۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش هفتم)

نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون
ترجمه: عمار ملکی

تقدیم به عماد بهاور و ابراهیم یزدی

رسوا کردن دزدان رای مردم: از جعبه های خالی تا عکس تقلبی


"رای دادن معیار دموکراسی نیست، بلکه معیار دموکراسی چگونه شمردن رای هاست" ...تام استاپارد


اسلوبودان میلوسوویچ، رهبر جنگ افروز صربستان در دهه 90، استاد دستکاری در انتخابات یوگسلاوی سابق بود. اما هنگامیکه دیگر بازی به آخر رسیده بود، حتی او هم قدرت کنترل اوضاع را از دست داد.
میلوسوویچ و دست نشاندگانش از اینکه چگونه از شر اقدامات زیرکانه جنبش دانشجویی "اوتپور (مقاومت)" خلاص شوند، درمانده شده بودند چرا که آن جنبش، در برانگیختن مقاومت در برابر میلوسوویچ بمراتب موثرتر از دیگر مخالفانی عمل می کرد که تا پیش از آن وجود داشتند. وقتی که اعضای جنبش اوتپور مضروب یا دستگیر می شدند، ماموران را دست می انداختند. همانگونه که بعدتر یکی از رهبران اوتپور خاطر نشان کرد، رژیم خود را در مخمصه ای گرفتار می دید. «سرجا پوپوویچ» در مصاحبه ای که برای فیلم مستند "پایین کشیدن یک دیکتاتور" تهیه می شد گفت که من به ماموران میگفتم: "من اهل شوخی و مسخره بازی هستم و بعد شما من را میزنید و دستگیر میکنید؛ خب یقینا در این بازی شما همیشه بازنده خواهید بود."
پیش از انتخابات سپتامبر 2000 مقامات از محبوبیت و احتمال پیروزی جنبش اوتپور به خشم آمدند. پلیس به دفتر گروه در بلگراد حمله کرد و کامپیوترها و تمامی تدارکات تبلیغات انتخاباتی را مصادره کرد. فعالان اوتپور نیز برای انتقام گیری دست به اقدام جالبی زدند. آنها در پشت خطوط تلفن که میدانستند شنود میشود، درباره این موضوع صحبت می کردند که دوباره یک محموله بزرگی از پوسترهای تبلیغاتی و دیگر تدارکات انتخاباتی در یک روز و زمان مشخص به دستشان خواهد رسید. آنها خبرنگاران و عکاسان را بعنوان شاهد تحویل گرفتن محموله جدید دعوت کردند. در روز و زمان اعلام شده تعدادی افراد داوطلب جعبه های بظاهر سنگین را که قرار بود حاوی پوسترها و تراکتهای تبلیغاتی باشد از کامیون خالی کردند و آنها را به سمت دفتر اوتپور بردند. پلیس که در انتظار این محموله بود به شکلی پیروزمندانه به سمت جعبه ها هجوم آورد تا آنها را توقیف کند. وقتی که ماموران جعبه ها را بدست گرفتند متوجه شدند که کارتن ها اصلا سنگین نیستند بلکه برعکس بسیار هم سبک هستند. جعبه ها در اصل همگی خالی و پوچ بودند به همان میزان که اقدام پلیس پوچ بود!! به هر حال دستور، دستور بود و پلیس باید کارتن ها را طبق فرمان مصادره میکرد. در برابر نگاه تمسخرآمیز خبرنگاران و دیگر تماشاگران، پلیس تعداد زیادی جعبه خالی را توقیف و ضبط کرد!!!
* * *
این روزها میتوان با استفاده از نرم افزارهای ویرایش عکس، کارهای اعجاب انگیزی کرد. میتوان در چند ثانیه جمعیت حاضر در یک عکس را بطور دیجیتال چند برابر کرد. اما دستکاری عکس بمنظور زیاد نشان دادن طرفداران یک کاندید انتخابات و فریب دادن مردم وقتی که برملا شود، میتواند منجر به رسوایی بزرگی گردد. این اتفاق در انتخابات سال 2000 صربستان روی داد و یک تصویر دستکاری شده، در همه جا با زیرنویس بزرگ "دروغ بس" منتشر شد.
در بیشتر مناطق کشور همانطور که گفته شد، جنبش اوتپور پیشتاز بود و هر چه به زمان انتخابات 24 سپتامبرنزدیکتر می شد، حکومت بیشتر نگران می گردید چرا که تعداد طرفداران اسلوبودان میلوسوویچ در سخنرانیهای انتخاباتی بطور روزافزونی رو به کاهش بود. لذا برای زیاد نشان دادن جمعیت طرفداران، با پرداختن پول اضافی افرادی از جاهای دیگر با اتوبوس آورده شدند اما باز هم جمعیت چشمگیر نبود. از اینرو مقامات حکومت برای رفع این مشکل راهی یافتند که به گمانشان ایده زیرکانه ای بود: با یک کلیک میتوان جمعیت را چند برابر کرد به هر میزانی که نیاز باشد. طبق دستور مقامات، عکسهای دستکاری شده در تمامی رسانه های طرفدار میلوسوویچ پخش گردید که جمعیتی وسیع و وفادار به وی را نشان می داد!! در عکس صفحه اول روزنامه مشهور طرفدار دولت، تعداد جمعیت بقدری زیاد نشان داده شده بود که ادعای حضور جمعیت صد هزار نفری طرفداران میلوسوویچ قابل باور باشد.
اما این حیله نتیجه معکوسی ببار آورد چرا که مشخص شد در میان حاضران در عکس، تعداد زیادی چهره – از جمله مردی با موی سفید، زن جوانی با موی بلند تیره و مردی با موی جو گندمی که در جلوی جمعیت به دوربین زل زده بود – دو بار تکرار شده است. منتقدان میلوسوویچ عکس را به شکل یک کارت پستال تکثیر کردند و بر روی آن ذکر کردند که تعداد جمعیت واقعی در تجمع انتخاباتی، تنها 15 هزار نفر بوده است. همچنین برای تاکید بر ساختگی بودن عکس، دور چهره های تکراری خط کشیدند. وفاداران و مواجب بگیران رژیم، خود را به حماقت زده و میگفتند که لابد یک اشتباه فنی باعث این اشکال در عکس شده است!!
آن انتخابات با تقلب برگزار شد اما تنها بعد از گذشت دوازده روز و بدنبال اعتراضات مردمی، میلوسوویچ مجبور به کناره گیری از قدرت گردید.

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش ششم)

نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون
ترجمه: عمار ملکی

تقدیم به عبدالرضا تاجیک و مسعود باستانی

شکست سانسور: اخبار خنده دار

سال 2005 در نپال، همه آزادیهای مدنی یک شبه از مردم سلب شد. پادشاه "گیانندرا"، پس از آنکه برادرزاده اش در حالت مستی اقدام به تیراندازی کرد و پادشاه وقت، ملکه و گروهی دیگر از اعضای سلطنتی را کشت، به سلطنت رسید. بدنبال آن پارلمان را منحل کرده و اعلام وضعیت فوق العاده نمود. سیاستمداران منتخب مردم دستگیر شدند و خطوط تلفن قطع گردید تا که از اطلاع رسانی و ارتباط با جهان خارج جلوگیری شود. نپال به یکی از کشورهای بسیار سخت گیر در امر سانسور در جهان تبدیل شد. با این وجود، علیرغم تمامی تهدیدات و دستگیریها، روزنامه نگاران کشور مرعوب نشدند.

بطور نمونه، خبرنگاران رادیوی "ساگارماتها" سعی میکردند که با عناوینی بجز "اخبار"، به هر نحو ممکن خبرها را به بیرون منتقل کنند. در زبان نپالی واژه رایج و رسمی برای اخبار، "ساماچار" است اما "حال-چال" اصطلاح غیر رسمی دیگریست که به معنی گفتگوی خودمانی ست. استفاده از این واژه ها، ایده ای را در ذهن "موهان بیستا" مدیر ایستگاه رادیویی ساگارماتها ایجاد کرد و همانطور که او بعدتر در یک مصاحبه گفت: "ما برنامه «پخش اخبار» را با نام «گفتگوی خودمانی» جایگزین کردیم."
مقامات خیلی زود به نیت آنها پی بردند و اظهار داشتند که "اینها اخبار نیست بلکه تنها یکسری حرفهای بی اهمیت است". سپس آنها را تهدید کردند که اگر به برنامه "گفتگوی خودمانی" پایان ندهند، رادیو را تعطیل خواهند کرد. در نتیجه خبرنگاران رادیو،ابتکار دیگری را برای اطلاع رسانی به مردم نپال بکار گرفتند. از آنجایی که برنامه های کمدی بعنوان بخش سرگرمی رادیو منظور می‎شد و پخش آنها مجاز بود، آنها از یک کمدین معروف درخواست کردند تا اخبار را به شکل آواز و با اجرای کمدی بخواند.
مقامات حکومت از ایستادگی و سرسختی خبرنگاران و برنامه سازان کلافه شدند و سرانجام تعداد زیادی ایستگاههای رادیویی معروف را تعطیل کردند. اما هنوز نپالی ها راههایی را برای آنکه اخبار را پخش کنند، پیدا میکردند. در شهر "بیراتناگار" در شرق کشور، جمعیت برای گوش دادن به اخباری که یک نفر با بلندگو میخواند جمع می شدند. وقتی یکی از افرادی که اخبار را می خواند دستگیر می شد، شخص دیگری جای او را می گرفت.
اراده مردم عادی نپال برای ایستادگی در راه حقیقت، منجر به عقب نشینی تاریخی حاکمان یاغی کشور شد. در سال 2006 علیرغم تهدیداتی که وجود داشت، صدها هزار نفر از مردم به خیابانهای کاتماندو – پایتخت نپال – سرازیر شدند. وقتی حکومت با چنین مقاومتی روبرو شد، پادشاه مستبد بالاخره مجبور به عقب نشینی شد و سرانجام انتخابات در سال 2008 برگزار گردید.
ایستگاه رادیویی نپال هنوز به نقدهای بی پرده خود ادامه میدهد حتی اگر که سیاستمداران آن را نپسندند.

شایعات داغ
وقتیکه در سال 2003 جنگ دارفور در غرب سودان آغاز شد، سیاستمداران جهان این نسل کشی وحشتناک را که توسط شبه نظامیان وابسته به دولت سودان انجام پذیرفت، جدی نگرفتند. حتی هنگامیکه هواپیماهای دولتی سودان روستاها را بمباران کردند و دهها هزار نفر از غیرنظامیان را به خاک وخون کشیدند، دولتهای جهان تنها از راه دور به نظاره نشستند. سرانجام، بخاطر توجهی که شهروندان جامعه مدنی در سراسر جهان در اعتراض به این مساله نشان دادند، کشتار مردم در سودان مورد توجه قرار گرفت. شورای امنیت سازمان ملل یک نیروی حافظ صلح بین المللی را برای این مساله مامور کرد و در سال 2005 جنایت دارفور به دادگاه جنایات بین المللی ارجاع داده شد. در سال 2008 هیئت پیگیری دادگاه، عمر البشیر رییس جمهور سودان را مجرم دانست و تحت تعقیب قانونی قرار داد. با این رای بنظر میرسید که جلوگیری از تکرار اینگونه جنایات تا حدی مورد توجه قرار گرفته باشد.
اما مردمی که این خبر برایشان بیشترین اهمیت را داشت، اجازه شنیدن این خبر را پیدا نکردند. روزنامه نگاران سودانی از نوشتن درباره این اعلام جرم منع شدند. در نوامبر 2008 روزنامه نگاران و نویسندگان اعتراض بی سابقه ای را در برابر محدودیت انتشار اخبار سامان دادند. روزنامه ها بطور موقت و عمدی از انتشار روزنامه در اعتراض به سرکوب آزادی بیان خودداری کردند. حکومت نیز بعنوان تنبیه روزنامه های معترض را تعطیل کرد. بدین ترتیب اقدامی مشترک با دو انگیزه متضاد انجام پذیرفت: از یک سو روزنامه نگاران در اعتراض به سانسور از چاپ روزنامه سرباز زدند و از طرف دیگر رژیم سودان روزنامه ها را بخاطر جسارت اعتراض به دولت توقیف کرد. وقتی که روزنامه ها دوباره انتشارشان را از سرگرفتند، آنها هنوز با خطر سانسور روبرو بودند. نویسندگان روزنامه "زنگ آزادی" در شهر خارطوم تصمیم گرفتند که درباره خبر اعلام جرم علیه عمر البشیر مقاله ای بنویسند. آنها میدانستند که در شرایط عادی این چنین مطلبی نمیتواند از تیغ سانسور عبور کند. در نتیجه آنها برای غلبه بر این مساله راهکاری را تدبیر کردند. وقتی که مامور سانسور آمد، کارمندان روزنامه نزدیک میزی که وی در پشت آن صفحات روزنامه را بررسی میکرد جمع شدند و درباره موضوعات سیاسی و شایعات داغ شروع به صحبت کردند با این انگیزه که حواس مامور سانسور را از کارش منحرف کنند و او نتواند با دقت مطالب روزنامه را بخواند.
ابتکار آنها موثر افتاد و حواس مامور سانسور پرت شد و مقاله مساله دار با محتوای کامل - شامل بخشهای ممنوعه - منتشر شد. یکی از نویسندگان روزنامه گفت: "با این روش، تیغ سانسور آنها به سمت خودشان برگشت."

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش پنجم)

نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون
ترجمه: عمار ملکی

تقدیم به حسن اسدی، علی جمالی، علی ملیحی

شیطنتهای هدفمند: پیامهای پنهان
بی‎رحمی حکومت کودتای نظامی برمه بدلیل کشتار صدها نفر از دموکراسی خواهانی که در تظاهرات مسالمت آمیز سال 1988 شرکت کرده بودند، تیتر اول بسیاری از روزنامه های جهان شد. در سال 1990 هنگامیکه حزب مخالف دولت به رهبری آنگ سان سوکی به شکلی قاطع برنده انتخابات شد، نظامیان نتایج انتخابات را نادیده گرفتند و معترضان را به زندان انداخته، شکنجه کرده و حتی بسیاری از آنها را کشتند. در پی آن، آنگ سان سوکی تحت بازداشت خانگی قرار گرفت. برافراشتن عکس او چه در اماکن عمومی و چه خصوصی منجر به بازداشت میشد. در این شرایط آنچه بیش از هر چیز حکومت را به وحشت انداخت، طراحی اسکناسی بود که دولت در همان زمان بتازگی منتشر کرده بود. از بداقبالی رژیم، طراح اسکناس جدید یکی از طرفداران آنگ سان سوکی بود. او از این فرصت استفاده کرده و یک شیطنت ( یا بدفرمانی) هوشمندانه در کارش انجام داده بود. آن اسکناس قرار بود دارای تصویری از ژنرال آنگ سان – پدر درگذشته آنگ سان سوکی – باشد، چرا که او بنیانگذار ارتش برمه بود و بخاطر نقش موثرش در حفظ نمودن استقلال کشورش در برابر سلطه استعمار انگلیس، بسیار مورد احترام بود.
آن طراح، تصویری از ژنرال جوان را در زمینه اسکناس حک کرد. در هنگام کشیدن تصویر، او با زیرکی، حالت فک و صورت ژنرال را تلطیف کرد. همچنین چشمها، دماغ و دهان او را نیز کمی ظریف تر کشید. همین تغییرات کوچک و نامحسوس، آشوبی بزرگ برپا کرد: صورت پدر بطور ظریفی به صورت دختر تغییر شکل داده شده بود.
ماموران سانسور، طرح را تایید کردند بدون آنکه متوجه شده باشند که تصویر زمینه، صورت دختر را بیش از چهره پدر تداعی میکند. درنتیجه علیرغم وجود آن تصویر جنجال برانگیز، اسکناس منتشر شد و به طور گسترده ای توزیع و در دست مردم به گردش افتاد. در هفته ها و ماههای پس از آن، در قهوه خانه ها و عبادتگاههای سراسر کشور مردم در گوش هم درباره تصویر پنهان آنگ سان سوکی بر روی اسکناس صحبت میکردند.
عمل شیطنت آمیز آن طراح تنها محدود به تصویر زمینه نبود. طرح گلدار نقش بسته بر روی اسکناس شامل چهار حلقه هشت برگی تو در تو بود که نمایانگر تاریخ آغاز جنبش دموکراسی خواهی برمه - معروف به "چهار هشت" - بود: 8/8/88. بعضی از افراد معتقد بودند که در طرح آن اسکناس، یازده پیام پنهانی جا داده شده بود. به هر حال همه درباره ی این موضوع توافق داشتند که تصویر نقش بسته در زمینه اسکناس، چهره آنگ سان سوکی را نشان میدهد ،کسی که ترجمه ی نامش به معنای "مجموعه ای تابان از پیروزیهای کوچک" است. مردم اسکناسها را با افتخار و از سر اعتراض بالا میگرفتند.
نظامیان حاکم اما احساس خوبی نداشتند. اسکناسها معاند با نظام تشخیص داده شدند و مبادله و نگهداری آنها غیرقانونی گردید. آنها که اسکناسها را نزد خود نگه داشتند هنوز آن را گرامی میدارند. آن اسکناسها بعنوان "سند مردمسالاری" معروف گردید.




سگها و دیکتاتورها
در سپتامبر سال 2007 دهها هزار نفر از مردم برمه در اعتراض به سرکشی رژیم کودتایی- نظامی حاکم بر کشور به خیابانها ریختند. بهانه شروع اعتراضات، افزایش ناگهانی قیمت سوخت بود اما دامنه آن سریعا به مطالبه ی آزادی و حقوق مدنی گسترش یافت. نظامیان حاکم به ضرب و شتم، دستگیری و کشتن معترضان دست زدند. بر اساس گزارش سازمان ملل، دستکم سی و یک نفر کشته شدند. پس از آن، حضور در خیابانها بسیار مخاطره آمیز بود چرا که نظامیان در همه جا مشغول گشت زنی بودند. اما بعضی از مردم برمه، راهی مبتکرانه برای شکستن آن فضای پلیسی یافتند. آنها در شهر رانگون - پایتخت کشور - و چند شهر دیگر، تعداد زیادی از سگهای ولگرد را به لشگر معترضین تبدیل کردند.
سگ در فرهنگ برمه بعنوان موجودی پست و فرومایه تلقی میشود. در باور کسانیکه به تناسخ معتقدند، زاده شدن دوباره در کالبد یک سگ نشان دهنده ی آن است که فرد در زندگی پیشین خود انسان بدی بوده است. در برمه حتی واژه "سگ" بعنوان یک توهین و دشنام بکار گرفته میشود. معترضان برای خوار کردن رهبر نظامیان حاکم – تان شو – و دیگر سران حکومت، عکس آنها را بر گردن سگهای ولگرد انداختند و آنها را در خیابانها رها کردند. در سراسر شهر رانگون، نیروهای نظامی در تعقیب "سگهای معترض" بودند و مردم شادمانه تلاش بیهوده آنها در مهار آبروی بر باد رفته سران رژیم را مشاهده میکردند.
روزنامه "ایراوادی" که در کشور همسایه – تایلند – منتشر میشد، به نقل از یک شهروند برمه ای نوشت: "سگها جانانه در برابر دستگیر شدن مقاومت کردند!!".

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

کنشهای کوچک و مثال زدنی از ایستادگی مدنی (بخش چهارم)

نوشته: استیو کراشاو و جان جکسون
ترجمه: عمار ملکی

تقدیم به یاران دبستانی: بهاره هدایت، مجید توکلی، میلاد اسدی

شیطنت های هدفمند: ابراز وفاداری با سس کچاپ!
پلیس در تمامی رژیم های تک حزبی وظیفه ای کمابیش مشابه دارد: هنگامیکه مردم از حکومت انتقاد میکنند، پلیس به آنها حمله برده و یا دستگیرشان میکند. در چنین سیستمی برای پلیس قابل تشخیص است که چه کسانی معترض و نافرمان هستند و باید دستگیر شوند. اما کار هنگامی سخت میشود که بعضی شهروندان تظاهر کنند که وفادار به حکومت هستند ]اما در اصل "بدفرمانی" کنند[.
به طور مثال در دهه 80 در لهستان، با وجود ممنوع شدن فعالیت "جنبش مردمی اتحاد"، باز هم تظاهرات زیادی بر ضد رژیم کمونیستی صورت میگرفت. اما در همان زمان، یک "شبه جنبش نارنجی" شکل گرفته بود که بظاهر در حمایت از رژیم کمونیستی تظاهرات میکردند و خواستار فعالیت تمام وقت پلیس مخفی بودند و ماشینهای پلیس را گلباران میکردند!! همه میدانستند که اینچنین حمایت خودجوش و مردمی غیر قابل باور است و اینگونه ابراز احساسات در طرفداری از رژیم کمونیستی، فقط بمنظور تمسخر آنها انجام میگیرد. اما به هر حال برای حکومت شرم آور بود که آشکارا به این مساله اعتراف کند و با آنها برخورد کند.
جنبش نارنجی، برای تظاهراتی بمناسبت هفدهمین سالگرد انقلاب روسیه در سال 1987، فراخوانی تهییج کننده با عنوان "دیگر زمان آن رسیده تا توده های مردم به انفعال خاتمه دهند!" را پخش کرد. از تمامی تظاهرکنندگان خواسته شد تا در حمایت از کمونیسم، از نشان های سرخ مثل کفش قرمز، شال قرمز و یا حتی رژ قرمز استفاده کنند. آنها که هیچ چیز سرخی برای پوشیدن نداشتند، در مقابل گیشه پیتزا فروشیها صف کشیدند تا که تکه چوبی را آغشته به سس کچاپ کنند و به مسخره بالای سرشان بگیرند. پلیس گیشه پیتزا فروشیها را بست و مشتریانی که فقط درخواست سس کچاپ میکردند را دستگیر کرد.

از سوی دیگر جنبش نارنجی، با طعنه زدن درباره نیازهای اولیه مردم، رژیم را مورد تمسخر قرار میداد. آنها در سال 1988 در یک برنامه با عنوان "چه کسی نیاز به دستمال توالت دارد؟"، برگه های جدا شده از دستمال توالت را (که مانند بسیاری از اجناس دیگر در مغازه های لهستان کمیاب بود) بطور مجانی بین رهگذران توزیع کردند تا که کمبود آنرا به رخ مقامات بکشند. پلیس عده ای از آنها را دستگیر کرد.
نهایتا در همان سال حکومت موافقت کرد تا که با جنبش اتحاد وارد مذاکره شود. آن مذاکرات سرانجام منجر به برگزاری انتخاباتی رقابتی گردید، چیزی که تا پیش از آن محال بنظر میرسید. جنبش اتحاد در انتخابات ژوئن 1989 با اختلافی زیاد به پیروزی رسید، بطوریکه کمونیستها مجبور به کناره گیری از قدرت شدند. در ماه آگوست، لهستان اولین نخست وزیر محبوب انتخابی خود را در بلوک شرق به کرسی نشاند. سه ماه بعد، بعنوان یکی از نتایج شکست کمونیسم در لهستان، دیوار برلین فرو ریخت. سس کچاپ های غیرقانونی و دستمال توالتهای مجانی هر یک نقشی را در این پیروزیها ایفا کردند.


در کدام صف می ایستی؟
در آکسفورد و دیگر شهرهای دانشگاهی انگلیس، در سال 1984، نقاشی های عجیبی بر دیوار بالای تعدادی از خودپردازهای بانک «بارک لیز» کشیده شد. بالای یکی از خودپردازها با اسپری نوشته شده بود "سیاه پوستان" و در بالای دیگری نوشته بود "فقط سفیدپوستان". این دیوارنویسی ها البته هیچ محدودیتی در استفاده از خودپردازها ایجاد نمیکرد و هرکس- چه سفید پوست و چه سیاه پوست- میتوانست از هر خودپردازی که میخواست، پول دریافت کند. اما به هر حال آن دیوارنوشته ها کمی مردم را درگیر میکرد و این همان هدفی بود که نوشته ها بدنبال آن بود. بانک «بارک لیز» بخاطر ارتباطش با نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی مشهور بود و از اینرو دیوارنوشته ها، به بسیاری از مشتریانی که در صف خودپردازها بودند حس ناخوشایندی میداد زیرا بیاد آنها می آورد که تابلوهای "فقط مخصوص سفیدپوستان"، در همان زمان در جای دیگری از جهان، بخشی از زندگی واقعی و تبعیض روزمره مردمان می باشد.


این حرکت باعث شد تا تعداد کمتری از دانش آموختگان، متقاضی کار در بانک «بارک لیز» شوند چرا که نمی خواستند لکه ننگ همکاری با بانکی که پشتیبان تبعیض نژادی بود را در کارنامه خود داشته باشند. این بانک زمانی سهم بالا و پرمنفعت حسابهای بانکی دانشجویان انگلیس را در اختیار داشت اما آن سهم از بازار، بسرعت از 27 درصد به 15 درصد سقوط کرد. در سال 1986، بانکی با آن عظمت، اقرار کرد که بخاطر آن دیوارنوشته ها و همدلی مردم با آنها، زیان بسیاری دیده است. نهایتا بانک «بارک لیز» به همراهی با قانون منع سرمایه گذاری در آفریقای جنوبی پیوست که یکی از اقدامات تنبیهی موثر در تحریم اقتصادی رژیم آپارتاید بود.
سرانجام نلسون ماندلا، رهبر زندانی جنبش ضد آپارتاید که به حبس ابد محکوم بود، در سال 1990 بعد از 27 سال از زندان آزاد شد و انتخابات دموکراتیک در سال 1994 برگزار گردید. دیوارنوشته های بالای بانک «بارک لیز» پاک شدند و این بانک دوباره در سال 2005 برای سرمایه گذاری به آفریقای جنوبی بازگشت.