۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش دوازدهم)

نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون
ترجمه: عمار ملکی

تقدیم به منصور اصانلو و ابراهیم مددی

شاهدان پیگیر: خبر صبحگاهی و آغاز جنبشی جهانی
در نوزدهم نوامبر سال 1960، وکیلی انگلیسی بنام "پیتر بننسون" در مسیر روزانه بسمت محل کارش در متروی لندن خبری را درباره دو دانشجوی پرتغالی مشاهده کرد که به هفت سال زندان محکوم شده بودند. جرم آنها تنها این بود که در کافه ای در لیزبون لیوانهای مشروبشان را با آرزوی آزادی و در مخالفت با دیکتاتور حاکم – آنتونی سالازار – به یکدیگر زده و نوشیده بودند.
بننسون که بطور عجیبی از آنچه خوانده بود تحت تاثیر قرار گرفته بود، قصد آن را داشت تا به سفارت پرتغال برود و به این مساله اعتراض کند. اما تصمیش تغییر کرد و در عوض به کلیسایی در همان حوالی رفت تا برای مدتی نشسته و فکر کند. او تصمیم گرفت اقدامی صورت دهد تا بتواند توجه عمومی را نسبت به این فاجعه جلب کند که افرادی در دنیا، تنها بخاطر اظهار عقیده شان زندانی میشوند. در 28 می 1961 بننسون مقاله ای را در صفحه اول روزنامه آبزرور با تیتر «زندانیان فراموش شده» منتشر ساخت. مقاله آغازگر کمپینی گردید که به جمع آوری شواهد و همچنین آگاهی بخشی عمومی اقدام میکرد تا بدین وسیله به آزادی کسانیکه بخاطر اعتقاداتشان در زندان بودند - و او آنها را «زندانیان وجدانی» میخواند - یاری رساند. بننسون نوشت: "هر روزی از هفته که روزنامه خود را باز کنید، از یک گوشه جهان گزارشی درباره افرادی خواهید یافت که زندانی، شکنجه یا اعدام شده اند فقط بخاطر اینکه نظرات یا مذهبشان مورد قبول حکومت نبوده است...در این موارد به خواننده این اخبار احساس ناتوانی همراه با نفرت دست میدهد...با این حال اگر این حس نفرت موجود در سراسر جهان بتواند به صورت یک کنش عمومی درآید، اقدامی موثر میتواند انجام شود."



دعوت به این کنش عمومی با استقبالی چشمگیر مواجه شد. هزاران نفر برای پشتیبانی از بننسون اعلام آمادگی کردند. مقاله در بسیاری کشورها بازانتشار یافت. این اقدام موجب تولد یک سازمان حقوق بشری بنام «عفو بین الملل» گردید.
همانطور که بننسون بعدها عنوان کرد، "این یک ضرورت بود که گروه بزرگی از مردم سراسر جهان که نگران احترام به حقوق بشر هستند را بتوان به خدمت گرفت". چرا که اگر دولتها بدانند اقدامات آنها تحت نظر است و حکایت زنان و مردانی که ناعادلانه به زندان انداخته شده اند بر همگان آشکار میشود، این مساله بر نحوه عملکرد آن دولتها تاثیر خواهد گذاشت.
یکی از افراد بدبین، این ابتکار را "یکی از بزرگترین دیوانگی های زمانه" توصیف میکرد. اما ثابت گردید که این بدبینی نادرست بود. یکی از اولین موفقیتهای گروه در رابطه با مورد اسقف اعظم "جوزف بران" بود که توسط مقامات کمونیست در چکسلواکی چهارده سال زندانی شده بود. "بران" هجده ماه بعد از اینکه پرونده اش توسط کمپین پیگیری شد، آزاد گردید. آزادی وی مرهون تلاش اعضای عفو بین الملل در نگارش نامه های اعتراضی بود. تعداد بیشماری از زندانیان وجدانی (سیاسی) در سالهای پس از آن، بخاطر تلاشهای مشابه از زندان آزاد شدند.
بننسون به مبارزه برای حقوق بشر تا زمان مرگ خود در سن 83 سالگی در سال 2005 ادامه داد. امروز سازمان عفو بین الملل، دو میلیون عضو در سرتاسر جهان دارد.



برای نجات نسلهای بعد
در دهه 1980، "حسین حبری" رهبر سرکوبگر کشور چاد در آفریقای مرکزی بود که از طرف آمریکا حمایت می شد. او مسئول کشته شدن دهها هزار نفر در دوره هشت سال زمامداری اش بود درحالیکه تا آن زمان از هرگونه مکافاتی بخاطر حکومت ستمگرانه اش در امان بود. حتی پس از سقوطش در سال 1990، مردم چاد بر این باور بودند که او هرگز بخاطر جنایاتی که در دوران قدرتش مرتکب شده مورد مواخذه قرار نخواهد گرفت. اما اراده آهنین دو انسان باعث شد که امروز سرنوشت دیگرگونه باشد: "سلیمان گونگونگ" حسابدار و فعال حقوق بشر که خود در دوران حکومت "حبری" زندانی بود و "رد برادی" حقوقدانی که دیده بان حقوق بشر او را «شکارچی دیکتاتور» نام نهاد.
"گونگونگ" و همکارش عزم کردند تا که جنایات "حبری" را ثبت کرده و عوامل آنرا به دست عدالت بسپارند. آنها با صدها نفر از قربانیان شکنجه مصاحبه کرده و شواهد قاطعی را جمع آوری کردند. وی این مدارک را در صندوقی در خانه اش پنهان کرد. "برادی" مدارک دیگری را از پایگاههای متروکه پلیس مخفی دوران "حبری" پیدا کرد که گواه بر مجرم بودن او داشت. در تمامی آن سالها غیرممکن بنظر میرسید که روزی آن اقدامات عقوبتی در پی داشته باشد. اما نهایتا با تلاش این دو مرد، سرنوشت به گونه ی دیگری رقم خورد.
در سال 2007 دادگاهی در کشور سنگال که حربی در آنجا در تبعید به سر میبرد اجازه داد تا دیکتاتور سابق تحت تعقیب قرار گیرد. در بلژیک، "حبری" بعنوان عامل جنایت علیه بشریت شناخته شد. "برادی" در مستند «شکارچی دیکتاتور» به نکته ظریفی اشاره کرد: "اگر کسی یک نفر را بکشد به زندان میرود. اگر چهل نفر را بکشد او را به تیمارستان میبرند. اما اگر چهل هزار نفر را بکشد، او را با یک حساب بانکی پر پول به مکانی راحت تبعید میکنند!!" و این همان چیزی بود که "گونگونگ" و "برادی" میخواستند آنرا تغییر دهند. بدون اراده این دو مرد، غیر ممکن بود که "حبری" بدست عدالت سپرده شود. تلاش آن دو باعث شد تا زمان، دیکتاتور را به دست فراموشی نسپارد. گونگونگ تاکید میکرد که "من احساس میکنم تا زمانی که "حربی" به مجازات اعمالش به زندان نرود، کار ما کامل نخواهد بود. ما این اقدام را کردیم تا از تکرار آن برای نسلهای آینده جلوگیری شود."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر