۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

روز قدس و بدفرمانی مدنی

سال گذشته پژوهشی درباره انواع اعتراضات مدنی انجام دادم که در آن به بررسی نظرات مختلف پیرامون نافرمانی مدنی و دیگر انواع مبارزات مدنی پرداختم. در بخش پایانی آن پژوهش رفتار اعتراضی ایرانیان بررسی شده بود و با توجه به شرایط سیاسی و فرهنگی ایران، این نتیجه را گرفته بودم که در بعضی مواقع روش اعتراض مدنی ایرانیان، اگر چه ظاهرا شبیه نافرمانی مدنی است اما اساسا چیزی متفاوت با آن است و خصوصیات خاص خود را دارد. با توضیح این مشخصات به طرح و تفسیر یک الگوی جدید اعتراضی دست زدم و آنرا «بدفرمانی مدنی» نامیدم. واژه و مفهومی که تاکنون در فرهنگ سیاسی اعتراضات مدنی وجود نداشته، اما بنظرم در عمل بهترین توصیف را از نوع خاص رفتار اعتراضی ایرانیان نشان میداد.(1)
جهت آشنایی خوانندگان توضیح میدهم که بدفرمانی مدنی، رفتاری اعتراضی است که درآن معترضان با بداجرا کردن یک قانون، قاعده یا یک رویه، اعتراض خود به امری که نادرست و ناعادلانه میدانند را ابراز میدارند. بدفرمانی مدنی عملی عامدانه، آگاهانه و مسالمت آمیز است.
در این عمل افراد در ظاهر در حال انجام یک قانون، دستور یا رویه هستند اما در باطن آنرا نصفه نیمه و بد اجرا میکنند و در اصل به شکل دلخواه خود محتوای آنرا تغییر میدهند.
این اعتراض گاهی بطور مستقیم در برخورد با یک قاعده انجام میپذیرد (بدفرمانی مستقیم) و گاهی برای نشان دادن اعتراض به یک امر ناعادلانه، معترضان رویه ای دیگر را بد اجرا میکنند تا اعتراض خود را نشان دهند(بدفرمانی غیرمستقیم). بدحجابی یکی از نمونه های بدفرمانی مستقیم در ايران است که هدف آن، بد اجرا کردن قانون حجاب اجباری است که از نظر معترضان قاعده ای ناعادلانه است. نمونه ای از بدفرمانی غیرمستقیم را در همین مطلب مشاهده خواهیم کرد.
بدفرمانی زمانی انجام میگیرد که اعتراض علنی نسبت به یک قاعده یا رویه نادرست به شکل نافرمانی، هزینه بالایی برای معترضان دارد و با سرکوب و واکنش تند سیستم حاکمه مواجه میشود.
این رفتار اعتراضی به اقتضای شرایطی بوجود می آید که در آن حکومت اجازه اعتراض علنی و مسالمت آمیز را به شهروندانش نمیدهد و در نتیجه شهروندان مجبور میشوند که به این شیوه اعتراض خود را بروز دهند.
با این مقدمات اگر نگاهی به حضور معترضان جنبش سبز در راهپیمایی روز قدس بیافکنیم، حرکت بدفرمانی مدنی بوضوح مشاهده میشود. با توجه به آنکه مجوز راهپیمایی اعتراضی به مخالفان داده نمیشود، آنها نیز از فرصت راهپیمایی روز قدس استفاده کرده تا اعتراض خود را به مسائل پس از انتخابات اخیر نشان دهند. (بدفرمانی غیر مستقیم)
معترضان میدانستند که راهپیمایی روز قدس، یک رویه حکومتی بوده تا در آن طرفداران سیاستهای نظام با دادن شعارهای رسمی، همراهی و همدلی خود را با حکومت نشان دهند، اما جنبش اعتراضی سبز در آن مراسم شرکت کرد و محتوای آنرا به شکلی که خود میخواست تغییر داد و در اصل آنچه را که حکومت از شرکت کنندگان انتظار داشت را بداجرا کرد. این حرکت که عامدانه، آگاهانه و مسالمت آمیز بود بار دیگر نشان داد که اگر حکومت اجازه برگزاری تظاهرات اعتراضی و قانونی را نمیدهد و نافرمانی مدنی را شدیدا سرکوب میکند، نمیتواند به سادگی مانع بدفرمانی مدنی شود. زیرا در حرکت بدفرماني مدني، اساسا حکومت دچار نوعي گيجي و بلاتکليفي خواهد شد، زيرا که اين حرکت بنا به خاصيت دوگانه خود در حفظ ظاهر و نقض باطن یک رویه، دست حکومت را در اعمال خشونت تا حدي مي‏بندد.
این مساله باعث میشود که هیچ چیز در جای خود قرار نگیرد و مراسمی که حکومت انتظار دارد در تاییدش برگزار شود، به محلی برای سر دادن شعارهای اعتراضی تبدیل شود که یقینا باعث ناخرسندی حاکمیت میگردد. اما خودکرده را تدبیر نیست زیرا که این رفتار معترضان، نتیجه اجازه ندادن حکومت به مخالفان برای برگزاری راهپیمایی مستقل میباشد و در نتیجه آنها مجبور به استفاده از این فرصتها برای نشان دادن اعتراضشان میشوند. بدفرمانی مدنی موقعی روی میدهد که حکومت جایی برای اعتراض قانونی و نافرمانی مدنی نمیگذارد.
کلام آخر اینکه بدفرمانی مدنی نه از کتابهای هابرماس و جان کین و جان رالز گرفته شده و نه برآمده از علوم انسانی غربی است و نه آنکه در موسسات آلمانی و آمریکایی و هلندی تدریس میشود. این روش اعتراض، از هوشمندی، زیرکی، شوخ طبعی، سازگاری و فرصت شناسی ایرانی برآمده است که به هر حال فرصتی را برای بیان اعتراض خود با کمترین هزینه خواهد آفرید. اين روش اعتراض، نتیجه منطقی برخورد سرکوبگرانه حاکمیت با دیگر روشهای اعتراضات مدنی است. از اینرو اگر که حاکمیت خوشش نمی آید که مراسم رسمی اش بدین شکل اجرا شود و از محتوای مورد علاقه اش تهی شود، باید اجازه حضور مخالفان و حق اعتراض آنها را برسمیت بشناسد.
بدفرمانی مدنی در بیشتر موارد، روشی «مطلوب» برای معترضان هم نیست اما اجبارا تنها روش «ممکن» برای بیان اعتراض آنها میشود.

پینوشت:
(1) برای اطلاع بیشتر از تعریف، مفهوم و ويژگیهای بدفرمانی مدنی و نمونه هایی از آن در ایران به مقالات «از نافرمانی مدنی تا بدفرمانی مدنی» بخشهای یازدهم و سیزدهم مراجعه شود.
http://news.gooya.com/politics/archives/2009/01/083012.phphttp://mag.gooya.eu/politics/archives/2009/02/083808.php

لینک این مقاله در سایت روز

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

تنهایی...شعری از مجموعه اشعار محمد ملکی که وصف حال امروز اوست

«تنهایی»

به آنها که تنهایی را میشناسند



چه غریبانه
در این باغ پر از لای و لجن
میکشد رنج درختِ تنها
* * *
پیچک پیر که پیچیده به افرای بلند
پنجه ها کرده فرو
جای جای تن او
همه ی روزنه ها را بسته
که تنفس شده سخت
چشم‎بندی از برگ
زده بر چشمانش
تا درختان دگر را نتواند دیدن
و چنان ساخته با شاخک خویش
میله ها بر دهنش
که فقط ناله برون آید از آن
تا درختان دگر را نتواند گفتن
میکشد رنج درخت تنها
و در این باغ پر از لای و لجن
گر چه تنهاست
ولی پابرجاست

محمد ملکی «یاسر»

از مجموعه «پرواز در قفس»*


* کتاب پرواز در قفس مجموعه اشعار دکتر محمد ملکی است که در ايران اجازه انتشار نیافته است. در مقدمه این کتاب آمده است:
"به مجموعه پرواز در قفس نمیتوانم گفت نظم است یا نثر یا هر دو و یا هیچ کدام. نمیدانم تنها میدانم فریادی است که سطر سطرش با خون نبشته شده و از عشق و جنون برآمده، مگر این دو همراه دیرین سرها و آبروها برباد نداده‎اند تا به تاریخ و زندگی معنی بخشند؟...
آنچه در این مجموعه آمده، صفحات محدودی از یک کتاب تاریخ است که در تیرماه سال 60 در زندان اوین متولد شد و امروز پس از گذشت دو دهه و عبور از نشیب و فرازهای بسیار می‎خواهد گوشه ای از سالهای پر حادثه ای را واگو نماید که عبرت آموز است و ماندگار، و با این اعتقاد که اگر خالق هستی به قلم و آنچه از آن می‎تراود سوگند یاد می‎کند به آن آثار قلمی نظر دارد که بازگو کننده درد و رنجی است که بر بندگانش وارد می‎آید چه اگر قلم و آنچه مینگارد را کاری جز این باشد سزاوار نفرین است نه سوگند."
همچنین از محمد ملکی پیشتر مجموعه شعر «پيامبر آگاهي» كه به سبك مثنوي و داستان زندگي پيامبر اسلام است و «قصه بود و نبود» كه داستان مبارزه مردم فلسطين و انتفاضه براي كودكان به صورت شعر مي باشد، منتشر شده است.

در این وبلاگ گهگاه بعضی از شعرهای پدر را انتشار میدهم. به امید سلامتی و رهایی اش

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

علوم انسانی را بهانه نکنید

تقدیم به سنگربان پیر حریم دانشگاه، دکتر محمد ملکی

مدتی است که بحث نگرانی از علوم انسانی غربی و عامل انحراف بودن تئوری های آن و مغایرتشان با تعالیم اسلامی و ارزشهای انقلابی از تریبونهای مختلف حکومت شنیده میشود. این مساله در ابتدا در کیفرخواست محاکمات اخیر و اعتراف اجباری تئوری پرداز اصلاحات مشاهده شد. حتی از تعداد بیش از حد دانشجویان رشته های علوم انسانی هم ابراز نگرانی شده است.
از متون کیفرخواست نمایش محاکمات اخیر مشخص است که این انتفادات به علوم انسانی غربی، بخاطر مباحث گذار به دموکراسی و مبارزات مدنی میباشد که از نظر حاکمیت بسترساز اعتراضات حوادث پس از انتخابات بوده است. البته هدف از این آسمان ریسمان کردن آن است که به هر شکل رد پایی از غرب در حوادث پس از انتخابات پیدا شود. اگر که اعترافات افراد مرتبط با سفارتخانه ها و متهم کردن کشورهای غربی به نقش داشتن در ناآرامی های پس از انتخابات خیلی مورد قبول افکار عمومی واقع نشد، میتوان پای تئوریها و علوم انسانی غربی را به میان کشید. بدیهی است که این اتهام را نمیتوان به علوم تجربی و فنی غربی وارد نمود زیرا که اینها علوم دقیقه و آزمایشگاهی است و نمیتوان آنها را به اسلامی و غیر اسلامی، انقلابی و ضد انقلابی تقسیم نمود.

اما گذشته از مساله فوق این پرسش مطرح است که مگر تدریس علوم انسانی در دانشگاههای ایران تا چه حد در ایجاد روحیه انتقادی در دانشجویان تاثیر داشته است که یکباره این علوم مورد هدف قرار میگیرند؟ براستی آیا مشکل اصلی حاکمیت با دانش آموختگان علوم انسانی در ایران است که از تعداد بالای دانشجویان علوم انسانی در کشور احساس نگرانی میشود؟
یک بررسی ساده نشان از واقعیت دیگری میدهد. بطور کلی در تمامی تاریخ جنبش دانشجویی در ایران و همچنین در جنبش دانشجویی سالهای اخیر، الزاما این دانشجویان علوم انسانی نبوده اند که پیشتاز مبارزات آزادیخواهانه بوده اند بلکه در اکثر مواقع دانشجویان رشته های فنی بیش از دانشجویان علوم انسانی به انتقاد از حاکمیت پرداخته اند و هزینه سنگینی نیز داده اند. مثال بارز آن فعالان دانشجویی و دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر بوده اند که بخاطر نگاه انتقادی شان، در دهه گذشته بارها توسط حاکمیت زندانی شدند و مورد آزار قرار گرفتند. نگاهی به لیست دانشجویان معترض و به بند کشیده شده در سالهای اخیر نشان از این مساله دارد که اکثر آنها دارای تحصیلات آکادمیک در علوم انسانی نبوده اند.
از سوی دیگر باید در نظر داشت که علوم انسانی مخاطب عام دارد و مانند علوم تجربی و فنی نیست که کتابها و مقالات آنرا، تنها دانشجویان، متخصصان و کارشناسان مرتبط مطالعه کنند. از اینرو بسیاری از دانش آموختگان علوم تجربی و فنی که دغدغه مسائل اجتماعی و سیاسی را دارند، دارای مطالعات مباحث علوم انسانی هستند. حتی بسیاری از نوشته ها و مقالات تحلیلی و انتقادی در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توسط فعالان دانشجویی با تحصیلات مهندسی نوشته میشود. این مساله البته در ایران دارای سابقه است و نمونه های آنرا میتوان در مهندس بازرگان و مهندس سحابی دید.

اساسا آنچه از کسب علم و دانش در دانشگاه حاصل میشود نوعی نگاه تحلیلی و انتقادی به پدیده ها میباشد و از اینرو یکی از وظایف علم، ایجاد تشکیک در مورد فرضیات است تا به تفسیر درست تر از پدیده های ناشناخته برسد. در نتیجه علوم انسانی به مثابه شاخه ای از علم، جدای از دیگر علوم نیست و اگر حاکمیت در ایران به اشکال مختلف اعلام میکند که با علوم انسانی مشکل دارد، در واقع آنرا باید به مساله داشتن با علم تفسیر نمود.
نکته دیگر آنکه، در عصر ارتباطات دیگر دستیابی به منابع و کتب علوم (چه انسانی و چه تجربی) تنها از طریق منابع دانشگاهی داخل کشور نیست و در نتیجه حذف و تصفیه منابع دانشگاهی از برخی علوم انسانی غربی، هرگز نمیتواند باعث عدم دسترسی دانش پژوهان و محققان علوم انسانی بدانها شود زیرا که اکثر این کتب و منابع در مدت چند دقیقه در شبکه اینترنت قابل تهیه است و این هم دلیل دیگری است که هدف تصفیه قرار دادن منابع علوم انسانی در دانشگاهها امری بیهوده خواهد بود.

به هر حال بنظر میرسد که پرونده سازی برای علوم انسانی در روزهای اخیر تنها بهانه ای است برای برخورد دگرباره با پایگاه علم و دانش – دانشگاه - و ساکت نمودن دانشجویان که سربازان وفادار این سنگر آزادی بوده و هستند. بجاست که از دکتر محمد ملکی، سنگربان پیر دانشگاه که اینروزها در بند علم ستیزان است یادی کنم که همواره میگفت مساله نظام ولایی با دانشگاه، یک مشکل ریشه ایست زیرا که دانشگاه محقق پرور است و تفکر حاکم مقلد پرور.

اما بعنوان یک دانش آموخته و کارشناس ارشد مهندسی و یک دانشجوی علوم بین رشته ای که در زمینه مباحث فلسفه سیاسی مطالعاتی داشته و درباره بحث اعتراضات مدنی پژوهش کوچکی هم انجام داده ام، میخواهم نکته ای را به نویسندگان کیفرخواست علیه علوم انسانی یادآور شوم. میدانیم و میدانید که هدف از طرح اینگونه مسائل آن است که اعتراضات مدنی و مبارزات دموکراسی خواهانه و مسالمت آمیز مردم در ایران، نهایتا به نیروهای سخت افزاری (عوامل انسانی) و یا نرم افزاری (علوم انسانی) کشورهای غربی نسبت داده شود تا از این طریق بتوان به این حرکت اصیل و مسالمت آمیز، انگ غربی بودن زد. اگر حتی بتوانید با تبلیغات گسترده و اعترافات دانش آموختگان علوم انسانی، به افکار عمومی ثابت کنید که تفکرات دموکراسی خواهانه و آزادی خواهانه و مبارزات مسالمت آمیز همگی از علوم غربی وارد شده است، چیزی از اعتبار و حقانیت اين نظریات نمیکاهد اما در عین حال سناریوپردازان باید بدانند که بدون دانستن این علوم و این مباحث غربی هم تغییری در مطالبات و تلاشهای آزادیخواهانه ایجاد نخواهد شد چرا که در تعالیم دینی و ملی ایرانیان، آموزه ها و روشهای نظری و عملی بسیاری برای مبارزه و تلاش برای احقاق حقوق مردم و طلب آزادی و عدالت وجود دارد که بدون نیاز به تئوریهای علمی غربی هم، محرک کافی برای حق خواهی و آزادیخواهی ایرانیان می باشد. مگر در سالهای انقلاب 57 هم نظریه نافرمانی مدنی هابرماس و یا نظرات جان کین بود که مردم را به مبارزه برای تغییر سرنوشت خویش ترغیب نمود؟
اصلا فرض کنید که در دانشگاه و از کتابخانه ها الگوی نظریه پردازان نافرمانی مدنی و مبارزات مدنی کاملا حذف گردید، با الگوی مبارزه و مقاومت امام علی و امام حسین چه میکنید؟ با الگوی مبارزه کاوه و بابک و میرزا کوچک خان چه میکنید؟ با الگوی مبارزاتی طالقانی، شریعتی و گلسرخی چه میکنید؟
باور کنید که الگوی نافرمانی مدنی را من پیش از اعتراضات ثورو و لوترکینگ در آمریکا و مبارزات گاندی در هند و قبل از خواندن آن در مقاله هابرماس، در حرکت امام حسین و نافرمانی او از بیعت با یزید و خروج مسالمت آمیزش از مدینه دریافته بودم.
مایه حیرت است که گاندی بعنوان یکی از پایه گذاران نظری و عملی نافرمانی مدنی و مبارزات مسالمت آمیز میگوید: "من براي مردم هند چيز تازه‌اي نياورده‌ام؛ فقط نتيجه‌اي را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگي قهرمان كربلا به دست آورده‌ام، ارمغان ملت هند كردم." (1)
و در کشور ما که حاکمانش ادعای تبلیغ آموزه های امام حسین را دارند، تئوری مبارزات مسالمت آمیز را برآمده از علوم انسانی غربی میدانند که باید مانع نفوذ آن در اندیشه ها شد.

پی نوشت:
1- روح هند، علی ابوالحسنی، http://bashgah.net/pages-3414.html