گیرد تا هم بتواند رای اعتماد مجلس را داشته باشد و هم اینکه از حمایت مجلس در مدت زمامداری خود بهره ببرد.
۳- وجود سیستم نیمه ریاستی، انتخاب راس حکومت و تشکیل دولت و اداره کشور را تسریع می کند و مانع از فرآیند زمانبر توافق میان احزاب پرشمار در مجلس خواهد شد. این امر برای کشوری مانند عراق که دارای بحرانهای متعدد است امری خطیر خواهد بود.
۴- وجود یک رییس جمهور منتخب، باعث می شود که اکثریت مردم بتوانند بطور مستقیم نظر خود را نسبت به سیاست های آن فرد، یا حزب و ائتلاف مربوطه، ابراز دارند و در صورت نارضایتی، راس حکومت را تغییر دهند.
۵- پیاده سازی ساختار فدرالی در کشور و تشکیل شوراهای منطقه ای و واگذاری اداره مناطق به نیروها و احزاب محلی می تواند موجب انسجام مناطق مختلف و تقویت کننده ساختار قدرت مرکزی شود. تجربه اداره منطقه کردستان عراق و  ثبات این منطقه نمونه خوبی از کارآمدی این سیستم است.
۶- برخی مطالعات در حوزه علوم سیاسی نشان می دهد که تطبیق مدل دموکراسی و شاخص های فرهنگ ملی یک کشور، در استحکام دموکراسی و میزان رضایت عمومی از ساختار سیاسی کشور نقش دارد. در مطلبی جداگانه و با بررسی  شاخصهای فرهنگ ملی میتوان نشان داد که مدل دموکراسی پارلمانی-تناسبی موجود در عراق همخوانی زیادی با ویژگیهای فرهنگ ملی عراق ندارد و این ناهمخوانی ممکن است که مردم را به مرور زمان نسبت به کارآمدی دموکراسی بدبین سازد. میتوان نشان داد که مدل دموکراسی نیمه ریاستی-تناسبی همخوانی بهتری با ویژگیهای فرهنگ ملی عراق خواهد داشت. 

آنچه در این مطلب ذکر شد با تمرکز بر مساله مدل دموکراسی عراق بود و یقینا تحلیل مشکلات و بحرانهای موجود درعراق نیاز به یک تحلیل چند عاملی و چند جانبه دارد. اصلاح مدل دموکراسی در یک کشور تازه دموکراتیک امرغریبی نیست و حتی در دموکراسی های جاافتاده نیز اصلاح مدل دموکراسی دیده می شود (بطور نمونه نیوزلند سیستم انتخاباتی اش را در سال ۱۹۹۶ کاملا تغییر داد). البته پیش نیاز هر نوع اصلاحی، بررسی دقیق تر و علمی مدلهای دموکراسی و ارزیابی مزایا و معایب سیستم های مختلف است.