۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش ششم)

نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون
ترجمه: عمار ملکی

تقدیم به عبدالرضا تاجیک و مسعود باستانی

شکست سانسور: اخبار خنده دار

سال 2005 در نپال، همه آزادیهای مدنی یک شبه از مردم سلب شد. پادشاه "گیانندرا"، پس از آنکه برادرزاده اش در حالت مستی اقدام به تیراندازی کرد و پادشاه وقت، ملکه و گروهی دیگر از اعضای سلطنتی را کشت، به سلطنت رسید. بدنبال آن پارلمان را منحل کرده و اعلام وضعیت فوق العاده نمود. سیاستمداران منتخب مردم دستگیر شدند و خطوط تلفن قطع گردید تا که از اطلاع رسانی و ارتباط با جهان خارج جلوگیری شود. نپال به یکی از کشورهای بسیار سخت گیر در امر سانسور در جهان تبدیل شد. با این وجود، علیرغم تمامی تهدیدات و دستگیریها، روزنامه نگاران کشور مرعوب نشدند.

بطور نمونه، خبرنگاران رادیوی "ساگارماتها" سعی میکردند که با عناوینی بجز "اخبار"، به هر نحو ممکن خبرها را به بیرون منتقل کنند. در زبان نپالی واژه رایج و رسمی برای اخبار، "ساماچار" است اما "حال-چال" اصطلاح غیر رسمی دیگریست که به معنی گفتگوی خودمانی ست. استفاده از این واژه ها، ایده ای را در ذهن "موهان بیستا" مدیر ایستگاه رادیویی ساگارماتها ایجاد کرد و همانطور که او بعدتر در یک مصاحبه گفت: "ما برنامه «پخش اخبار» را با نام «گفتگوی خودمانی» جایگزین کردیم."
مقامات خیلی زود به نیت آنها پی بردند و اظهار داشتند که "اینها اخبار نیست بلکه تنها یکسری حرفهای بی اهمیت است". سپس آنها را تهدید کردند که اگر به برنامه "گفتگوی خودمانی" پایان ندهند، رادیو را تعطیل خواهند کرد. در نتیجه خبرنگاران رادیو،ابتکار دیگری را برای اطلاع رسانی به مردم نپال بکار گرفتند. از آنجایی که برنامه های کمدی بعنوان بخش سرگرمی رادیو منظور می‎شد و پخش آنها مجاز بود، آنها از یک کمدین معروف درخواست کردند تا اخبار را به شکل آواز و با اجرای کمدی بخواند.
مقامات حکومت از ایستادگی و سرسختی خبرنگاران و برنامه سازان کلافه شدند و سرانجام تعداد زیادی ایستگاههای رادیویی معروف را تعطیل کردند. اما هنوز نپالی ها راههایی را برای آنکه اخبار را پخش کنند، پیدا میکردند. در شهر "بیراتناگار" در شرق کشور، جمعیت برای گوش دادن به اخباری که یک نفر با بلندگو میخواند جمع می شدند. وقتی یکی از افرادی که اخبار را می خواند دستگیر می شد، شخص دیگری جای او را می گرفت.
اراده مردم عادی نپال برای ایستادگی در راه حقیقت، منجر به عقب نشینی تاریخی حاکمان یاغی کشور شد. در سال 2006 علیرغم تهدیداتی که وجود داشت، صدها هزار نفر از مردم به خیابانهای کاتماندو – پایتخت نپال – سرازیر شدند. وقتی حکومت با چنین مقاومتی روبرو شد، پادشاه مستبد بالاخره مجبور به عقب نشینی شد و سرانجام انتخابات در سال 2008 برگزار گردید.
ایستگاه رادیویی نپال هنوز به نقدهای بی پرده خود ادامه میدهد حتی اگر که سیاستمداران آن را نپسندند.

شایعات داغ
وقتیکه در سال 2003 جنگ دارفور در غرب سودان آغاز شد، سیاستمداران جهان این نسل کشی وحشتناک را که توسط شبه نظامیان وابسته به دولت سودان انجام پذیرفت، جدی نگرفتند. حتی هنگامیکه هواپیماهای دولتی سودان روستاها را بمباران کردند و دهها هزار نفر از غیرنظامیان را به خاک وخون کشیدند، دولتهای جهان تنها از راه دور به نظاره نشستند. سرانجام، بخاطر توجهی که شهروندان جامعه مدنی در سراسر جهان در اعتراض به این مساله نشان دادند، کشتار مردم در سودان مورد توجه قرار گرفت. شورای امنیت سازمان ملل یک نیروی حافظ صلح بین المللی را برای این مساله مامور کرد و در سال 2005 جنایت دارفور به دادگاه جنایات بین المللی ارجاع داده شد. در سال 2008 هیئت پیگیری دادگاه، عمر البشیر رییس جمهور سودان را مجرم دانست و تحت تعقیب قانونی قرار داد. با این رای بنظر میرسید که جلوگیری از تکرار اینگونه جنایات تا حدی مورد توجه قرار گرفته باشد.
اما مردمی که این خبر برایشان بیشترین اهمیت را داشت، اجازه شنیدن این خبر را پیدا نکردند. روزنامه نگاران سودانی از نوشتن درباره این اعلام جرم منع شدند. در نوامبر 2008 روزنامه نگاران و نویسندگان اعتراض بی سابقه ای را در برابر محدودیت انتشار اخبار سامان دادند. روزنامه ها بطور موقت و عمدی از انتشار روزنامه در اعتراض به سرکوب آزادی بیان خودداری کردند. حکومت نیز بعنوان تنبیه روزنامه های معترض را تعطیل کرد. بدین ترتیب اقدامی مشترک با دو انگیزه متضاد انجام پذیرفت: از یک سو روزنامه نگاران در اعتراض به سانسور از چاپ روزنامه سرباز زدند و از طرف دیگر رژیم سودان روزنامه ها را بخاطر جسارت اعتراض به دولت توقیف کرد. وقتی که روزنامه ها دوباره انتشارشان را از سرگرفتند، آنها هنوز با خطر سانسور روبرو بودند. نویسندگان روزنامه "زنگ آزادی" در شهر خارطوم تصمیم گرفتند که درباره خبر اعلام جرم علیه عمر البشیر مقاله ای بنویسند. آنها میدانستند که در شرایط عادی این چنین مطلبی نمیتواند از تیغ سانسور عبور کند. در نتیجه آنها برای غلبه بر این مساله راهکاری را تدبیر کردند. وقتی که مامور سانسور آمد، کارمندان روزنامه نزدیک میزی که وی در پشت آن صفحات روزنامه را بررسی میکرد جمع شدند و درباره موضوعات سیاسی و شایعات داغ شروع به صحبت کردند با این انگیزه که حواس مامور سانسور را از کارش منحرف کنند و او نتواند با دقت مطالب روزنامه را بخواند.
ابتکار آنها موثر افتاد و حواس مامور سانسور پرت شد و مقاله مساله دار با محتوای کامل - شامل بخشهای ممنوعه - منتشر شد. یکی از نویسندگان روزنامه گفت: "با این روش، تیغ سانسور آنها به سمت خودشان برگشت."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر