۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

مقبولیت یک «جدایی»؛ نگرش به دین و دموکراسی در۵ کشور اسلامی


یکسال پس از بهار عربی و در آستانه اولین انتخابات آزاد ریاست جمهوری در مصر، این سوال بیش از پیش مطرح است که چشم انداز تغییرات دموکراتیک در کشورهای مسلمان چیست؟ در این مقاله با استفاده از یک تحلیل مقایسه ای که بر مبنای پیمایش افکار عمومی در پنج کشور اسلامی انجام شده است، سعی می  شود تا پاسخی به پرسش بالا داده شود. کشورهای مورد مطالعه دارای پیشینه متفاوت فرهنگی، منطقه ای و سیاسی هستند و شامل دو کشور برخوردار از دموکراسی نسبی (ترکیه و اندونزی)، دو کشور در حال گذار به دموکراسی ‌( مصر و تونس) و یک کشور در حال مبارزه برای کسب دموکراسی (ایران) می باشد.

یکی از اصلی ترین نگرانی ها درباره آینده دموکراسی در کشورهای اسلامی نقش دین، و بویژه قوانین شریعت، در قانونگذاری و سیاستگزاری است. به عبارت دیگر آیا کشورهای مسلمان، سکولاریزم (جدایی دین از حکومت) را می پذیرند و یا اینکه بدنبال حکومت دینی هستند؟ برای کشورهای اسلامی  در حال گذار به دموکراسی، معمولا از دو مدل معروف ترکیه یا ایران نام برده میشود. از آنجاییکه مردم، تصمیم گیرنده نهایی در تعیین شکل حکومت خواهند بود، تحلیل نظرات و افکار عمومی به شیوه مقایسه ای می تواند تا حدی چشم انداز دموکراسی سکولار در کشورهای مسلمان را روشن سازد.

اگر چه بعضی از نظریه پردازان سیاسی (مانند ساموئل هانتیگتون) ادعا کرده اند که دموکراسی در کشورهای اسلامی امکان ریشه گرفتن ندارد، اما تجربه رشد دموکراسی های نوپا در کشورهای مسلمان مانند اندونزی و ترکیه این بدبینی افراطی را بی اعتبار کرده است. این دو کشور هر دو بر مبنای شاخصهای موسسات بین المللی (بر طبق ارزیابی شاخص دموکراسی خانه آزادی در سال ۲۰۱۲ و شاخص دموکراسی اکونومیست ۲۰۱۱) بعنوان کشورهای دموکراتیک دارای انتخابات آزاد و دموکراسی رو به رشد در طول دهه گذشته شناخته شده اند. البته کسی مدعی وجود یک دموکراسی تمام عیار در این کشورها نیست اما روند رشد دموکراسی در این کشورهای اسلامی امیدبخش است. حال یکبار دیگر به پرسش ابتدایی برمیگردیم که آیا وجود یک کشور با اکثریت جمعیت مسلمان و دارای حکومت دموکراتیک و سکولار قابل جمع است؟ برای پاسخ به این پرسش در ابتدا باید اشکال مختلف سکولاریزم و یا انواع «جدایی» را بازشناسیم.

در این مقاله سه نوع سکولاریزم و یا سه نوع «جدایی» را از هم متمایز میکنیم. نوع اول را «سکولاریزم محض» مینامیم که در آن خدا و دین تنها افسانه هایی متعلق به گذشته هستند و بین دین و مردم «جدایی» وجود دارد. نوع دوم «سکولاریزم اجتماعی» است که در آن دین در حوزه خصوصی زیست میکند و در حوزه عمومی کم رونق است و بین دین و جامعه «جدایی» افتاده است. حکومتها ممکن است که مشوق این جدایی و یا مانع سرسخت آن و یا اینکه نسبت به آن بی طرف باشند. نوع سوم، «سکولاریزم سیاسی» است که در آن بین نهاد دین و نهاد حکومت «جدایی» وجود دارد. حال با دانستن این سه نوع سکولاریزم این سوال مطرح است که کدام نوع (یا انواع) «جدایی» در این پنج کشور اسلامی ممکن و با اقبال عمومی همراه است؟

بمنظور ارزیابی مقبولیت و قابلیت ظهور انواع سکولاریزم (در قالب یک حکومت دموکراتیک) در پنج کشور اسلامی، گرایش و باور عمومی درباره چهار مساله زیر مورد بررسی و تحلیل قرار خواهد گرفت: مطالبه دموکراسی، اهمیت مذهب، حضور اجتماعی دین، و جدایی دین و حکومت.

مطالبه دموکراسی

اولین مساله ای که درباره تغییرات دموکراتیک باید به آن توجه گردد میزان تقاضا و تمایل مردم یک جامعه به داشتن یک حکومت دموکراتیک است. در پاسخ به سوالی درباره «اهمیت برخورداری از یک حکومت دموکراتیک» که توسط موسسه «پیمایش جهانی ارزشها» در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ پرسیده شده است، بیش از ۸۰٪ پاسخ دهندگان در ترکیه، اندونزی، مصر و ایران اهمیت وجود دموکراسی را تایید کرده اند. همچنین هنگامی که از آنها پرسیده شده «آیا تضمین حقوق مدنی برای محافظت از مردم در برابر سرکوب یکی از مشخصات ضروری دموکراسی است؟»، ۷۲٪ در ترکیه، ۸۱٪ در اندونزی، ۷۵٪ در مصر و ۶۴٪ در ایران با این گزاره موافق بوده اند. یک نظرسنجی مشابه توسط موسسه گالوپ (۲۰۰۶) نشان می دهد که اکثریت قاطع پاسخ دهندگان در این کشورها بر اهمیت آزادی بیان، آزادی مذهب و آزادی تشکل در تدوین یک قانون اساسی دموکراتیک تاکید کرده اند.
در پاسخ به سوالهایی مشابه در سالهای اخیر توسط موسسه پی ـ یو (۲۰۱۰) وپیمایش جهان عرب (۲۰۱۱) که در آنها پرسیده شده بود «آیا دموکراسی به هر شکل دیگری از حکومت ترجیح دارد؟»، ۷۱٪ در مصر، ۸۹٪ در تونس، ۷۶٪ در ترکیه و ۶۴٪ در اندونزی پاسخ مثبت داده اند (برای ایران اطلاعاتی وجود ندارد). این نتایج نشان می دهد که مطالبه دموکراسی در دهه گذشته در این کشورها کاملا قابل توجه بوده است.

اهمیت دین

در هر پنج کشور اسلامی مورد مطالعه، دین بخش مهمی از زندگی محسوب شده است. موسسه گالوپ در نظرسنجی سال ۲۰۱۰ این سوال را پرسید که «آیا دین بخش مهمی از زندگی روزانه شماست؟». بیش از ۹۰٪ پاسخ دهندگان در مصر، اندونزی، ایران و تونس و ۸۳٪ در ترکیه به آن پاسخ مثبت دادند. سوالی کاملا مشابه توسط «پیمایش جهانی ارزشها» در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ نتایجی یکسان در چهار کشور مذکور را نشان میداد (تونس در این نظرسنجی نبود). بعضی از تحلیلگران این میزان بالای اهمیت نقش دین در زندگی را شاهدی برای ناممکن بودن شکل گیری یک سیستم حکومت سکولار می دانند. البته بدیهی است که این ارقام نشان میدهد که احتمال وجود یک «سکولاریزم محض» در کشورهای اسلامی ناممکن است. اما اهمیت داشتن دین در زندگی، بخودی خود نمیتواند نشان دهد که مردم چه جایگاهی برای دین در عرصه اجتماعی و حکومت قائل هستند.

حضور اجتماعی دین

با علم به اهمیت داشتن دین، حال باید بررسی کنیم که آیا مردم دین را بعنوان امری شخصی می دانند و یا اینکه حضور دین در حوزه اجتماعی و عمومی نیز برایشان اهمیت دارد. در اینجا بمنظور بررسی جایگاه مطلوب دین یکی از سوالات نظرسنجی گالوپ مورد استفاده قرار میگیرد که در آن از مخاطبان سوال میشود که «آیا  حداقل هفته ای یکبار در مکانها و آیینهای مذهبی عمومی (مثل مسجد یا نماز جمعه) حضور میابید؟». این سوال میزان اهمیت برپایی مناسک دینی در حوزه عمومی را نزد افکار عمومی نشان می دهد که از نظر نگارنده می تواند بعنوان شاخصی برای میزان محبوبیت حضور اجتماعی دین نیز تلقی گردد. نتایج این نظرسنجی در سال ۲۰۱۰ نشان میدهد که اکثریت پاسخ دهندگان در اندونزی (۷۹٪) و مصر (۶۱٪) حداقل هفته ای یکبار مناسک مذهبی را در مکانهای عمومی بجا می آورند. از سوی دیگر اما در ایران (۴۵٪)، ترکیه (۴۲٪) و تونس (۳۶٪) کمتر از نیمی از پاسخ دهندگان اظهار کرده اند که در مناسک مذهبی عمومی شرکت می کنند. مشابه این سوال توسط موسسه «پیمایش جهانی ارزشها» در سال ۲۰۰۵ در چهار کشور اسلامی (بجز تونس) نتایجی بسیار نزدیک را نشان می دهد.

با مقایسه این ارقام و نتایج مربوط به اهمیت داشتن دین میتوان این نتیجه را گرفت که در ترکیه، تونس و ایران برای اکثریت پاسخ دهندگان اعمال دینی یک امر خصوصی بحساب می آید. در نتیجه اگر چه نمیتوان بطور یقین این مساله را شاهدی برای تمایل به «سکولاریزم اجتماعی» دانست، اما کمابیش میتوان آنرا نشانه ای از آغاز فرآیند سکولاریزه شدن جامعه دانست.
با در نظر گرفتن تاریخ طولانی سکولاریزه کردن دولتی در ترکیه، عدم تمایل اکثریت به حضور اجتماعی دین قابل انتظار است. اما میزان استقبال مردم در ایران از انجام مناسک دینی در حوزه عمومی درحالیکه حضور اجتماعی دین در تمامی حوزه های زندگی توسط جمهوری اسلامی بطور مداوم در طول سه دهه تبلیغ و تحمیل شده است، بسیار قابل تامل است. در اصل میتوان رویگردانی اکثریت از حضور اجتماعی دین را بعنوان واکنشی در برابر اقدامات حکومت دینی تفسیر کرد.
از سوی دیگر محبوبیت حضور در مناسک دینی در حوزه عمومی در مصر و اندونزی را میتوان نشانه ای از این مساله دانست که «سکولاریزم اجتماعی»، به شکلی که مثلا در ترکیه وجود دارد، احتمالا نمیتواند مورد اقبال عمومی در این دو کشور باشد. به هر حال اقبال مردمی به انجام مناسک دینی در حوزه عمومی باز هم بخودی خود نمیتواند نشانه نامطلوب و ناممکن بودن جدایی دین از حکومت باشد.



جدایی دین از حکومت

هرگاه درباره سرنوشت گذار به دموکراسی در کشورهای مسلمان مانند مصر، تونس و لیبی سخن گفته می شود، اصلی ترین نگرانی ناظران و نیروهای دموکراسی خواه مساله دخالت دین در حکومت است. کسانی که نسبت به استقرار دموکراسی در این جوامع بدبین هستند، معتقدند اگر نهاد دین بخواهد در حوزه سیاست و حکومت حکمفرمایی کند و «جدایی» بین این دو حوزه تضمین نشود، قوانین و آزادیهای مدنی بطور جدی آسیب دیده و در نتیجه استبداد دینی جای دموکراسی را خواهد گرفت. این افراد تجربه جمهوری اسلامی در ایران را بعنوان شاهدی بر ادعای خود ذکر میکنند. حال ببینیم که گرایش و باور عمومی درباره این «جدایی» چیست؟

بمنظور ارزیابی دیدگاه مردم در این باره، در نظرسنجی موسسه گالوپ (۲۰۰۶ و ۲۰۱۰) این پرسش مطرح شده بود که «آیا قوانین شریعت باید تنها مرجع قانونگذاری باشد؟». در پاسخ به این سوال اکثریت قابل توجهی از پاسخ دهندگان مصری (۶۶٪) موافق این گزاره بوده اند. این درحالیست که در اندونزی ۱۴٪، در تونس ۱۷٪، در ایران ۱۳٪، و در ترکیه تنها ۷٪ پاسخ دهندگان موافق این گزاره بوده اند. این ارقام نشان میدهد که ایده جدایی دین از حکومت در این چهار کشور اسلامی با اقبال عمومی بالایی همراه است. نتایج بالا با بررسی سوال دیگری که توسط پیمایش جهانی ارزشها در سال ۲۰۰۵ صورت گرفته بود مورد تایید قرار میگیرد. در آن نظرسنجی از مردم پرسیده شده بود «آیا اینکه مقامات دینی قوانین را تفسیر کنند، جزو مشخصات ضروری دموکراسی بحساب می آید؟». میزان درصد موافقت با این گزاره بسیار مشابه با ارقام مربوط به سوال بالاست (همانگونه که در نمودار زیر دیده میشود).
همچنین در سوال دیگری از نظرسنجی موسسه گالوپ (۲۰۰۶) که در آن پرسیده شده بود «آیا در تدوین قانون اساسی مقامهای مذهبی باید نقش مستقیم داشته باشند؟»، تنها ۲۴٪ در اندونزی، ۲۶٪ در ایران و ۱۶٪ در ترکیه با این گزاره موافق بوده اند که با نتایج قبلی مطابقت می کند.


نتایج بالا را، که از گرایش عمومی به «سکولاریزم سیاسی» حکایت میکند، میتوان هم بمنظور تفسیر وضعیت موجود در ترکیه و اندونزی بکار برد و هم آنکه از آن برای پیش بینی تحولات آینده در تونس و ایران سود جست. این نتایج با تحقق جدایی دین و حکومت (سکولاریزم سیاسی) در ساختار سیاسی ترکیه و اندونزی همخوانی دارد اگر چه که در این دو کشور دو رویکرد کاملا متفاوت نسبت به مساله «سکولاریزم اجتماعی» وجود دارد. از طرف دیگر بر مبنای نتایج بالا میتوان پیش بینی کرد که در کشورهای تونس و ایران، ظرفیت شکل گیری «سکولاریزم سیاسی» بسیار بالاست، و این درحالیست که امروزه هر دو کشور شکلی از فرآيند سکولاریزم اجتماعی را نیز در بطن جامعه شان تجربه می کنند.

پیش از پرداختن به مورد مصر، آنچه که از تحلیل افکار عمومی در پنج کشور اسلامی دیده شد بیانگر این حقیقت است که درباره نقش مذهب در جامعه و حوزه سیاست، یک گرایش یکسان در میان جوامع مسلمان وجود ندارد. این تنوع افکار نه تنها بین کشورهای اسلامی با فرهنگهای مختلف دیده میشود بلکه در میان کشورهای عربی (تونس و مصر) نیز وجود دارد. در نتیجه، سخن گفتن از کشورهای اسلامی به عنوان یک مجموعه واحد هم گمراه کننده است و هم ساده لوحانه.
این تحلیل تا حدی نشان میدهد که اگر چه امروزه «سکولاریزم محض» تقریبا امری ناممکن در کشورهای اسلامی خواهد بود، و اگرچه گرایش عمومی به تجربه «سکولاریزم اجتماعی» در این کشورها متفاوت است، اما به هر حال «سکولاریزم سیاسی» در کشورهای اسلامی میتواند از اقبال عمومی بالایی برخوردار باشد و به شکل قابل قبولی پیاده گردد. کسانی که امکان تحقق سکولاریزم را در کشورهای اسلامی منتفی می دانند، تنها وجود «سکولاریزم اجتماعی» و «سکولاریزم محض» را مورد نظر قرار می دهند.

آینده دموکراسی در مصر: یک مدل، یک جدایی و یک تجربه

از آنجاییکه بر طبق نظرسنجی های انجام شده بخش قابل توجهی از جامعه مصر خواهان حضور پررنگ دین در حوزه حکومت و قانونگذاری هستند، این مساله چشم انداز دموکراسی در مصر را تا حدی ناروشن می سازد. اگر مردم و نخبگان سیاسی در مصر جدایی دین و حکومت را نهادینه نکنند، ممکن است که تجربه دردناک استبداد دینی را پیش رو داشته باشند.
اخیرا در یک نظرسنجی که توسط موسسه پی ـیو در مصر انجام گرفته است، ۶۱ درصد از پاسخ دهندگان اعلام کردند که درباره رابطه دین و حکومت، مدل عربستان سعودی را به مدل ترکیه ترجیح می دهند. اگرچه شاید بتوان استدلال کرد که این انتخاب به این دلیل بوده که مصریها سکولاریزم اجتماعی موجود در ترکیه را نمی پسندند، اما نتایجی که از نظرسنجی های دیگر (درباره نقش دین در حکومت) در بالا مورد بحث قرار گرفت، ناظران را نسبت به آینده دموکراسی در مصر مردد می سازد.
به هر حال میتوان امیدوار بود که اگر مصریها مدل سکولاریزم اجتماعی و سیاسی ترکیه را نمی پسندند، از مدل اندونزی الگو بگیرند. مدل سکولاریزم سیاسی اندونزی بدون اینکه مانند ترکیه نوعی سکولاریزم اجتماعی را تشویق کند، هم حضور دین در عرصه اجتماعی را پذیرفته و هم اینکه جدایی دین از حکومت را تا حد زیادی تضمین کرده است.

فرید زکریا، تحلیلگر مشهور سیاسی، در کتاب «آینده آزادی» که در سال ۲۰۰۳ نوشته بود، نسبت به آینده دموکراسی و سکولاریزم در اندونزی بدبین بود. او می پنداشت که اندونزی بعد از سوهارتو، دیکتاتور حاکم وقت، شاهد ظهور و قدرت گیری اسلام سیاسی خواهد بود که می تواند تهدیدی برای سکولاریزم موجود در اندونزی باشد. سوهارتو گروههای اسلامی را برای سه دهه سرکوب و سکولاریزم اجتماعی را تشویق کرده بود. پس از سقوط وی، بدلیل اینکه امکان انجام مناسک دینی در حوزه عمومی و فعالیت مبلغان مذهبی آزاد گردید، حضور اجتماعی دین رونق دوباره ای گرفت. با این وجود اما سکولاریزم سیاسی تا حد زیادی در اندونزی حفظ گردید.

اما سال گذشته در تحلیلی درباره آینده مصر، فرید زکریا نوشت که «ده سال پیش بسیاری فکر میکردند بعد از سقوط سوهارتو، اندونزی حتی دیگر بعنوان یک کشور واحد ادامه حیات نخواهد داد...اندونزی بسیار فقیر بود و خطر تجزیه، رشد بنیادگرایی اسلامی و گروههای افراطی در آن وجود داشت. اما سیستم حکومت دموکراتیک، کشور را به ثبات رساند و این تنشها را مهار کرد». او سپس اضافه کرد: «اندونزی البته هنوز موقعیت پیچیده ای دارد که با فساد، ناکارآمدی و مشکل گروههای افراطی اسلامی دست به گریبان است. اما بطور کلی این کشور به یک دموکراسی با ثبات و رو به رشد (اقتصادی) تبدیل شده است». زکریا در آخر پیشنهاد می دهد که « شاید اندونزی مدل خوبی برای مصر باشد و اگر مصر بتواند به آن سمت رود ـ که امکان آن وجود دارد ـ می تواند منجر به پیشرفت چشمگیری در مصر شود».

تجربه نشان داده است که وجود نوعی از «سکولاریزم سیاسی» برای حفظ دموکراسی در کشورهای اسلامی ضروری بنظر می رسد، در غیر اینصورت استبداد دینی ظاهر خواهد شد. ایرانیها می گویند «آزموده را آزمودن خطاست». امید که مصریها آنرا بکار گیرند.

مراجع:

- Arab Barometer, 2011, Second Wave (www.arabbarometer.org).
- Samuel Huntington. 1993. The clash of civilizations? Foreign Affairs 72(3): 22-49.
- The Economist Index of Democracy 2010 (www.eiu.com/democracyindex2011).
- Gallup WorldView database (www.gallup.com).
- Dalia Mogahed. 2006. Islam and Democracy. The Gallup Center for Muslim Studies.
- Pew Global Attitudes Project. 2010. Survey Topline Results (www.pewglobal.org/files/2010/12/Pew-Global-Attitudes-Muslim-Topline.pdf).
- Pew Global Attitudes Project. 2012. Egyptians Remain Optimistic, Embrace Democracy and Religion in Political Life (www.pewglobal.org/2012/05/08/egyptians-remain-optimistic-embrace-democracy-and-religion-in-political-life).
- World Values Survey (www.worldvaluessurvey.org).
- Fareed Zakaria. 2003. The Future of Freedom. New York: W.W. Norton & Company.
- Fareed Zakaria. 2011. Fareed Zakaria on the future of the Middle East. CNN World: http://globalpublicsquare.blogs.cnn.com/2011/04/22/fareed-zakaria-on-the-future-of-the-middle-east/.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

اصلاح طلبی یا انحلال طلبی؛ مساله این نیست



 









۱ـ در فضای سیاسی ایران یکی از معروف ترین دسته بندی های سالهای اخیر دوگانه اصلاح طلب یا انحلال طلب (برانداز) بوده است.


اصطلاح «اصلاح طلبی» اگر چه سالها قبل از دوم خرداد توسط نیروهای اپوزوسیون مسالمت جو داخل ایران در مجلاتی مانند ایران فردا مطرح گردید، اما بعد از انتخابات دوم خرداد و پیروزی سید محمد خاتمی و حامیان وی بعنوان یک جریان سیاسی بر سر زبانها افتاد. از آن پس اصلاح طلبی به شیوه انجام اصلاحات از درون حکومت و از طریق حضور در انتخابات و ورود به ساختار حاکمیت و با اعتقاد به حفظ نظام و قانون اساسی و ارکان جمهوری اسلامی شناخته می شد و طرفداران و نمایندگان این جریان در حاکمیت، بعنوان نیروهای اصلاح طلب معروف شدند.
البته بعضی از گروهها و فعالان سیاسی داخل کشور هم که بعنوان اپوزوسیون جمهوری اسلامی شناخته می شدند و الزاما معتقد به قانون اساسی و ولایت فقیه نبودند (مانند نهضت آزادی، ملی ـ مذهبی ها، دفتر تحکیم وحدت، سازمان ادوار) نیز جزو نیروهایی با رویکرد اصلاح طلبی به حساب می آمدند و چون امکان حضور در قدرت را نداشتند،  به اصلاح طلبان غیرحکومتی معروف بودند.

براندازی یا «انحلال طلبی» به شیوه آن دسته از مخالفین جمهوری اسلامی اطلاق میشود که جمهوری اسلامی را اصلاح پذیر نمی دانند و معتقد به تغییر نظام بوده و آنرا هدف اصلی مبارزه خود، چه با توسل به شیوه های قهرآمیز و چه با استفاده از روشهای مسالمت آمیز قرار داده اند.
انحلال طلبی یا براندازی همواره یکی از اتهامات سنگین بوده که حاکمیت جمهوری اسلامی به فعالان سیاسی و مدنی نسبت داده تا بتواند به بهانه آن احکام سنگین برای آنها تعیین کند. این اتهام برای حذف مخالفین از هر گروه و دسته ای مورد استفاده قرار گرفته است.
حتی زمانی در دوران اصلاحات نیروهای ملی ـ مذهبی و نهضت آزادی به براندازی [قانونی!] متهم شدند و به همین اتهام مدتی را در زندانهای انفرادی گذراندند و احکام سنگین زندان دریافت کردند.

اما اصلاح طلبی و انحلال طلبی برای طرفداران این دو شیوه که چهارچوب اصلی فعالیت خود را حفظ نظام و یا حذف نظام قرار داده اند، موضوع محوری مورد مناقشه بوده است تا آنجا که گاهی این دو دسته از واژه اصلاح طلب و برانداز بعنوان دشنام سیاسی بر ضد یکدیگر استفاده می کنند.

بعد از حوادث انتخابات سال ۸۸ بخشی از اصلاح طلبان که به جنبش سبز پیوستند، توسط حاکمیت به براندازی متهم شدند اما در همان حال بسیاری از آنها هنوز خود را اصلاح طلب و طرفدار نظام میدانند و بر مرزبندی خود با انحلال طلبان تاکید دارند.

۲ـ- اصلاح طلبی و انحلال طلبی قاعدتا هیچ یک هدف نیستند بلکه دو شیوه برای رسیدن به هدف و مطالبه اصلی هستند که عبارت است از تغییر وضع موجود برای رسیدن به حکمرانی دموکراتیک، عادلانه و قانون مند. اما در عرصه سیاست ایران آنچه که در واقعیت مشاهده میشود این است که بخش مهمی از طرفداران هر یک از این دو شیوه، تا آن اندازه بر شیوه خود اصرار و تعصب دارند که اصلاح طلبی یا انحلال طلبی را در جایگاه «هدف» قرار داده اند. برای این گروه از اصلاح طلبان، حفظ نظام پیش شرط پیگیری هر هدف دیگری خواهد بود و برای انحلال طلبان، حذف نظام در اولویت قرار دارد. تا آنجا که بنظر میرسد برای این گونه اصلاح طلبان، رسیدن به مطالبات دموکراتیک در صورت تغییر نظام غیر قابل قبول است و در مقابل برای انحلال طلبان هم رسیدن به مطالبات دموکراتیک در صورت حفظ نظام نامطلوب است.

حال سوال این است که آیا تمامی کسانیکه خواهان تغییر وضع موجود هستند باید در یکی از این دو دسته قرار گیرند و تکلیف خود را با یکی از این دو شیوه مشخص سازند؟ 

از نظر نگارنده، گروه سومی در این میان وجود دارد که مطالبه محور است و مساله اصلی اش حفظ یا تغییر نظام نیست بلکه هدفش دستیابی به حقوق مدنی شامل انتخابات آزاد، حقوق بشر، عدالت اجتماعی، آزادی بیان/تجمع/ تشکل و ... است و احقاق این مطالبات را با شیوه مبارزه مدنی و مسالمت جویانه پیگیری میکند. این مساله که آیا نظام با تن دادن به اصلاحات در چهارچوب نظم مستقر حاضر به تامین این مطالبات هست یا که تنها با تغییر نظم موجود این مطالبات برآورده خواهد شد، مساله اصلی این گروه سوم نیست. این گروه دغدغه اش تصاحب قدرت نیست بلکه مساله اش تغییر مناسبات و تحقق مطالبات است.
چیستی و کیستی نظام و ناظم برای این گروه از طرفداران تغییر وضع موجود، موضوعیت اصلی را ندارد بلکه این گروه سعی میکند تا با استفاده از پتانسیل اجتماعی و فشار جامعه و مقاومت مدنی مطالبات خود را کسب کند.
اینکه نظم ، نظام و ناظم مستقر حاضر به تامین این مطالبات هستند و یا کسب آن را مشروط به حذف خود می دانند، مساله گروه سوم نیست بلکه انتخاب حاکمیت جمهوری اسلامی است. گروه سوم وظیفه و هدف خود را طرح و پیگیری حقوق مدنی اش میداند و آنرا از هر گروهی که بر سر قدرت باشد مطالبه می کند. گروه سوم نه برای حفظ نظام می کوشد و نه برای حذف آن، بلکه برای دستیابی به مطالبات مدنی خود تلاش میکند. طرفداران مطالبه محوری هیچ شخص یا گروه یا نظامی برایشان تقدس ندارد. آنها هر تلاشی در راه مبارزه مدنی را که بر مبنای صداقت، شهامت، عقلانیت و استقامت شکل گرفته باشد را ارج نهاده و پشتیبانی می کنند.

این رویکرد سوم نافی مطلق و یا حامی مطلق دو جریان اصلاح طلبی و انحلال طلبی نیست و هویت مستقلی دارد اگر چه ممکن است منتقد و موید بعضی از تلاشهای دموکراسی خواهانه هر یک باشد. البته می توان حدس زد که متعصبان هر یک از این دو جریان، احتمالا به طرفداران گروه سوم روی خوش نشان نداده و آنها را متهم به سازشکاری یا ساختارشکنی خواهند کرد.
فرای جنجالها و اتهاماتی که از یک سو حاکمیت جمهوری اسلامی و از سوی دیگر بعضی از طرفداران دو جریان مذکور برای این جریان سوم خواهند آفرید، این گروه باید شیوه و برنامه مشخص و متمایزی در مواجهه با تحولات و مناسبات سیاسی پیش رو داشته باشد و با تعریف و اولویت بندی مطالبات مدنی خود، برای طرح آنها در جامعه و تلاش برای کسب آنها برنامه ریزی کند.

جریان مطالبه محور یقینا از پشتیبانی فعالان سیاسی و مدنی سرشناس و خوشنامی در داخل و خارج ایران برخوردار خواهد بود که میتوانند یک رهبری جمعی و شبکه ای را برای این جریان شکل دهند و طرفداران خود را در یک ارتباط دموکراتیک و ملی جذب و همراه سازند.