1- حکایت حکم اعدام دلآرا دارابی از زمانیکه در رسانه ها منتشر شد تا وقتی که بطور ناگهانی خبر اعدامش اعلام شد، تراژدی یک جامعه وسیستم بیمار را در زوایای مختلف به تصویر کشید. وقتی که نقاشیهای دلآرا نمایش داده شد و خبر آن در رسانه ها منتشر گردید، توجه و احساس فعالان جامعه مدنی را برانگیخت و در بین آنها جنبشی درانداخت که انصاف نباشد تا جان دخترک هنرمندی را که در نوجوانی مرتکب خطایی شده و تردید در مجرم بودنش مطرح است را بگیرید. اما از سوی دیگر نامه خانواده مقتول نیز در پاسخ به خواسته فعالان مدنی، روی دیگری از سکه را نشان میداد که گیج کننده تر بود. آنها که با توجه به روند رسیدگی پرونده، قاتل بودن دلآرا را محرز میدانستند، در نامه خود ادعا داشتند که متهم حاضر به عذرخواهی از خانواده مقتول نیست! فرزندان مقتول در پایان نامه خود آورده بودند که نحوه برخورد وکیل و پدر دلآرا، رفتار غیرعادلانه رسانهها و برخی نهادهای حقوق بشری و تادیب نشدن و گستاخی دلآرا در زندان شرایطی را ایجاد کرد که ما هیچ مخالفتی با اجرای حکم نداشته باشیم.(1)
آنچه که در نامه خانواده مقتول منعکس شده بود، نشان از نوعی لجبازی و حس انتقامجویی داشت که چراغ سبزی گردید برای اجرای هر چه زودتر حکم اعدام دلآرا. و اینگونه خون با خون شسته شد و خشونت با خشونت پاسخ داده شد.
البته هنوز نتوانسته ام این مساله را باور کنم که چطور یک متهم به قتل و کسی که قطعا در قتل یک انسان مباشرت داشته، حاضر به عذرخواهی نبوده است! اگر واقعا اینگونه بوده باشد، باید درباره ریشه اجتماعی این رفتار تامل کرد. وقتی که هرگز دیده نمیشود که مسئولین و مقامات يک کشور برای اشتباهات خود حاضر به اعتراف و عذر خواهی باشند، وقتی که وزیری در برابر رسوایی جعل مدرک و دروغگویی، اصرار بر حقانیت خویش میکند و مقام بالاترش نیز عمل او را تایید میکند، بذر عدم پذیرش اشتباه و بیمسئولیتی در جامعه افشانده میشود.
اما افسوس بارتر نقش دستگاه قضایی در این میان است. آنها که باید بسترساز بخشش و فرصت ساز صلح بين طرفين باشند، عجولانه خود به ختم معرکه پرداختند و با ستاندن جان دلآرا، به کشتن معلول دست زدند و علت را رها ساختند تا قربانی دیگری گیرد.
براستی به فردای جامعه ای که انتقامجویی، خشونت، لجبازی و عدم قبول اشتباه در آن نهادینه شده است چگونه میتوان امید داشت؟
2- اما تراژدی دلآرا، سویه دیگری نیز در عرصه سیاست داشت. در حین عمومی شدن و رسانه ای شدن حکم اعدام دلآرا، نامه ای از سوی تعدادی از حقوقدانان و فعالان سرشناس سیاسی و حقوق بشری از جمله شیرین عبادی و مهدی کروبی منتشر گردید که در آن خواستار لغو مجازات اعدام افراد زیر 18 سال شده بودند.
حتی مهدی کروبی بعنوان کاندیدای ریاست جمهوری، با انتشار اطلاعیه ای جداگانه اعلام کرد که «در راستای اصلاح طلبي عملي و عيني درباره يكي از موضوعات روزجامعه»، خواستار لغو مجازات اعدام كودكان در قوانين ايران است. (2)
از سوی دیگر رئیس قوه قضائیه ایران هم دستور داده بود که اجرای حکم اعدام دلآرا به مدت دو ماه به تعویق بیفتد، اما به گفته وکیل او، مقامات زندان به این دستور بی اعتنایی کرده و به شکلی غافلگیرانه حکم را اجرا کردند. همچنين مطابق قوانین ایران وکیل مدافع فرد محکوم به اعدام باید دست کم 48 ساعت پیش از اجرای حکم از آن مطلع شده باشد، ولی وکیل مدافع دلآرا گفت که این موضوع رعایت نشده است. (3)
اما چرا برخلاف دستور بالاترین مقام قضایی کشور مبنی بر تعویق اجرای اعدام، این حکم توسط مقامات زندان اجرا شده است؟ این اولین باری نیست که شنیده میشود که برخلاف دستور رییس قوه قضاییه حکمی اجرا میشود. این نمونه ها درباره اجرای حکم سنگسار نیز به کرات دیده شده است. آیا واقعا باید باور نمود که رییس قوه قضاییه حرفش خوانده نمیشود؟ پس چرا هیچ گاه او واکنشی به سرپیچی از دستوراتش نشان نمیدهد؟
آیا رابطه ای بین اجرای شتابزده و غافلگیرانه حکم اعدام دلآرا و اطلاعیه های اخیر درخواست لغو حکم اعدام کودکان وجود داشت؟ آیا این اقدام دهن کجی نشان دادن و یا شاید پیام فرستادن به نویسندگان اطلاعیهها نبود که نه تنها به خواسته شما وقعی نهاده نمیشود که حتی معروفترین نمونه حکم اعدام نوجوانان که در برابر چشم رسانه های ایران وجهان قرار گرفته است هم اجرا میشود؟
قدرت مسلط بر قوه قضاییه که حتی در ظاهر از رییس آن نیز حرف شنوی ندارد، با اینگونه اقدام برای کسانی که با شعار اصلاح در قوانین و حفظ حقوق شهروندی در انتخابات حضور یافته اند، پیامی فرستاده است. حال در چنین شرایطی آقای کروبی چگونه میخواهند در برابر این نوع مشکلات حقوقی به «اصلاحطلبي عملي و عيني» بپردازند؟ آیا ایشان میتواند با ریش سفیدی در برابر قدرت مسلط در سیستم قضایی ایران کاری به پیش برد؟
هنوز از خاطرمان نرفته است که در دوران ریاست جمهوری اصلاح طلبان، قوه قضاییه به دستگیری گسترده نیروهای سیاسی (دانشجویان، ملی مذهبی ها) با اتهام واهی براندازی اقدام نمود و حتی وزارت اطلاعات وقت نیز با رد کردن اين اتهام نتوانست نقشی ایفا کند. حال یکبار دیگر این نگرانی وجود دارد که اگر در انتخابات پیش رو جناح حاکم شکست بخورد و قوه مجریه از دستش خارج شود با چه ساز و کاری رییس جمهور بعدی میتواند قوه قضاییه ای را که در دست جناح مغلوب است، از نقض حقوق شهروندی منع کند؟
آقای کروبی بعنوان نامزد ریاست جمهوری که در روزهای اخیر وعده های قابل توجهی درباره حقوق شهروندی داده و نامه های اعتراضی به بعضی از ناقضان حقوق شهروندان منتشر ساخته، در چالش مواجهه با قدرت قضایی و حقوقی، نتوانست با تعامل، ریش سفیدی، اعتراض و نامهنگاری عملا کاری برای نجات جان یک انسان انجام دهد. اگرچه ایشان هنوز دارای قدرت حقوقی نیست لیکن شاید این تراژدی باید او و مشاورانش را وادارد تا یکبار دیگر به این پرسش پاسخ دهند که چگونه در برابر مقاومت قدرتهایی که در دوره هشت سال اصلاحات به نقض حقوق شهروندان پرداختند و از هم اکنون نیز به او پیام تراژیکی دادند، میتوانند دوام بیاورند و عملا از حقوق شهروندی دفاع کنند؟
3- متاسفانه قصه دلآرا بسیار غمگنانه پایان یافت و شمع امید به لغو اعدام نوجوانان در ایران یک بار دیگر خاموش گردید...در خبرها آمده است که در روزهای آتی دو نوجوان دیگر نيز در آستانه اعدام هستند.(4) روزی خانم عبادی بدرستی میگفت که در ایران، مجازات کودکان زیر 18 سال که قتل مرتکب شده باشند، تشدید شده است و علاوه بر حکم اعدام، به آن حکم زندان هم اضافه شده است!
آری، هر چه کودکتر باشی سالهای زندانت بیشتر میشود. کمدی روزگار بد ماست که شاید به جای درخواست حذف مجازات اعدام افراد زیر 18 سال، باید اعدام فوری آنها را بلافاصله پس از ارتکاب قتل درخواست کنيم تا حداقل آنها از تحمل زندان و زجر شمارش معکوس تا روز مرگ رهایی یابند!
1) رادیو زمانه 31 فروردین 1388
2) روزنامه اعتماد ملی 8 اردیبهشت 1388
3) سایت بی بی سی فارسی 12 اردیبهشت 1388
4) گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر، رادیو فردا 16 اردیبهشت 1388
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
ای دریغا که همه مزرعه دلها را
پاسخحذفعلف هرزه کین پوشانده ست
هیچکس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست
:((
دلم میخواست در رابطه این دل ارا و قوه قضائه وقضاوت وعمل ان قاضی بنویسم ام1- دیدم گندمک عزیز واقعیت و حرف دل مرا گفت - اما ایا کسی توانست از ان نامردی که این دل ارا خودش را فدای او کرد سوال کند که تو را چه بنامیم چون نه میشود انسان نامید و نه حیوان- در این موقعییتی که به وجود اوردی خودت را در برابر عشق این دختر چه مینامی - و صاحبان دم(خون) که میدانستند قاتل اصلی دل ارا نیست به خود چه نامی میدهند؟ تنها مانند این سی سال گذشته که جز ارزانی انسان چیزی ندیدیم دست به اسمان بلند کنیم و در جستجوی خدا باشیم شاید که پیدایش کنیم.
پاسخحذفدلآرا فقط یکی از قربانیان سیستم قضایی ایران است... نه کم سن و سال ترینشان است و نه احتمالا بی گناه ترینشان
پاسخحذفعمار جان سلام
پاسخحذفمطلب زیبایی نوشتی . من از خواندن آن لذت بردم . تحلیل ارتباط بین حس انتقام جویی خانواده مقتول با تمایل نهاد قدرت برای دهن کجی به مطالبات انتخاباتی ، چیز غیر منطقی به نظر نمی آید .
اما ای کاش آدمهایی نظیر خانم عبادی که به لحاظ موقعیتی در وضعیت بهتری قرار دارند ، قدری جدی تر عمل کنند . امید وارم خوب و سلامت باشی
به خانواده و خصوصا پدر گرامی عرض ارادت من را برسانید
قرانت عزیز
لازم است به اين نكته مهم دقت كنيم كه نه تنها اجراي مجازات اعدام براي افراد زير 18 سال ممنوع است بلكه صدور حكم اعدام نيز_بدون اجراي آن-در كنوانسون حقوق كودك ممنوع اعلام شده است.حال آنكه در سسيستم قضايي ايران براي فرار از اجراي تعهدات بين الملي حكم اعدام را صادر نموده و با نگهداشتن متهم در زندان و رسيدن به سن 18 سال عملا مجازات حبس را نيز به اعدام مي افزايند!
پاسخحذف