در نهم ژانویه سال 1991 (دی ماه سال 1369)، پنج ماه پس از اشغال کویت توسط عراق، گزارشی در مجله نیویورک تایمز منتشر شد که در آن داستان بدفهمی پیش آمده در ملاقات بین وزیر خارجه وقت عراق، طارق عزیز، و همتای آمریکایی اش، جمیز بیکر، را روایت میکرد. در آن جلسه وزیر خارجه آمریکا به طور صریح و شفاف می گوید که اگر عراق کویت را ترک نکند، آمریکا به حمله نظامی دست خواهد زد. جیمز بیکر این سخنان را با لحنی آرام و بدور از عصبانیت بیان میکند. در آن جلسه در کنار وزیر خارجه عراق، برادر صدام نیز نشسته بود و ظاهرا او به جای توجه به آنچه جیمز بکر میگوید، بیشتر به لحن وزیرخارجه آمریکا توجه کرده بود. در نتیجه، برادر صدام نظرش درباره جلسه را اینگونه به بغداد منتقل میکند که "آمریکایی ها حمله نخواهند کرد. آنها ضعیف هستند و آرام. آنها عصبانی بنظر نمی آیند و فقط حرف میزنند و اهل عمل نیستند". یک هفته پس از آن ملاقات آمریکا و متحدانش حمله گسترده ای را علیه عراق آغاز کردند و حکومت عراق را مجبور کردند تا از کویت خارج شود. (1)
این مثال ذکر شد تا که اهمیت تفاوتهای فرهنگی و لزوم شناخت آنها در روابط بین الملل، و مخصوصا در شرایط حساس که امکان بروز درگیری وجود دارد، مورد بررسی و تامل قرار گیرد. اینگونه بدفهمی در گفتگوهای دیپلماتیک میتواند پیامدهای فاجعه باری داشته باشد که کشور و ملتی را گرفتار مشکلات و مصائب فراوانی سازد.
ریشه اینگونه بدفهمی و سوء برداشت چیست؟
یکی از شاخه های علوم اجتماعی، مطالعات میان فرهنگی است که به بررسی تفاوتهای میان فرهنگ ها و ارزشهای فرهنگی آنها میپردازد. دانستن تفاوتهای فرهنگی و پیامدهای آنها در عمل، در رشته های مختلف علوم انسانی (مدیریت، روانشناسی، بازاریابی، سیاست گذاری، روابط بین الملل و ...) کاربردهای مهمی دارد.
برای بازشناختن تفاوت میان فرهنگ ها، با استفاده از مطالعات کیفی (نظری) و کمی (آماری)، چندین شاخص (بُعد) فرهنگی مختلف معرفی شده است. بطور نمونه میتوان از شاخص فردگرایی(/جمع گرایی)، روحیه رقابت(/روحیه همکاری)، نامعلوم پرهیزی (/نامعلوم پذیری)، کوتاه مدت نگری (/بلند مدت نگری)، سنت گرایی (/نوگرایی)، اهمیت(/عدم اهمیت) سلسله مراتب و ... نام برد. هر یک از این شاخصها میتواند شامل چند زیر-مولفه تفاوت فرهنگی باشد. یکی از مهمترین شاخصهایی که در مطالعات میان فرهنگی بیشتر از بقیه به آن پرداخته شده است، شاخص فردگرایی- جمع گرایی است. این شاخص، ویژگیها و وجوه مهمی از تفاوتهای میان فرهنگی را در خود نهفته دارد که دانستن آنها برای مفاهمه درست میان دو فرهنگ ضروری است.
یکی از ویژگی های متمایز کننده فرهنگهای فردگرا و جمع گرا، میزان اهمیت "خود موضوع" در مقابل میزان اهمیت "زمینه موضوع" است (2). بدین مفهوم که در فرهنگهای فردگرا، اصل محتوا/ متن/ سخن اهمیت دارد (فرهنگ محتوا-محور) درحالیکه اغلب در فرهنگهای جمع گرا، آنچه بیش از محتوا/متن/سخن اهمیت دارد، زمینه و حواشی پیرامون آن است که مفهوم و معنای سخن اصلی را تعیین میکند (فرهنگ زمینه-محور).
برای ملموس تر شدن این بحث، نمونه ای از رفتارهای متفاوت در فرهنگهای محتوا-محور و زمینه-محور را میتوان مورد توجه قرار داد. در فرهنگ ما ایرانیان، بعنوان یکی از فرهنگهای جمع گرا و زمینه-محور، "تعارف" یکی از رسومات شناخته شده رفتاری ماست. سخنانی که در "تعارف" گفته میشوند، فقط با توجه به "زمینه" آن است که معنای واقعی خود را می یابند و معنای لفظی سخنان به هیچ عنوان نمیتواند معنای واقعی یک تعارف را تعیین کند. ما ایرانیان میدانیم که اگر در یک مهمانی برای خوردن غذا به ما "تعارف" شود، در آغاز این تعارف معنای واقعی دعوت به غذا را دارد اما اگر بعد از خوردن یک یا دو بشقاب، صاحبخانه باز هم به شما برای خوردن تعارف کند و حتی بگوید "اگر نخورید، ناراحت میشوم"، این تعارف دیگر فقط به معنای احترام گذاشتن به مهمان است و به هیچ عنوان معنای لفظی سخنان را نمیدهد. اما اگر شما یک مهمان خارجی – از کشورهای با فرهنگ فردگرا و محتوا-محور – داشته باشید، اینگونه تعارف ممکن است توسط مهمان تا خوردن آخرین لقمه غذای مانده بر روی سفره جدی گرفته شود. از اینرو بعید نیست حتی آن دوست غیرایرانی برای اینکه شما ناراحت نشوید، علیرغم میل خود و با سختی، تمامی غذای روی سفره را نوش جان کند! (این اتفاق در واقعیت برای بسیاری از کسانیکه که به این تفاوت میان فرهنگی آگاه نیستند، پیش آمده است). برعکس این مساله نیز دقیقا صادق است و آن هنگامیست که یک میزبان با فرهنگ محتوا-محور، یکبار در ابتدای غذا به مهمان با فرهنگ زمینه-محور بگوید که "از خود به هر میزان که میخواهید پذیرایی کنید" و دیگر تعارف دوباره ای در طول غذا خوردن در کار نباشد. این تعارف نکردن، میتواند باعث شود که مهمان گرسنه بماند (و حتی ناراحت شود) چرا که آن سخن اولیه میزبان، بدون تعارفهای دوباره، معنای واقعی دعوت به خوردن بیشتر را نمیدهد.
بدفهمی میان فرهنگی در ارتباطات کلامی دیپلماتیک
حال اگر از مثال قبلی که تاثیر بدفهمی ناشی از تفاوتهای فرهنگی در ارتباطات عادی زندگی روزمره را نشان میداد فراتر رویم، میتوانیم به داستان اول این نوشته برگردیم تا پیامدهای بدفهمی و سوء برداشت در حوزه روابط دیپلماتیک، میان فرهنگهای محتوا-محور و زمینه-محور، را مورد بررسی دقیق تری قرار دهیم.
این روزها جدالهای لفظی بین ایران و کشورهای غربی بویژه آمریکا به وضعیت حساسی رسیده است. سخنانی که توسط مقامات طرفین گفته میشود، درصورتیکه بدون توجه به تفاوت فرهنگی در شیوه گفتار و برداشت سخنان ایراد گردد، میتواند منجر به بدفهمی هر یک از طرفین و در نتیجه تبعات ناگواری شود. مقامات ایرانی که ذهنیتشان با فرهنگ زمینه-محور مانوس است، گاه از روی عصبانیت سخنانی را بر زبان میرانند تا ناخرسندی خود را بواسطه آن سخنان نشان دهند بدون اینکه محتوای متن سخنانشان و پیامدهای دیپلماتیک آن سخنان را درنظر بگیرند. اینگونه سخنان توسط مقامات آمریکایی و دیگر کشورهای غربی که با فرهنگ محتوا-محور آشنایی و انس دارند، معمولا بدین گونه تفسیر و معنا میشود که به اصل سخنان بها داده و زمینه ابراز آن نادیده میگیرند. بطور نمونه واکنش اخیر مقامات جمهوری اسلامی درباره مساله تهدید غرب برای تحریم نفت ایران، با سخنان تند معاون رییس جمهوری ایران همراه بود که تهدید به بستن تنگه هرمز را مطرح کرد (3). این سخنان شاید از نگاه ناظران و کارشناسانی که خود با فرهنگ زمینه-محور آشنایی دارند، تهدیدی جدی تلقی نشود و آنرا بیشتر ناشی از عصبانیت مقامات ایران از تهدید تحریم نفت (یعنی زمینه ابراز سخنان) بدانند. اما سخنان وی بلافاصله واکنش مقامات کشورهای غربی را در پی داشت (4) چرا که آنها سخنان را، فارغ از زمینه بروز آن، جدی تلقی کردند. اما از آنجا که در فرهنگ زمینه-محور الزاما سخنان معنای عینی خود را ندارند، گفته های معاون رییس جمهوری ایران، به فاصله یک هفته توسط وزیر دفاع ایران تکذیب شد و او اظهار داشت که "نگفتیم تنگه هرمز را میبندیم"! (5).
یکی دیگر از نمونه های برداشت متفاوت ناشی از اختلاف فرهنگ گفتاری بین مقامات ایران و آمریکا، مساله تحریم بانک مرکزی ایران در ماههای اخیر بوده است. مقامات آمریکایی در اواخر مهر ماه از امکان تحریم بانک مرکزی ایران جهت اعمال فشار بر جمهوری اسلامی در رسانه های رسمی سخن گفتند (6). طرح تحریم بانک مرکزی درحالیکه یک ماه بعد توسط کنگره آمریکا با تغییراتی به تصویب رسید، باز هم از سوی مقامات ایران یک "بلوف" خوانده شد و به جای توجه کردن به محتوای آن طرح، مقامات ایرانی به زمینه شکل گیری آن، یعنی اختلاف بین دولت و کنگره آمریکا، بیشتر بها دادند و مساله خطر تحریم بانک مرکزی توسط دولت آمریکا را جدی تلقی نکردند (7). تنها دو هفته بعد رییس جمهور آمریکا، قانون تحریم بانک مرکزی ایران را امضا کرد (8). در این مورد نیز عدم شناخت از اختلاف دو نگاه فرهنگی محتوا-محور و زمینه-محور باعث اشتباه تفسیر و پیش بینی مقامات ایرانی گردید.
ناآگاهی به تفاوتها، بی مبالاتی در گفتار و پیامدهای ناگوار
به هر حال سخنانی که مقامات یک کشور در سطح روابط بین الملل میگویند، اگر فقط بر مبنای ذهنیت فرهنگی مرسوم در آن کشور بیان شود و حساسیت های فرهنگی در شیوه تفسیر سخنان دیپلماتیک در کشورهای مخاطب لحاظ نگردد، میتواند پیامدهای ناخوشایندی را بهمراه داشته باشد. سخنانی که در سالهای اخیر توسط رییس دولت جمهوری اسلامی درباره محو اسراییل زده شد، همواره بعنوان یک شاهد قابل استناد برای کشورهای غربی در خطرناک خواندن برنامه هسته ای جمهوری اسلامی و موجه دانستن اعمال فشار بر ایران دانسته میشود. درحالیکه برای ایرانیان و بسیاری از کارشناسانی که با فرهنگ زمینه-محور حاکم بر آن آشنایی دارند، محتوای این سخنان خیلی جدی تلقی نمیشود.
از طرف دیگر مسئولان جمهوری اسلامی در بسیاری موارد، از جمله مورد ذکر شده درباره تحریم بانک مرکزی و تحریم خرید نفت، سخنان مقامات کشورهای غربی و آمریکایی را بر مبنای شیوه ذهنی-فرهنگی خود تفسیر میکنند و محتوای کلام آنها را جدی نگرفته و به زمینه و بستر سخنان بیشتر بها میدهند و این مساله تاکنون باعث هزینه های بسیاری شده است. اگر این ناآگاهی به اختلافات فرهنگی در مکالمات و جدالهای لفظی دییلماتیک مورد بازبینی قرار نگیرد، سخن گفتن و لفاظی درباره جنگ و درگیری نظامی میتواند با سوء برداشت و بدفهمی هر یک از طرفین، جرقه آغاز جنگی ویرانگر و فاجعه آمیز شود.
متاسفانه با توجه به روال انتصاب افراد غیرکارشناس در پست های حساس اداره کشور در تمامی دوران جمهوری اسلامی و بویژه سالهای اخیر، و همچنین بی مبالاتی در سخن گفتن مقامات مختلف کشوری و لشگری، میتوان یقین داشت که مسئولان حکومت درباره ظرافتهای روابط بین الملل و حساسیتهای ناشی از اختلافات میان فرهنگی آموزش کافی را ندیده اند و به این مسائل کاملا ناآگاه هستند. امید که محتوای این سطور به گوش مسئولانی که این روزها سرنوشت مردمی گرفتار را در دست دارند برسد تا شاید باعث شود مقامات حکومت ایران نسبت به سخنان و اظهار نظرهای خود احتیاط کرده و همچنین تفسیر و فهم سخنان مقامات کشورهای غربی را با لحاظ کردن فرهنگ محتوا-محور آنها مورد توجه قرار دهند. باشد که یکبار دیگر داستان اول این نوشته را بخوانند و بدانند در این شرایط هرگونه سهل انگاری کلامی و تفسیری، میتواند پیامدهای ناگواری برای مردم و کشورمان داشته باشد که حکومت نیز از آن در امان نخواهد بود.
پی نوشت:
1- در این مقاله از مفاهیم و یکی از مثالهای مقاله زیر بهره گرفته شده است:
Triandis, H.C. (2000). Culture and Conflict. International Journal of Psychology, 35 (2), 145- 152.
2- در اینباره معمولا در متون مطالعات میان فرهنگی، از شاخص Low Context در برابر High Context استفاده میشود که در این مطلب به جای اولی از واژه "محتوا-محور" و به جای دومی از واژه "زمینه-محور" استفاده شده است.
3- ایران: اگر نفت ما را تحریم کنند، تنگه هرمز را میبندیم، بی بی سی، 6 دی 90
4- واکنش تند غرب به تهدید بستن تنگه هرمز توسط ایران، رادیو دویچه وله، 7 دی 90
5- وزیر دفاع ایران: نگفتیم تنگه هرمز را میبندیم، بی بی سی، 19 دی 90
6- تلاش کنگره آمریکا برای تحریم بانک مرکزی ایران، بی بی سی، 25 مهر 90،
7- تقلب کنگره آمریکا برای زنده ماندن بلوف تحریم بانک مرکزی، رجانیوز، 26 آذر 90
8- اوباما قانون تحریم بانک مرکزی ایران را امضا کرد، بی بی سی، 10 دی 1390
این مقاله در سایت بی بی سی فارسی در بخش «ناظران میگویند» منتشر شده است
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر