۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش دهم)

نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون
ترجمه: عمار ملکی

به یاد زادروز کنشگر جاودان، مارتین لوترکینگ

تقدیم به هدی صابر

اگر امروز نه، پس چه زمانی؟: کنش بجای صبر

جیم لاوسون کشیشی بود که آموزه های عدم خشونت گاندی را در هند آموخته بود. او در سال 1956 مارتین لوترکینگ را در یک مدرسه علوم دینی در آبرلین واقع در ایالت اوهایا ملاقات کرد. لوترکینگ بخاطر رهبری بایکوت اتوبوسها در مونتگومری که در آن زمان در جریان بود، شهرتی ملی داشت. هر دو آنها تنها بیست و هشت سال سن داشتند. لوترکینگ از شنیدن آموزه های عدم خشونت لاوسون به وجد آمده بود و اصرار داشت که وی باید برای کنشگری به جنوب بیاید. کینگ از لاوسون درخواست کرد که هر چه زودتر به آنها بپوندد: "ما به حضور تو واقعا نیازمندیم".
از این رو لاوسون به ناشویل رفت و در آنجا کارگاههای آموزش شیوه های عدم خشونت گاندی را ترتیب داد. او و شاگردانش به طور مرتب تمرین میکردند که چگونه میتوان در هنگام کتک خوردن و توهین شنیدن خود را کنترل کرده تا از کوره درنروند. این تمرینات مداوم، بنیان پیروزی باورنکردنی عدم خشونت بر خشونت تحمیلی را پایه نهاد، همانگونه که ربع قرن پیش گاندی توانسته بود بدین وسیله پیروز شود.


لاوسون بدنبال نمونه ای آشکار از بی عدالتی می گشت – همانند قوانین استعماری انگلیس درباره نمک در هند - تا در برابر آن اقدام کند. او و شاگردانش تصمیم گرفتند تا به وجود باجه های مخصوص سپیدپوستان در فروشگاههای جنوب ناشویل اعتراض کنند. در آنجا سیاهان میتوانستند از فروشگاهها خرید کنند اما آنها حق استفاده از دستشویی و یا استفاده از میزهای غذاخوری را نداشتند. لاوسون و همکارانش تصمیم گرفتند که این قوانین را تغییر دهند. چند ماه بعد آنها به کنشهایی دست زدند که تاریخ ساز شد.
در روز شنبه 27 فوریه 1960 در سراسر ناشویل گروهی از دانشجویان شیک پوش سیاه پوست دور میزهای غذاخوری نشستند. تعدادی از آنها دستگیر شده و بعضی از آنها به شدت ضرب و شتم شدند همانگونه که انتظار آنرا داشتند و برای مواجهه با آن، پیشاپیش تمرین کرده بودند. جان لویس، دانشجوی بیست ساله مدرسه علوم دینی در آلاباما، یکی از ترتیب دهندگان اصلی اعتراض به تبعیض در غذاخوریها بود. او بیاد می آورد که آن بازداشتهای دسته جمعی، همچون نقطه عطفی برایش بود. او در کتاب خاطراتش – قدم زدن با باد – مینویسد: "من احساس شادی و سرمستی میکردم. هنگامیکه ما را به سلولهای زندان میبردند ما همه در حال آواز خواندن بودیم. تعداد ما تا شب به 82 نفر رسیده بود و این بسیار بیشتر از تعداد سلولها بود." پلیس به سختی میتوانست با دانشجویان بیشماری که بر سر میزهای غذا جایگزین دستگیر شده ها می شدند، برخورد کند. به محض اینکه یک گروه از دانشجویان دستگیر می شدند، گروه دیگری بطور مسالمت آمیز جای آنها را پر میکردند. ده هفته اعتراض مسالمت آمیز با دستگیری و خشونت فزاینده توسط حامیان تبعیض نژادی همراه بود. اما سرانجام شهردار ناشویل مجبور به عقب نشینی گردید و اعلام کرد که تفکیک نژادی در غذاخوریها باید ملغی شود. در دهم می 1960، فروشگاههای ناشویل برای اولین بار در تاریخ آن شهر از مشتریان سیاه پوست هم پذیرایی کردند.
* * *

هفت ماه بعد از فسخ قوانین تبعیض نژادی در غذاخوریهای ناشویل، دادگاه عالی آمریکا در دسامبر 1960 به حمایت از رفع تبعیض نژادی در استفاده از امکانات عمومی مثل رستورانها و اتاقهای انتظار ایستگاههای اتوبوس رای داد. اما رای دادگاه تاثیر کمی بر حذف تبعیض ها در زندگی واقعی مردم سیاه پوست داشت. از این رو گروهی متحد از سپیدپوستان و سیاه پوستان که اغلب آنها دانشجو بودند، تصمیم گرفتند که عملا شرایط را تغییر دهند. این گروه که به "پیشبران آزادی" مشهور بودند در چهارم می 1961 به قصد پیاده سازی عملی برابری نژادی در آمریکا، با اتوبوسی از واشنگتن به سمت جنوب حرکت کردند. در ابتدا همه چیز آسان بنظر میرسید. در اولین بخش سفرشان، خشونتی در کار نبود اما این روال بزودی تغییر کرد. در کارولینای جنوبی، جان لویس، از معترضان کارآزموده جنبش اعتراضی "رفع تبعیض در غذاخوریها"، در میان کسانی بود که بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. در آلاباما با کمک پلیس محلی، جمعیت خشمگینی اتوبوس گروه را محاصره کردند و به سمت آن آتش گشودند و فریاد میزدند: " این کاکاسیاههای لعنتی را آتش بزنید". "پیشبران آزادی" همچنان مصمم بودند و به سفر و بیان خواسته هایشان ادامه دادند اگر چه که مقامات حکومتی، "سازمان سری ضد سیاهپوستان" را به اقدام شدید علیه آنها تشویق میکرد. (بنا به گفته یک مامور اف-بی-آی که در اداره پلیس حضور داشته و سخنانش در کتابی بقلم دیوید هالبرستام آمده) در بیرمنگهام، تام کوک، تیمسار ارشد به رییس پلیس شهر گفته بود: "تو میتوانی آنها را بزنی، ناکار کنی، بکشی و یا به سمتشان نارنجک بیاندازی. هر کاری کنی مهم نیست. فقط اصلا و ابدا دستگیرشان نکن".



خبر خشونت بر ضد معترضان به تیتر اول روزنامه ها و اخبار شبانه تلویزیونها هم رسید و باعث آگاه شدن میلیونها نفر از واقعیت نژادپرستی و اهمیت اقدام اعتراضی در برابر آن شد. دهها نفر در بازداشتگاه بدنام مزرعه "پارچمن" در میسیسیپی زندانی شدند. اما در همان حال تعداد بیشتری از "پیشبران آزادی" با اتوبوس از شمال به سمت جنوب آمدند. هر هفته شهرهای جنوب با سیلی از مسافران سیاه و سفیدی مواجه بود که دیوارهای تبعیض نژادی را فرو میریختند. بیش از سیصد نفر از نیروهای "پیشبران آزادی" در تابستان آن سال دستگیر شدند که یک چهارم آنها را زنان تشکیل میدادند. دادستان کل – روبرت کندی – از معترضان درخواست کرد که برای مدتی خونسرد باشند! جیمز فارمر یکی از ترتیب دهندگان اعتراضات به او پاسخ داد که :" ما صدها سال است که خونسردی کرده ایم و اگر بخواهیم کمی بیشتر خونسرد باشیم، دیگر یخ خواهیم زد!!"
در هفتم جولای 1961، فشارهای فزآینده منجر به این شد که لویس و دیگر همبندانش از زندان پارچمن آزاد شوند. آنها حتی از سپردن وثیقه خودداری کردند و بر این اصل ایستادگی کردند که آنها هیچ خطایی مرتکب نشده اند. دو ماه بعد دولت آمریکا برای اولین بار ضمانت اجرای قانون رفع تبعیض نژادی در ترمینالهای اتوبوس را بر عهده گرفت. در سالهای بعد، مبارزات بدور از خشونت در برابر اقدامات خشونت آمیزی که از حمایت دولت هم برخوردار بود، به پیروزی های بیشتری نیز دست یافت. بسیاری بر این باور بودند که ادامه این تغییرات کوچک در برابر مشکل اساسی موجود، اهمیت و فایده چندانی نخواهد داشت. اما مارتین لوترکینگ مخالف این باور بود. او سال 1964 در مصاحبه با بی بی سی پیش بینی رابرت کندی را بازگو کرد و گفت: "من بسیار به آینده خوش بین هستم...من در سالهای اخیر در ایالات متحده تغییراتی را مشاهده کرده ام که مرا حیرت زده کرد. من اعتقاد دارم که ما میتوانیم تا کمتر از چهل سال دیگر یک رییس جمهور سیاه پوست داشته باشیم". عده کمی براستی حرف او را باور کردند.
اما سرانجام در بیستم ژانویه 2009 نماینده شصت و نه ساله کنگره، جان لویس، که از سال 1987 نمایندگی جرجیا در کنگره را برعهده داشت، برای حضور در مراسم ويژه سوگند رییس جمهوری دعوت شد. نویسنده ای در نیویورکر نوشت که لویس در آنجا یک عکس یادگاری پشت نویس شده را دریافت کرد و آن دست نوشته کوچک، ذهن او را به پنجاه سال قبل و روزهای مبارزه و مقاومت پرواز داد؛ لحظه هایی که در رستورانی در ناشویل دستگیر می شد و زمانی که کتک های کشنده در آلاباما را تحمل میکرد. بر پشت آن عکس، نوشته شده بود: "بخاطر تو بود که من اینجا هستم، جان" و زیر آن امضا شده بود، باراک اوباما.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر