۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

اتهام واهی و بیمارآزاری

1- دکتر محمد ملکی، استاد پیشکسوت و رییس اسبق دانشگاه تهران، یکی از خوشنامترین مبارزان سیاسی مستقل در ایران است که بيش از نيم قرن مبارزه پيگير در داخل کشور بخاطر آزادي، مردم سالاري و حقوق بشر در کارنامه اش به ثبت رسيده و با حق‎گویی و انتقادات صریح، همواره خطوط قرمز ساخته شده توسط نظام ولایی را در جهت منافع ملت بطور مسالمت آمیز به چالش کشیده است.
دفاع نظری و عملی او از حقوق انسانی تمامی زندانیان سیاسی فارغ از گرایش عقیدتی و فکری شان زبانزد بوده (از رامین جهانبگلو تا اکبر گنجی و از ناصر زرافشان تا هاشم آغاجری و از منصور اصانلو تا معلمان و دانشجویان و ...) و از اینرو همواره مورد احترام گروههای سیاسی و دانشجویی با تفکرات مختلف بوده است. دغدغه او نسبت به مسائل دانشگاه ، همواره او را در سنگر دفاع از دانشجویان قرار داده و تاوان آنرا هم با زندانهای مکرر پرداخته است.
پس از آنکه در هفته گذشته ماموران با هجوم به منزل محمد ملکی او را بازداشت کردند، در دادگاه انقلاب وی را به «اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در اغتشاشات و تحریک به شرکت در اغتشاشات بعد از انتخابات»! متهم کرده اند که از به ته دیگ خوردن کفگیر آقایان در پرونده سازیهای اخیر خبر میدهد. نیاز به توضیح ندارد که موضع دکتر ملکی درباره انتخابات سالهاست که مشخص است و او اساسا انتخابات در نظام ولایی را تنها یک خیمه شب بازی میداند که نهایتا با سنت مرضیه تقلب به نتیجه دلخواه میرسد. از اینرو محمد ملکی در انتخابات اخیر از معدود فعالان سیاسی بود که به عدم شرکت در انتخابات اعتقاد داشت. حال چگونه او که اين روزها در بستر بيماري در شرايط سختي بسر مي برد و به همين علت حتي از فعالیت قلمی و زبانی درباره وقایع پس از انتخابات نيز باز مانده بود، ناگهان پس از گذشت دو ماه از وقایع بعد از کودتا، به اقدام علیه امنیت ملی آنهم از طریق شرکت در اغتشاشات! متهم میشود!؟ شاید او گهگاه به بهانه مشکل پروستات از بستر برمیخواسته و میرفته تا اغتشاش کند!!
به هر حال شايد نیازی اصلا به پاسخ گوئي به این اتهامات واهی نباشد، زيرا اتهام اين پیر مبارزه برای تمامی مردم و فعالان سیاسی و دانشجویی مشخص است: حق جویی، آزادیخواهی، نقد قدرت و طلب عدالت.
کاش حکومت به جای اتهام زنی ها و پرونده سازیها به پیشنهاد مکرر و دلسوزانه محمد ملکی برای برگزاری رفراندوم و گذر مسالمت آمیز کشور از این وضعیت گوش می داد تا روزی نرسد که دیر باشد اگر که تاکنون دیر نشده باشد.

2- در پی فجایع پس از انتخابات و نمایش اعترافات رسواکننده و همچنین بدنبال آشکار شدن رسوایی شکنجه ها و تجاوزات درون بازداشتگاههای نظام که اخیرا توسط آقای کروبی افشا شده اند، بنظر میرسد که نهادهای امنیتی با دستگیری محمد ملکی، سعی کرده اند تا یکی از شاهدان زنده شکنجه های سیاه و سپید در زندانهای جمهوری اسلامی را به بند کشند تا او از خاطراتش نگوید، اگرچه که او پیشتر به ذکر تجربیات خود از شکنجه های زندان در نامه های متعدد پرداخته است و بارها اعلام کرده که حاضر است در یک دادگاه صالح درباره اِعمال شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی شهادت دهد.
اما امروز نفس بازداشت دوباره محمد ملکی در سن 76 سالگی و بردن او از بستر بیماری به سلول انفرادی، نمونه بارز ديگری از شکنجه و آزار اوست.(1) آفتاب آمد دلیل آفتاب. وقتی کسی را که در حال انجام دوره مداوای سرطان پروستات است به بند بدنام 209 زندان اوین و سلول انفرادی منتقل میکنند، آيا چنين اقدامي جز اخلال در امر درمان و استراحت یک بیمار بوده؟ و این امر طبق قوانین خود جمهوری اسلامی، مصداق شکنجه یک انسان است. (2)
همچنین پدر بدلیل ابتلا به بیماریهای متعدد مانند آریتمی قلبی، دیابت، ضعف جسمی و کمر درد و پا درد، در هر وعده غذایی مشتی قرص مصرف می کند که کم و زیاد شدن هر یک از این داروها (و یا احیانا اضافه کردن داروی دیگر مانند آنچه اینروزها از زندانیان دیگر شنیده میشود)، اثر فوری بر سلامتی اش دارد و او را با مشکل جدی مواجه مي سازد. از سوی دیگر چشم چپ او بر اثر ضربات کابل در زندان دهه 60 کاملا از بین رفته بود که تنها در سالهای اخیر با انجام جراحي های متعدد تا حد کمی قدرت بینایی اش را بازیافته است ولیکن ضعف بینایی در کنار دیگر شرایط زندان، میتواند در مصرف منظم داروها اختلال ايجاد کرده که اين امر نيز طبق قانون مصداق شکنجه است. (3)
مشکلات متعدد دیگري را میتوان در ارتباط با بازداشت دکتر ملکي برشمرد که همگی آنها مصاديق ديگري از آزار و شکنجه یک زندانی بیمار به شمار مي آيد. به هر حال مقامات نظام ولایی مسئول عواقب این آزارها و مشکلات جسمی و جانی تهدیدکننده وی هستند.

اما اين مطلب را با مقایسه رفتار همزمان دو حکومت به پایان میبرم. (4)
در خبرها آمده بود که المقراحی، عامل حادثه تروریستی لاكربي، که منجر به کشته شدن 270 نفر از سرنشینان هواپیمای آمریکایی شده بود، از آنجايي كه به بيماري سرطان پروستات مبتلاست به دلايل ملاحظات انساني از زندان آزاد شده است. «دولت خبیث بریتانیا»، اين عامل بمبگذاری اهل لیبی را در آستانه ماه رمضان علیرغم انتقادات تند مقامات آمریکا، بدلایل بشردوستانه آزاد و روانه خانه کرده است.
در همان زمان «نظام عدل ولایی»، محمد ملکی - رییس اسبق دانشگاه تهران، استادی پیشکسوت و منتقدی آزادیخواه و مسالمت جو را كه به بيماري سرطان پروستات مبتلاست، بدون هیچ ملاحظه انسانی و بشردوستانه ای، در روز اول ماه رمضان از بستر خانه اش به سلول انفرادی روانه می‎کند.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


پی نوشتها:

1- طبق بند 2 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، زندانی کردن در سلول انفرادی مصداق شکنجه است.
2- طبق بند 9 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، محروم كردن بیماران زندانی از دسترسی به خدمات ضروری مصداق شکنجه است.
3- طبق بند 8 قانون منع شكنجه كه درمجلس شورای اسلامی تصویب شد، استفاده از داروهای روان گردان و كم و زیاد شدن داروهای زندانیان مریض مصداق شکنجه است.
4- پس از نگارش این مقاله و پیش از ارسال آن دیدم که آقای محمدی اردهالی از فعالان ملی-مذهبی در مقاله «تفاوت ره از کجاست تا به کجا»، دردمندانه عینا به این مقایسه پرداخته بود که نشان از آن دارد که این دو نوع رفتار چگونه همزمان توجه اذهان مختلف را برانگیخته است.
http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=5404

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

پدر

تقدیم به پدر مبارز و دردمندم دکتر محمد ملکی
و تقدیم به تمامی پدران ظلم ستیز دربند


پدر
ای مانده زخم زجر کین بر جسم پاک تو
پدر
ای آنکه با درد عزيز حق و آزادی
سرشته آب و خاک تو
معطر گشته روحت از صفای رنج
تو چون کوهی مقاوم
روبروی تند باد ظلم و جهل و گنج
تو ای چون يوسف اندر بند
به جرم پاک بودن پاک
تو ای افشاگر جور ستم کاران
تو ای بی باک
تو را اين بی خدايان میدهند آزار
همانان پيروان مذهب ضحاک
که خواب از چشمشان راندی
تويی بر چشمشان خاشاک
* * *
عجب ياران
دگر باره
عزيزان خدا را می دهند آزار
شده از اشک غم، چشم خدا نمناک
و دستان خدا بار دگر بر دفتر تاريخ
ظلمی را بود حکاک
صبوری میکنیم آخر
رسد روزی که گردد هر حسابی پاک
* * *
و اينجا در زمين بایر قدرت،
نباشد ياور مظلوم
مانند علی- آن کس که از درد ستم
دارد گريبان چاک
جوانمردی دگر...حاشاک.
چه سلطان پرور است این خاک.
* * *
پدر، آزاده‎ی دربند
همه دلتنگ ديدارت
که بی تو روح و جان غمناک
نجاتت را ز حق جوييم
گشوده دستمان تنها
به سوی درگه افلاک...
تو تنها ياوری يا رب
تو داری بر جفا و دردمان ادراک

عمار ملکی
شهریور 88

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

بدفرمانی در اعتراف اجباری

نافرمانی شرافتمندانه، عدم اجرای یک دستور یا خواسته ناعادلانه و نادرست است. هزینه نافرمانی، پذیرش مجازات مرتبط با آن است.
بدفرمانی شرافتمندانه، بد اجرا کردن یک قانون، دستور و خواسته نادرست یا ناعادلانه جهت نشان دادن مخالفت با آن و اعتراض بدان است. مخالفتی که هزینه ای بسیار کمتر از نافرمانی دارد. بدفرمانی، اجرای ظاهری یک خواسته یا دستور است و در باطن، بد اجرا کردن آن خواسته و استحاله آن است.
درخواست اعترافات اجباری و غیرواقعی یکی از خواسته های نادرست، ناعادلانه و غیر مشروع است که بسیاری از زندانیان سیاسی-عقیدتی در کشورهای فاقد سیستم قضایی مستقل و منصفانه با آن مواجه میشوند. در این مطلب به طور مختصر نوع برخورد اينگونه زندانیان با درخواست اعتراف کردن بررسی میشود.
درباره اعترافاتی که در شرایط قانونی و با رعایت موازین حقوق بشری، زندانی بیان میدارد، هیچ بحثی در این مقاله وجود ندارد. در اینجا درباره آن نوع از اعترافات اجباری سخن میرود که زندانی سیاسی-عقیدتی در شرایطی مغایر با موازین حقوق بشر و مخالف با قوانین و استانداردهای قضایی، بر زبان میراند و بر کاغذ مینویسد و اين اظهارات برخلاف نظراتی است که زندانی پیش از ورود به زندان گفته یا نوشته است. زندانی در مواجهه با فشار برای اعتراف کردن، چند راه پیش رو دارد:

1- خوش فرمانی در اعتراف اجباری: اعتراف کردن میتواند شکل خوش فرمانی به خود بگیرد هنگامیکه زندانی اعتراف کننده نه تنها برخلاف نظرات سابق خود، حرفهای زندانبان را تکرار میکند بلکه با او عقد همکاری میبندد و پس از آن نيز به حمایت از اعترافگیران میپردازد. اگر چه بندرت، اما گاهی دیده شده است که بعضی از زندانیان سیاسی، پس از آزادی از زندان و بازگشت به شرایط عادی، باز هم به همکاری با بازجویان و زندانبانان خود ادامه میدهند و حتی در خدمت گسترش نظرات آنها به فعالیت میپردازند.

2- نافرمانی از اعتراف اجباری: اعتراف نکردن، نافرمانی از خواسته ناحق بازجویان است و شکلی متعالی از مقاومت انسانی است که در برابر خواست ناجوانمردانه اعتراف گیران، تن به اعتراف دروغین نمیدهد و برخلاف وجدان خویش سخن نمیگوید. نافرمانی در برابر امر نادرست یک فضیلت انسانی است و لازمه آن مقاومت و قبول هزینه و تحمل رنج زیادی است که زندانی نافرمان میپردازد. اما استقامت و نافرمانی از اعتراف، در شرایطی که زندانبان و بازجو پایبند به رعایت حقوق انسانی زندانی نباشند، سخت است و جانفرسا. سرپیچی از خواسته ناحق زندانبان ظالم، امری سترگ است و هر کس را توان و ظرفیت آن نیست. اما شخصی که در برابر فشار برای انجام اعترافات دروغین طاقت می‎آورد، روانی سالم و روحیه قوی خواهد داشت و حتی ممکن است که تا پای جان خویش تن به اعتراف کردن ندهد.

3- بدفرمانی در اعتراف اجباری: اعتراف کردن گاهی شکل بدفرمانی به خود میگیرد. در این حالت، زندانی پس از اقدام به حداکثر مقاومت و استقامت جهت تن ندادن به خواسته ناحق اعتراف گیران، در هنگامیکه دیگر توان بیشتری را در تحمل فشار ندارد، به بدفرمانی در اعتراف تن میدهد تا هزینه و رنج وارده بر خویش را کاهش دهد. در این نوع اعتراف، آنچه بر دل زندانی میگذرد با آنچه بر زبان میراند کاملا متعارض است.
وقتی که شخص به روشی اعتراف میکند که با ادبیات پیشین او کاملا در تعارض است، وقتی که در شرایطی اعتراف میکند که ظاهر جسمی او با ظاهر عادی او بسیار متفاوت است و نشانگر ضعف جسمانی یا عدم تعادل روانی زندانی است، وقتی که در اعتراف کردن، عدم انسجام کلمات، تاکیدهای نابجا و خواندن متنهای آماده مشاهده میشود، این نوع اعتراف اگرچه در ظاهر اعتراف است، اما آنچه از آن برداشت میشود، چیز دیگری است و حتی ضد آن هدفی است که اعتراف برای آن گرفته شده است. اين اعترافات در عین حال فایده ای را هم برای اعتراف گیران ببار نمی‎آورد، بلکه نتیجه ای معکوس میدهد. وقتی که اعترافات زندانی رنجور در مقابل چشم همگان قرار میگیرد، تغییر ظاهر زندانی و شکنندگی نقش بسته بر چهره و کلام او، آشکار کننده نقیض همه آن حرفهایی است که زندانی بر زبان می‎آورد. این اعترافات به جای آنکه به ضرر فرد زندانی شود، به زیان اعتراف گیران میشود.
البته بدیهی است که این بدان معنا نیست که هر اعتراف کردنی، بدفرمانی است. اگر شخص پس از آنکه از زندان بیرون آمد و به وضعیت عادی زندگی برگشت، باز هم همان اعترافات خود را تایید بکند، در آنصورت آن اعترافات، بیان نظرات واقعی شخص است و نه عمل بدفرمانی.

بدفرمانی در اعتراف توسط زندانی سیاسی-عقیدتی، در شرایطی که شخص در شرایط ناعادلانه و تحت فشار شدید و ظلم مضاعف قرار گرفته است، امری موجه خواهد بود. در این باره داستانی از دوران حیات پیامبر رحمت نقل میشود. در صدر اسلام، کفار پدر و مادر عمار را به خاطر اسلام آوردن، شکنجه و شهید کردند و پس از آنان عمار را شکنجه کردند تا مجبور شد که سخنانی بر خلاف ایمان خود بر زبان آورد. عمار داستان را نزد پيامبر(ص) نقل کرد که ابوجهل رئيس مشركان از من دست برنداشت تا مجبور شدم بر اثر فشار شكنجه از بتان به نيكي ياد كنم و از تو پيامبر خدا به بدي نام ببرم!
پيامبر فرمود: دلت در چه حالي است؟
عمار گفت: دلم پر از ايمان و اطمينان است.
پیامبر خطاب به عمار فرمود: اگر باز هم جانت در خطر افتاد اين كلمات را بگو و خودت را نجات بده. تو سر تا پا ايمان هستي. (1)
اینگونه است که پیامبر، بدفرمانی عمار را در راه نجات جان خود مشروع دانست زیرا مهم آن بود که در باطن او چه میگذشت.

به هر حال انسانهایی که در شرایطی مغایر با قانون و موازين حقوق بشر، تحت فشار و یا شکنجه قرار می‎گیرند تا نظراتی مخالف با باورهای خود را در برابر انظار عمومی بگویند، غالبا دوگونه رفتار میکنند: یا مقاومت و نافرمانی میکنند و حاضر به اعتراف نمیشوند و درنتیجه هدف اعتراف گیران تامین نمیشود. اگر هم که زندانی مجبور به بدفرمانی شود و برخلاف اعتقادات قلبی خود اعتراف کند، از آنجا که در اثر فشار و شکنجه وارده بر او، زندانی به لحاظ جسمی و روانی بسیار متفاوت با واقعیت خودش ظاهر خواهد شد و سخن خواهد گفت، در نتیجه نمایش اعترافات، همدلی مردم با زندانی را برمی انگیزاند و تاثیر معکوس بر روی مخاطبان میگذارد. پس در هر دو حال به ضرر اعتراف گیران است.



1- به نقل از مطلبی در روزنامه اعتماد ملی، 13 تیر 1388، دکتر صادق آیینه وند