تقدیم به سنگربان پیر حریم دانشگاه، دکتر محمد ملکی
مدتی است که بحث نگرانی از علوم انسانی غربی و عامل انحراف بودن تئوری های آن و مغایرتشان با تعالیم اسلامی و ارزشهای انقلابی از تریبونهای مختلف حکومت شنیده میشود. این مساله در ابتدا در کیفرخواست محاکمات اخیر و اعتراف اجباری تئوری پرداز اصلاحات مشاهده شد. حتی از تعداد بیش از حد دانشجویان رشته های علوم انسانی هم ابراز نگرانی شده است.
از متون کیفرخواست نمایش محاکمات اخیر مشخص است که این انتفادات به علوم انسانی غربی، بخاطر مباحث گذار به دموکراسی و مبارزات مدنی میباشد که از نظر حاکمیت بسترساز اعتراضات حوادث پس از انتخابات بوده است. البته هدف از این آسمان ریسمان کردن آن است که به هر شکل رد پایی از غرب در حوادث پس از انتخابات پیدا شود. اگر که اعترافات افراد مرتبط با سفارتخانه ها و متهم کردن کشورهای غربی به نقش داشتن در ناآرامی های پس از انتخابات خیلی مورد قبول افکار عمومی واقع نشد، میتوان پای تئوریها و علوم انسانی غربی را به میان کشید. بدیهی است که این اتهام را نمیتوان به علوم تجربی و فنی غربی وارد نمود زیرا که اینها علوم دقیقه و آزمایشگاهی است و نمیتوان آنها را به اسلامی و غیر اسلامی، انقلابی و ضد انقلابی تقسیم نمود.
اما گذشته از مساله فوق این پرسش مطرح است که مگر تدریس علوم انسانی در دانشگاههای ایران تا چه حد در ایجاد روحیه انتقادی در دانشجویان تاثیر داشته است که یکباره این علوم مورد هدف قرار میگیرند؟ براستی آیا مشکل اصلی حاکمیت با دانش آموختگان علوم انسانی در ایران است که از تعداد بالای دانشجویان علوم انسانی در کشور احساس نگرانی میشود؟
یک بررسی ساده نشان از واقعیت دیگری میدهد. بطور کلی در تمامی تاریخ جنبش دانشجویی در ایران و همچنین در جنبش دانشجویی سالهای اخیر، الزاما این دانشجویان علوم انسانی نبوده اند که پیشتاز مبارزات آزادیخواهانه بوده اند بلکه در اکثر مواقع دانشجویان رشته های فنی بیش از دانشجویان علوم انسانی به انتقاد از حاکمیت پرداخته اند و هزینه سنگینی نیز داده اند. مثال بارز آن فعالان دانشجویی و دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر بوده اند که بخاطر نگاه انتقادی شان، در دهه گذشته بارها توسط حاکمیت زندانی شدند و مورد آزار قرار گرفتند. نگاهی به لیست دانشجویان معترض و به بند کشیده شده در سالهای اخیر نشان از این مساله دارد که اکثر آنها دارای تحصیلات آکادمیک در علوم انسانی نبوده اند.
از سوی دیگر باید در نظر داشت که علوم انسانی مخاطب عام دارد و مانند علوم تجربی و فنی نیست که کتابها و مقالات آنرا، تنها دانشجویان، متخصصان و کارشناسان مرتبط مطالعه کنند. از اینرو بسیاری از دانش آموختگان علوم تجربی و فنی که دغدغه مسائل اجتماعی و سیاسی را دارند، دارای مطالعات مباحث علوم انسانی هستند. حتی بسیاری از نوشته ها و مقالات تحلیلی و انتقادی در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توسط فعالان دانشجویی با تحصیلات مهندسی نوشته میشود. این مساله البته در ایران دارای سابقه است و نمونه های آنرا میتوان در مهندس بازرگان و مهندس سحابی دید.
اساسا آنچه از کسب علم و دانش در دانشگاه حاصل میشود نوعی نگاه تحلیلی و انتقادی به پدیده ها میباشد و از اینرو یکی از وظایف علم، ایجاد تشکیک در مورد فرضیات است تا به تفسیر درست تر از پدیده های ناشناخته برسد. در نتیجه علوم انسانی به مثابه شاخه ای از علم، جدای از دیگر علوم نیست و اگر حاکمیت در ایران به اشکال مختلف اعلام میکند که با علوم انسانی مشکل دارد، در واقع آنرا باید به مساله داشتن با علم تفسیر نمود.
نکته دیگر آنکه، در عصر ارتباطات دیگر دستیابی به منابع و کتب علوم (چه انسانی و چه تجربی) تنها از طریق منابع دانشگاهی داخل کشور نیست و در نتیجه حذف و تصفیه منابع دانشگاهی از برخی علوم انسانی غربی، هرگز نمیتواند باعث عدم دسترسی دانش پژوهان و محققان علوم انسانی بدانها شود زیرا که اکثر این کتب و منابع در مدت چند دقیقه در شبکه اینترنت قابل تهیه است و این هم دلیل دیگری است که هدف تصفیه قرار دادن منابع علوم انسانی در دانشگاهها امری بیهوده خواهد بود.
به هر حال بنظر میرسد که پرونده سازی برای علوم انسانی در روزهای اخیر تنها بهانه ای است برای برخورد دگرباره با پایگاه علم و دانش – دانشگاه - و ساکت نمودن دانشجویان که سربازان وفادار این سنگر آزادی بوده و هستند. بجاست که از دکتر محمد ملکی، سنگربان پیر دانشگاه که اینروزها در بند علم ستیزان است یادی کنم که همواره میگفت مساله نظام ولایی با دانشگاه، یک مشکل ریشه ایست زیرا که دانشگاه محقق پرور است و تفکر حاکم مقلد پرور.
اما بعنوان یک دانش آموخته و کارشناس ارشد مهندسی و یک دانشجوی علوم بین رشته ای که در زمینه مباحث فلسفه سیاسی مطالعاتی داشته و درباره بحث اعتراضات مدنی پژوهش کوچکی هم انجام داده ام، میخواهم نکته ای را به نویسندگان کیفرخواست علیه علوم انسانی یادآور شوم. میدانیم و میدانید که هدف از طرح اینگونه مسائل آن است که اعتراضات مدنی و مبارزات دموکراسی خواهانه و مسالمت آمیز مردم در ایران، نهایتا به نیروهای سخت افزاری (عوامل انسانی) و یا نرم افزاری (علوم انسانی) کشورهای غربی نسبت داده شود تا از این طریق بتوان به این حرکت اصیل و مسالمت آمیز، انگ غربی بودن زد. اگر حتی بتوانید با تبلیغات گسترده و اعترافات دانش آموختگان علوم انسانی، به افکار عمومی ثابت کنید که تفکرات دموکراسی خواهانه و آزادی خواهانه و مبارزات مسالمت آمیز همگی از علوم غربی وارد شده است، چیزی از اعتبار و حقانیت اين نظریات نمیکاهد اما در عین حال سناریوپردازان باید بدانند که بدون دانستن این علوم و این مباحث غربی هم تغییری در مطالبات و تلاشهای آزادیخواهانه ایجاد نخواهد شد چرا که در تعالیم دینی و ملی ایرانیان، آموزه ها و روشهای نظری و عملی بسیاری برای مبارزه و تلاش برای احقاق حقوق مردم و طلب آزادی و عدالت وجود دارد که بدون نیاز به تئوریهای علمی غربی هم، محرک کافی برای حق خواهی و آزادیخواهی ایرانیان می باشد. مگر در سالهای انقلاب 57 هم نظریه نافرمانی مدنی هابرماس و یا نظرات جان کین بود که مردم را به مبارزه برای تغییر سرنوشت خویش ترغیب نمود؟
اصلا فرض کنید که در دانشگاه و از کتابخانه ها الگوی نظریه پردازان نافرمانی مدنی و مبارزات مدنی کاملا حذف گردید، با الگوی مبارزه و مقاومت امام علی و امام حسین چه میکنید؟ با الگوی مبارزه کاوه و بابک و میرزا کوچک خان چه میکنید؟ با الگوی مبارزاتی طالقانی، شریعتی و گلسرخی چه میکنید؟
باور کنید که الگوی نافرمانی مدنی را من پیش از اعتراضات ثورو و لوترکینگ در آمریکا و مبارزات گاندی در هند و قبل از خواندن آن در مقاله هابرماس، در حرکت امام حسین و نافرمانی او از بیعت با یزید و خروج مسالمت آمیزش از مدینه دریافته بودم.
مایه حیرت است که گاندی بعنوان یکی از پایه گذاران نظری و عملی نافرمانی مدنی و مبارزات مسالمت آمیز میگوید: "من براي مردم هند چيز تازهاي نياوردهام؛ فقط نتيجهاي را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگي قهرمان كربلا به دست آوردهام، ارمغان ملت هند كردم." (1)
و در کشور ما که حاکمانش ادعای تبلیغ آموزه های امام حسین را دارند، تئوری مبارزات مسالمت آمیز را برآمده از علوم انسانی غربی میدانند که باید مانع نفوذ آن در اندیشه ها شد.
پی نوشت:
1- روح هند، علی ابوالحسنی، http://bashgah.net/pages-3414.html
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
خود كرده را تدبير نيست!
پاسخحذفدر هنگامي كه پاريس روستاي دورافتاده و بسيار معمولي و ساده اي بود، كوردوا پايتخت اندلس كه امروزه هم خوشبختانه مركز استان اندلس اسپانياست شهري بسيار پيشرفته بود كه در تمامي كوچه هاي آن چراغها شب تاريك را نوراني ميكردند و مجهز به سيستمهاي پيشرفته از قبيل آبرساني و فاضلاب بود. در اين شهر معارف و دانشهاي ايراني كه توسط اسكندر دزديده شده و به غارت رفته بود و متاسفانه به نام يونانيان ثبت شده بود به زبان عربي نوشته شد در همين دوران انديشه هاي بزرگاني مانند ابن رشد و ديگران به زبان عربي نوشته شد و در دانشگاههاي آن دوران تدريس ميشد. اين دانشها بعدها در زمان رنسانس از همين اسپانيا و جزيره سيسيل به فرانسه و ايتاليا راه يافت و به زبانهاي لاتين ترجمه شد. در اثبات دروغين بودن منشاء و مبدأ بودن يونان در فلسفه و علم و تمدن و دموكراسي همين بس كه با وجود همسايگي يونان و ايتاليا و و با وجود اينكه امپراطوري روم وارث تمدن يونان و فتوحات اسكندر و جانشينانش در مصر و سوريه و يونان و آناتولي بود، ميبينيم كه كتابي نيست كه در همان سالها از زبان يوناني به زبان رومي و لاتين ترجمه شده باشد. خود افلاطون بيچاره اعتراف دارد و حتي افتخار خود ميداند كه هر آنچه ميداند از مغان آموخته است امروز هم بسياري از بزرگان جوامع غربي مانند جان كين پس از سالها تحريف تاريخ و استعمار و استثمار معترفند به اينكه نخستين انديشه هاي شهرنشيني(تمدن) و دانش و فنون از شرق سربرآورده است گرچه هنوز هم زورشان ميآيد بگويند از ايران اما اين هم جاي شكرش باقي است كه لااقل روي تمدن جوان 2700 ساله يونان اينقدر تو سر ما نميزنند. با داشتن كهنترين روستاي جهان در كرماشان، كهنترين كوره ذوب مس، كهنترين جراحي جمجمه، تخته بازي شبيه شترنج يا نرد، لوله هاي سفالي آب يا فاضلاب، كهنترين نمونه معرق دنيا روي يك شانه چوبي، كهنترين نمونه هاي گشنيز، زيره و پسته وحشي در شهر سوخته، كهنترين خط جهان در جيرفت. افسوس كه به عوض اينكه ما از حقوق خود در جهان دفاع كنيم خود در جهت دشمني با تاريخ و فرهنگ خود گام بر ميداريم و تيشه به ريشه هويت و تاريخ و فرهنگ خود ميزنيم. از يك سو با از بين بردن ميراث فرهنگيمان در سايتهاي باستاني و تاريخي كشورمان كه سي و سه پل و مترو خبر روزمان است و از سوي ديگر از لحاظ ميراث معنوي و تاريخ علم و انديشه. آيا اينان به عملي كه انجام ميدهند دانا هستند و يا واقعا نادانند. مجلس مهيستان هنگام كياني كه در هنگام اشكانيان هم تشكيل ميشد را ما از غربيها ياد گرفتيم؟! مگر انگلستان و فرانسه بيش از هزار سال سابقه تاريخي دارند؟! پس از، از دست دادن هويت و مالكيت معنوي فرهنگ و مشاهير خود چند سال بايد در مجامع جهاني بدويم و بحث كنيم و از دست داده هايمان را طلب كنيم چند سال بايد در جهان داد بزنيم كه بابا خليج فارس درسته نه خليج عربي. چند سال بايد جان بكنيم كه بابا ابن سينا ايراني بوده نه عرب. خلاصه اينكه يك بار اشتباه تاريخي كرديم و همه آنچه خود داشتيم را يوناني به خرد اروپاييها داديم بس است ديگر آقايان اين لطف و كرمبخشي را به آمريكاييان و اروپاييان نكنند.
آقاي نگران شما نگران نباش اين آقايان فردا در علوم تجربي را هم در پلي تكنيك و... گل ميگيرند.
پاسخحذفthat was really a good point
پاسخحذف