۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

من نگرانم...

و از امروز نوشتن در اين وبلاگ را آغاز مي‎کنم. انتخاب امروز نه بخاطر آغاز يک سال جديد و آمدن بهار و نوروز، بلکه بخاطر روز مرگ يک وبلاگ‎نويس (اميد مير صيافي) است که مظلومانه در زندان جمهوري اسلامي جان داد. او را نمي‎شناختم اما گويا هم قبيله بوديم زيرا که نوشتن تنها گناهش بود. گناهي که بخاطر آن تمامي قبيله‎ام را اسير کردند. مي‎خواهم پرنده‎کُشان بدانند که با مرگ يک پرنده، پرنده ديگري از تخم سر بر مي‎آورد و از خاکستر هر سوخته‎جاني، ققنوس وار پرنده اي ديگر برخواهد خواست. تا حراميان بشنوند اين پيام را:

گيرم که بر سر اين باغ
بنشسته در کمين پرنده ايد
پرواز را علامت ممنوع مي‌زنيد
با جوجه هاي نشسته در آشيان چه مي کنيد؟
گيرم که مي‎زنيد، گيرم که مي‎بريد، گيرم که مي‎کشيد
با رويش ناگزير جوانه چه مي‎کنيد؟

شايد بسياري از کسانيکه اين مطلب را مي‎خوانند، دلسوزانه و از سر نگراني، نصيحت کنند که چرا مي‎نويسيد و انتقاد و اعتراض مي‎کنيد و جانتان را به خطر مي‎اندازيد؟ چرا خودتان را بي جهت به کشتن مي‎دهيد؟
التماس دارم که لحظه اي درنگ کنيد. بگذاريد واقع‎بينانه و بدور از آرمانگرايي سخن بگوييم. اگر در کشور ما تنها براي انتقاد و اعتراض جان ما را مي‎گرفتند، باشد، اعتراض نمي‎کرديم. اما در سرزميني که در جشن نوروزش بيش از 2000 نفر در سفرهاي جاده‎اي، و در سراسر سال بيش از 16000 نفر در حوادث رانندگي، 4500 نفر در اثر اعتياد و 2500 نفر در اثر آلودگي هوا در پايتختش و و و... کشته مي‎شوند، مگر مي‎شود لال شد و اعتراض نکرد. (1)
آي آدمها، شما قضاوت کنيد. بسياري در اين سرزمين بخاطر اعتراض نکردنشان کشته مي‎شوند و عده‎ ای ديگر بخاطر اعتراض کردنشان جان می‎بازند. کدام طريق درست است؟ کدام مرگ را بايد انتخاب کرد؟ چه کسي را بايد سرزنش کرد؟
وبلاگ نويس جواني که در آستانه نوروز از بند زندان و ايران و جهان آزاد شد، به مرگي زيبا رفت اگر چه که او بايد زندگي مي‎کرد و قاتلان او نگذاشتند ليکن من نيز مرگي اينچنين را ترجيح مي‎دهم به مرگي آنچنان. مرگ بخاطر اعتراض تا مرگ بخاطر سکوت.
سکوت هرگز مانع مرگ نشده است و اعتراض نيز هميشه باعث مرگ نبوده است. اما اعتراض، همواره مانع مرگ افراد بيشتری بوده است.
ماندلا اگر سکوت مي‎کرد، شايد امروز نه خودش زنده بود و نه ملتش. لوتر کينگ هم همينطور. لوترکينگ اگر چه بخاطر اعتراضش کشته شد، اما باعث زنده ماندن ملتي گرديد.

در آستانه نوروز است و سفرهايش. کاش هيچ کس در اين سفرها کشته نشود و حتي واقع‎بينانه‎تر، کاش کشته‎هاي اين سفرها به تعداد عادي هر جاي ديگر دنيا باشد تا همين بس باشد که من ديگر اعتراض نکنم.
من نگرانم...



(1) آمارها همه از سايتها و روزنامه هاي رسمي و دولتي مربوط به سالهاي 86 و 87 است و تمامي در سايت Google قابل دسترسي است.

۸ نظر:

  1. ناشناس۲۹/۱۲/۸۷

    دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور
    مرگ مردان مرگ در میدان
    با تپیدن های طبل و شیون شیپور
    با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر
    غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان
    وه چه شیرین است
    رنج بردن
    پافشردن
    در ره یک ‌آرزو مردانه مردن
    وندر امید بزرگ خویش
    با سرود زندگی بر لب
    جان سپردن
    آه اگر باید
    زندگانی را به خون خویش رنگ آرزو بخشید
    و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید
    من به جان و دل پذیرا میشوم این مرگ خونین را

    پاسخحذف
  2. ناشناس۲۹/۱۲/۸۷

    شعر فوق از ه.ا.سایه

    پاسخحذف
  3. عمار جان
    مثل همیشه نگاهت دقیق و دغدغه ات دغدغه ماست گرچه میدانم این نگرانیت یکی از هزاران است. مسلما این وبلاگ آیینه دلنگرانیهایت خواهد بود. باشد که در آینده ایی نه چندان دور شاهد رخت بربستن نگرانی ها از دلت و دل یکایک ایرانیانی که مانند تو صادقانه نگران میهنشانند باشیم

    به امید آنروز.

    پاسخحذف
  4. دوست عزیز
    ممنون از کمنت و همدردی ات
    زنده باشی
    اختر ـ آلمان

    پاسخحذف
  5. آقا سلام . خوبی ؟ خوش می گذره . برادر نگران نباش . اندکی صبر سحر نزدیک است. تاریخ قانون مندی خودش رو داره . اینجوری نمی مونه اخوی
    آقا راستی ! ما یه برنامه ای داریم در مورد این جنبش ما هستیم . قرار شده یه سری از دوستان نقدهایی بنویسن و به صورت یک بازی اینترنتی این نظر دهی در مورد این جنبش که اتفاقا در ایران داره توده گیر می شه انجام بشه
    شما هم البته با اجازه به این بازی دعوت شدی . بیا و شرکت کن و بنویس و ادامه بده نشر این ماجرا رو قربان
    ارادتمند
    علی

    پاسخحذف
  6. فواد۱۵/۱/۸۸

    از پس پرده نگاه کن مثل شطرنج زمونه
    هر کسی مثل یه مهره توی این بازی میمونه
    یکی مثل ما پیاده یکی صد ساله سواره
    یه نفر خونه به دوشو یکی دو تا قلعه داره
    یه طرف همه سیاهو یه طرف همه سپیدن
    رو به روی هم یه عمره ما رو دارن بازی میدن
    اونا که اول بازی توی خونه تو و من
    پیش پای اسب دشمن مهره ها رو سر بریدن
    ببین امروزن تو بازی همشون شاهو وزیرن
    هنوزم بدون حرکت پشت ما سنگر میگیرن
    تاج و تخت شاه دیروز در قلعشون نمیشه
    به خیالشون که این تاج سرشونه تا همیشه
    یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمیباخت
    تاجو از سرش تو میدون لشکر پیاده انداخت

    در كنارت براي هميشه
    فواد

    پاسخحذف
  7. ناشناس۱۷/۱/۸۸

    amar aziz avalin bari bod web lagat radidam , ham khoshhal shodam o ham askhayam sarazir shod. kheli khoshal az ahsas masoliatat va narahat az fajayei ka ba mardomman rava mishavad
    matlabi ham ka dar rabteh ba maghaleh"ngaranam" nveshteh bodi, harf delam bod ka kharej az kshvar chera bayad dar in ayam hasas tatil konad????
    MOVAFAGH BASHI
    MARYAM

    پاسخحذف
  8. ناشناس۴/۲/۸۸

    بابا خوشحالم که راه خودتو پیدا کردی
    به امید فردایی بهتر که جوانه ها سر از خاک بیرون می آورند

    بابا ناصر

    پاسخحذف