۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

به ياد احمد و براي پورسام*

احمد زيدآبادي انساني بزرگ و از اهالي امروز است. خوش فکر است و خوش صحبت. هر که با او قرين بوده باشد، مي‎داند که همنشيني با او لذت بخش است و هم صحبتي اش پر بار و مفيد. خوش مشرب است و سرحال. صادق است و ساده. عميق و صريح. دانش آموخته ايست براي فرداي ايران. ترديد ندارم که او از مقامات پر افتخار فرداي ايران دموکراتيک خواهد بود.
تحليلهاي مختصر و مفيدش و سبک نگارش ساده و بي ابهامش، هم پر محتوا و راهبردي است و هم آموزنده و راهگشا. همه خوانندگان تحليلهايش مي‎دانند که اينروزها جاي مطالب او خالي است و البته اين همان است که دشمنانش ميخواستند. آنها که او را به اسارت گرفته اند، اميد داشتند که ننوشتن و نگفتن او شايد مشکلاتشان را چند روزي کم کند. درحاليکه غافل از اين بودند که احمد زيدآبادي راهش را نشان داده است و تمامي تحول‎خواهان حرفش را مي‎دانند و مسيرش را ميشناسند. او بارها به اسارت دشمنان آزادي و عدالت گرفتار آمده و هر بار درس مقاومت را به ديگران آموخته است.
اما اگر قلم او را از دوستداران و مخاطبانش دريغ کردند، بيش از همه حکومت را از دانش او محروم کرده اند. ميدانيد چرا؟ زيرا مقامات جمهوري اسلامي ميدانند که او تحليلگري است که مسائل منطقه خاورميانه و حرکتهاي بازيگران آنرا خوب ميشناسد. مطالعه اي عميق دارد و تحليلهايش سطحي نيست. از اينرو حکومت اگر چه همواره او و نظراتش را بي پروا مي‎کوبد، اما بيش از همه از تحليلهايش استفاده مي‎کند، چرا که خود تحليلگراني با اين حد دانش و استعداد و شناخت از مسائل ندارد. تحليلگران حکومتي، بيشتر آنچه که مقامات بالا علاقه دارند بشنوند را ميگويند و نه آنچه را که واقعيت دارد و شواهد نشان ميدهند. از اينرو تحليلهاي افراد مستقل و باسوادي مانند زيدآبادي براي آنها تعيين کننده تر از تحليل بادمجان دور قاب چين هايشان است و اينرا خودشان خوب ميدانند. به همين دليل است که حتي راديوي جمهوري اسلامي بارها ازاحمد زيدآبادي به عنوان تحليلگر مسائل بين المللي دعوت به مصاحبه کرده است. در نتيجه حکومت در شرايط حاضر با خبرهاي خطرناکي که در رابطه با تصميمات اسرائيل شنيده ميشود، از آزاد نبودن امثال زيدآبادي و فقدان تحليل وي ضرر خواهد کرد.
از سوي ديگر، اگر علت نگه داشتن زيدآبادي توهم و سراب اعتراف گرفتن باشد، او را که قبلا آزموده اند. روزهايي که بسياري از روزنامه نگاران و طنزپردازان را ناجوانمردانه وادار به گفتن «من خرگوشم» کردند، او را نتوانستند بشکنند. علاوه بر اين، اعترافات زيدآبادي درباره انتخابات، روز قبل از زنداني شدنش در مقاله‎اي بقلم خودش منتشر شد. (1)
در آن مقاله او درباره انتخابات ايران اعتراف کرد که: "من نيز مثل بسياري از هموطنان از نگاه واقع بينانه به تدريج فاصله گرفتم و خوش بين شدم و به همان اندازه كه خوش بين شدم از واقعيت دور افتادم."
او در همان اعتراف نامه نوشت: "راستش را بخواهيد من هر گاه مي‌خواهم رفتار دولت‌هاي جهان را تحليل كنم، خودم را به جاي آنها فرض مي‌كنم و آنگاه با در نظر گرفتن منافع، محدوديت‌ها و امكانات پيش رو، رفتار آنها را حدس مي‌زنم. متاسفانه در اين دور از انتخابات، من همين منطق را در باره حكومت ايران نيز به كار بردم، اما گمراه شدم."
زيدآبادي در آن مقاله همچنين اعتراف کرد که "منطق حكومت ايران اما با منطق مورد نظر ما كاملا متضاد است." و در آخر نيز اعتراف کرده بود که "اين انتخابات درسي بود براي همه ما تا براي ورود به صحنه رقابتي ناعادلانه حريص نشويم و استانداردهاي يك انتخابات آزاد را كوچك نشمريم."
آقايان زندانبان، اين تمامي اعترافاتي بود که احمدزيدآبادي ممکن است درباره آنها براي شما بگويد و بنويسد و جز اينها از فکر و انديشه احمد زيدآبادي بيرون نمي آيد. پس بيش از اين بدنامي براي خود نخريد و نگذاريد آه فرزندان نازنين و همسر عزيز او بيشتر گرفتارتان کند.

اما درددلي با پوريا، پارسا و پرهام - فرزندان احمد - که دلم برايشان خيلي تنگ شده است. آنها هر کدام تجسمي از بخشي از دوران کودکي و نوجواني من هستند. ميدانم که دلشان براي آغوش پدر مهربانشان چقدر تنگ شده است و چه قدر مشتاق سفر رفتن دوباره با او هستند.
من حافظه خوبي ندارم و مخصوصا از دوران کودکي ام بندرت تصاوير واضحي را به ياد ميآورم. اما صحنه‎هاي حوادثي را از سنين خردسالي بياد دارم که نشان از تاثير عميق آنها بر روح کودکي ام بوده است. يکي از خاطرات سنين 5 تا 7 سالگي ام که هرگز از ذهنم نميرود و حتي تصوير مکان آنرا خوب به ياد دارم، صحنه هاي فضاي زندان قزل حصار است. زنداني که محل ديدار من و پدرم براي مدت 5 سال بود. من چون جثه کوچکي داشتم و کمتر از سن واقعي ام نشان ميدادم، اجازه داشتم که در ملاقاتهايي که به خانواده ميدادند براي 5 دقيقه به طور حضوري با پدرم ملاقات کنم و او را براي لحظاتي در آغوش بکشم و از نوازش پدر آرام بگيرم (زيرا طبق قانون زندانبان، بچه هاي بزرگتر از 5 سال نبايد به ملاقات حضوري ميرفتند). البته در سالهاي دهه 60 اين ملاقاتها بعد از دو سال بي‎خبري و نديدن پدر بود. در آن سالهاي بيخبري و اضطراب، بخاطر فشار روحي وارده بر کودکي 4 ساله، مشکل جسمي عجيبي براي پاي من بوجود آمد که پزشکان همگي به قطع يکي از پاهاي من نظر دادند و البته خواست خدا آن بود که با درمان معجزه آسايي، پاي خود را از دست ندهم، اگر چه که هرگز اين پا برايم پا نشد. اينها را نوشتم تا بگويم که خوب ميفهمم که دوري از حضور پدر در خردسالي چه حسي دارد، مخصوصا براي کودکي که درک نميکند چرا بايد پدرش که دانشگاهي بوده و از نخبگان است را در زندان ببيند. اما شايد آنروزها، در ناخودآگاه من تاثير ديگري هم داشت. شايد من که کوچکترين فرزند خانواده بوده و در سنين بحراني شاهد حضور پدر بي گناهم در زندان بودم، بيش از ديگر فرزندان، درگير آرمانهايي شدم که پدرم را بخاطر آنها زنداني کرده بودند. از اينرو بزرگتر که شدم با تمامي وجودم معناي اين جمله را فهميدم: «آنکه براي آزادي ملتش مبارزه ميکند، آزادي خودش را از دست ميدهد». آري، من علاقمند به مسائل اجتماع، فرهنگ و سياست شدم و آنکه مرا به اصطلاح سياسي کرد، زندانبان حاکم بود.
و امروز انگار تاريخ بار ديگر تکرار شده است. پرهام 7 ساله است و پدر بي گناهش در زندان. بار گذشته که احمد زيدآبدي در زندان بود، پارسايش در سنين خردسالي بود. آنها در تحمل زندان، کمتر از پدرشان سختي نکشيدند. خدا کند که سلامت باشند و روحشان طاقت بياورد. مطمئن باشند که شب ميرود و روسياهي به ذغال ميماند.
اما فردا آنها از ياد نمي برند که پدرشان را بيگناه در زندان نگه داشتند و با قصد تجاوز به حريم خانه شان، قلبهايشان را به تپش انداختند. فردا که آيد، آنها کتابهاي پدر را ورق مي‎زنند و قلم پدر را به دست مي‎گيرند و با ذهن «پويا»ي خويش، براي آزادي و آبادي سرزمين «پارسا»يان – ايران - گام برمي‏دارند.
اميدوارم وقتي که پارسا و پرهام براي کودکان فردا مي‏نويسند، ديگر اين خاطرات تجربه نشود و تنها براي آن بنويسند که بچه هاي فردا يادشان نرود که روزي روزگاري حکومتي که نام ديني بر خود نهاده بود، با نخبگان کشورش چه مي‏کرد تا بچه هاي فردا بدانند که مقاومت اين پدران و صبوري اين فرزندان و همسران بود که آزادي و عدالت فردا را به بار آورد.



* پورسام: ترکيبي از پوريا، پارسا و پرهام اسم فرزندان احمد زيدآبادي است. در اشعار فردوسي، پورسام به جاي رستم به کار رفته است. (لغت نامه دهخدا)

(1) مقاله "دو نكته‌ كه نبايد فراموش كرد"، احمد زيدآبادي، سايت روزآنلاين، 25 خرداد 1388

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

امروز، کدام روش مبارزه مدنی؟

زماني فرامیرسد که عدم‏همکاري، به اندازه همکاري وظيفه هر کس ميشود و کسي که از اين حق خود صرف‏نظر کند، انسان شمرده نميشود. «گاندی»

1- یکی از ویژگیهای نافرمانی مدنی که توسط اکثر تئوری پردازان سیاسی و مبارزان مدنی بر آن تاکید شده است، پذيرش مجازات نافرمانی از قانون می باشد.(1) قانونی که از نظر نافرمانان مدنی، ناعادلانه و نادرست میباشد، شکسته میشود و داوطلبانه مجازات تعیین شده برای آن هم تحمل میشود تا توجه قانونگذاران و افکار عمومی را به نادرستی آن معطوف کنند. اما در اینجا شرط مهمی که وجود دارد آنست که نافرمانان از میزان مجازات اطلاع دارند و از طرف دیگر اطمینان دارند که در صورت نقض قانون، همان مجازات در انتظار آنان است و نه مجازاتی بیشتر و یا غیر قابل پیش بینی. این شرط خود نیازمند شرط دیگری است که سیستم قضایی، رفتاری منصفانه، عادلانه و پایبند به قانون با نافرمانان داشته باشد و مجازاتی بیش از آنچه در قانون آمده است را اعمال نکند. لازمه این شرط نیز آن است که سیستم قضایی مستقل باشد و از نهادهای دیگر قدرت، فرمان و دستور نگیرد تا خود تبدیل به اهرم فشار بر نافرمانان نگردد بلکه بیطرفانه رفتار معترضان و نافرمانان را در مواجهه با دولت و حکومت مورد داوری قرار دهد و بر طبق قانون حکم کند.
به طور مثال متحدان مبارز آفريقايي در سال 1952، اولين فعاليت نافرماني مدني با نام «مخالفت با قوانين ناعادلانه» را به راه انداختند و ماندلا به عنوان رهبر نهضت برگزيده شد. سياهان آفريقاي جنوبي به‏شدت از نهضت نافرماني مدني استقبال کردند و گروه گروه به زندان افتادند. در دسته‏هاي منظم به مکانهايي که روي در ورودي آنها نوشته شده بود فقط اروپايي ها (از قبيل ايستگاههاي قطار، پستخانه‏ها، و پارکها) وارد شدند. حکومت نظامي را که فقط براي محدود کردن رفت و آمدهاي سياهان برقرار شده بود، ناديده گرفتند. ماندلا در پي ادامه مبارزات، در سال 1956 به همراه ديگر رهبران مبارزه بازداشت و مورد محاکمه قرار مي‏گيرد. هنگامي‏که جريان اين دادرسي طولاني به پايان رسيد، قاضي در مارس 1961، راي به عدم اثبات توسل آنها به زور را داد که نشاني از بلوغ نظام قضايي و حقوقي آن روز آفريقاي جنوبي داشت. اما واکنش دولت متفاوت بود و بر ميزان فشار و سرکوب افزود. (2)
در کشوری که سیستم قضایی اش پایبند به رعایت قوانین نیست، نه تنها مجازات نافرمانی مدنی نمیتواند قابل پیش بینی باشد بلکه حتی اعتراض درچارچوب قانون نیز میتواند موجب مجازات سنگین شود. ضرب و شتم، توهین و اهانت حداقل نوع برخورد با معترضان است و آنها حتی در بعضی موارد هدف تیراندازی قرار میگیرند و به قتل میرسند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از فيلسوفان سياسی مانند جان رالز، هانا آرنت و هابرماس تاکید میکنند که نافرمانی مدنی، فقط براي شرايط مخصوصي از يک جامعه دموکراتیک و نسبتا عادلانه طرح مي شود (3). از اینرو حکومتی که از نافرمانی مدنی شهروندانش میهراسد و برخوردی خشن با آن از خود نشان میدهد، غیردموکراتیک بودن و ناعادلانه بودن سیستم خود را عیان میکند. زیرا همانگونه که هابرماس بدرستی میگوید، واکنش در برابر نافرمانی مدنی، سنگ محک بلوغ نظام مردمسالار است. (4)
در حکومتهای سرکوبگر تنها راهی که میتواند هزینه غیر قابل پیش بینی بودن نافرمانان مدنی را تا حد زیادی کاهش دهد، اقدام همگانی و جمعی نافرمانی مدنی است. به هر حال در چنین حکومتهایی، طبیعی است که مردم کمتر به نافرمانی مدنی اقدام میکنند و به جای آن نوع دیگری از اعتراض مدنی را انتخاب مینمایند که در آن بتوان تا حد امکان هزینه اعتراض را کمتر و قابل پیش بینی نمود.

2- حال سوال این است که در چنین شرایطی مردم چه نوع اعتراض مدنی میتوانند انجام دهند؟ در این چنین شرایطی آنچه اهمیت دارد نوعی از مبارزه است که کمترین مواجهه مستقیم را با ماموران حکومت داشته باشد. میتوان گفت که «عدم همکاری» موثرترين روش در چنین شرایطی است. اين روش اصلی ترین ابزار مبارزاتی گاندی بود که به‏عنوان شکلي از اعتراض و ابزاري مناسب براي فلج کردن و فرو ريختن قوانين انگليسي و در عين حال به‏عنوان رفتاري نمادين و وسيله‏اي براي از کار انداختن ماشين بروکراتيک انگليس از آن استفاده شد. عدم‏همکاري بايد در مقياس وسيع انجام پذيرد تا اثرگذار باشد و شرکت‏کنندگان از پير و جوان و نوجوان را با خود همراه سازد. علاوه‏ براين لازم نيست که عدم‏همکاري غيرقانوني باشد بلکه در بسیاری موارد اين عمل عبارتست از رد کردن مزاياي سيستم از طريق اعمالي مثل عدم شرکت در مراسم (رسمی، تشریفاتی و یا مذهبی) ، برگرداندن مدالها و نشانها، عدم خريد اوراق مشارکت دولتي و عدم پذيرش مسندهاي کشوري و لشگري و امثالهم. (5)
روش عدم‏همکاري مي‏تواند در عرصه های مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي بکار گرفته شود. نمونه‎ای از عدم همکاری اجتماعی که هر فردی میتواند آنرا انجام دهد، خودداری از معاشرت اجتماعی با خانواده افرادی است که به اشکال مختلف با حاکمیت همکاری میکنند البته باید مراقب بود که افرادی از حاکمیت که در حال تغییر روند و گرایش به حمایت از مردم هستند را بتوان جذب نمود. نمونه ای دیگر خودداری ورزشکاران از شرکت در مسابقات و عرصه های بین المللی است که میتوانند در آنها برای رژیم افتخارآفرینی کنند. عدم همکاری هنرمندان و نخبگان با رسانه های در انحصار دولت نیز از نمونه های تاثیر گذار عدم همکاری اجتماعی خواهد بود.(6) (نمونه امروزی آن در ايران، عدم همکاری اعتراضی استاد محمدرضا شجریان با صدا و سیماست)
عدم همکاری اقتصادی شامل تحریم کالاها و خدماتی میباشد که برای دولت درآمدزاست. همچنین خارج کردن وجوه نقدی از بانکها، تشویق شرکتها و مراکز تجاری به همکاری با اعتصابها و عدم کمک به صندوقهای خیریه‎ای که توزیع آن در دست حکومت است، از دیگر موارد عدم همکاری اقتصادی میباشد. (نمونه امروزی آن در ايران، تحریم خريد کالاهایی است که در صدا و سیما تبلیغ میشوند)
عدم همکاری سیاسی نیز شامل خودداری از قبول مسندها و عناوین حکومتی توسط شخصیتهای سیاسی و همچنین عدم حضور در مراسمهای رسمی که توسط حاکمیت برگزار میشود، میباشد.
در روزهای اخیر با فتوای دو تن از مراجع شيعه، آیت الله منتظری و آیت الله بیات زنجانی، درباره لزوم مبارزه وعدم همکاری با دولت نامشروع، حجت شرعی برای افراد مذهبی نيز در اینباره ايجاد شده است. (7)

3- در جوامع غیردموکراتیک و در برابر سیستم قضایی غیرمنصفانه که در آن پایبندی به مجازات قانونی و متناسب با نافرمانی شهروندان وجود ندارد، یکی دیگر از روشهای مبارزه مدنی، شیوه «بدفرمانی مدنی» است. در پژوهشی که پیشتر بر روی انواع اعتراضات و مبارزات مدنی انجام داده بودم، ويژگیهای اين شیوه را ذکر کرده و برخی از نمونه های آنرا در ايران برشمردم.(8) بدفرماني مدني، حرکتي اعتراضي نسبت به قانون يا سياستي است که افرادِ جامعه آنرا ناعادلانه يا غيرقابل‏قبول مي‏دانند و ليکن مانند نافرماني مدني، آن قانون يا رويه را به طور آشکار نقض نمي‏کنند بلکه آنرا به صورت ناقص يا تغييريافته و به اصطلاح نصفه و نيمه اجرا مي‏کنند و يا به معناي واقعي کلمه، آنرا «بد» اجرا مي‏کنند. یکی از اهداف بکارگیری این روش اعتراضی، پرداختن «هزينه کم» توسط فرد بدفرمان خواهد بود، زيرا با بهره‏گيري از اين روش، نمي‏توان او را فردي نافرمان خواند که بايد هزينه سرپيچي از قانون را بپردازد. بدين ترتيب شخصِ بدفرمان، قانون و قانونگذار و مجري قانون را گيج مي‏کند. اين حرکت بنا به خاصيت دوگانه خود در حفظ ظاهر و نقض باطن قانون، دست حکومت را در اعمال خشونت تا حدي مي‏بندد. بیشترین تاثیر بدفرمانی شرافتمندانه برای مامورانیست که در موقعیتهایی قرار دارند که امکان سرپیچی مستقیم از مافوق خود را ندارند و در عین حال راضی به انجام عمل نادرست مقرر شده نیز نیستند. در این شرایط آنها با وقت کشی يا کم کاری میتوانند از شدت اثر عمل بد خود بکاهند. بهترین مثال برای بدفرمانی شرافت آمیز میتواند مربوط به نحوه عمل سربازان و مامورانی باشد که دستور به ضرب و شتم مردم معترض را دارند. از یک طرف سرپیچی دستور مافوق هزینه سنگینی را برایشان در پی دارد و از سوی دیگر وجدان آنها راضی به اعمال خشونت بر ضد مردم بیگناه نیست. در این حالت است که بدفرمانی راهی برای تسکین وجدان ضارب و درد مضروب خواهد بود بدینگونه که سرباز نشان میدهد که معترضان را میزند اما سعی میکند که آنها را به سمت راه گریز بکشاند. باتوم را ظاهرا بر بدن معترضان فرود میآورد اما بدانگونه که در پشت صحنه فیلمها انجام میشود و نه ضربه ای با تمام توان. اینگونه است که هم وجدان مامور کمی آسوده تر خواهد بود و هم بدن معترض بی گناه در امان. اینگونه ماموران نامعذور، یقینا توسط معترضان نیز به انصاف شناخته میشوند و هرگز آنها را غیر از خود نخواهند دانست. بدفرمانی شرافت آمیز نشان میدهد که حتی در شرایط بحرانی هم هیچ بهانه ای برای اطاعت مطلق از امر نادرست پذیرفته نیست زیرا که اگر نمیتوان از قانون یا دستور نادرست سرپیچی کرد، حداقل میتوان آنرا بد اجرا نمود تا پیامد ناخوشایند آنرا کاهش داد.

4- مبارزات مدنی درصورتیکه به شکل جمعی و فراگیر صورت پذیرد، موثر است. از اینرو این نوع اعتراضات معمولا نیاز به رهبری دارد. اگرچه که نقش رهبری در مبارزات مدنی در دورانی که اطلاع‎رسانی دیجیتال از طریق اینترنت و ماهواره صورت میپذیرد، مانند گذشته فرد محور و متمرکز نمیباشد، اما در هر حال یک هسته مرکزی تا حد زیادی جهت‎‏دهنده نوع حرکت اعتراضی خواهد بود. در حوادث پس از انتخابات اخیر در ایران، جنبش اعتراضی مردم انتظار داشت تا از سوی کاندیداهای معترض جهت داده شود و آنها پیشرو در اقدامات اعتراضی باشند. آقایان موسوی و کروبی نیز تا این لحظه با این جنبش همراه بوده و خود را از آن جدا ندانسته اند و از اینرو تا اینجا بعنوان رهبران اعتراضات اخیر شناخته میشوند. اگرچه همانگونه که خود اعلام کرده اند ابتکار عمل را بدست خلاقیت جوانان مبارز قرار داده اند، اما مهم اینست که آنها نیز خود مستقیما در مبارزه و اعتراض شرکت جسته و عمل اعتراضی متناسب با موقعیت خود را انجام دهند. نمیتوان در جایگاه رهبری اعتراضی بود و خود اقدام مستقیم به اعتراض مدنی نکرد.
صدور بیانیه های اعتراضی یکی از مهمترین روشهای اعتراضات مدنی است. آقایان موسوی و کروبی نیز تاکنون چندین بیانیه اعتراضی و آگاهی بخش منتشر ساخته اند. اما همانطور که گفته شد، عدم همکاری، اصلی ترین روش اعتراضی قابل انجام و موثر در شرایط حاضر است. شخصیتهای معترض به نتیجه انتخابات خود باید پیشرو این حرکت اعتراضی باشند. مهدی کروبی در راستای اعتراض به تقلب صورت گرفته در دور قبلی انتخابات ریاست جمهوری، با استعفا از مشاورت رهبر و عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، از پستهای حکومتی کناره گیری کرده و عدم همکاری سیاسی خود را نشان داد. او همچنین در روزهای اخیر به ملاقات با خانواده زندانیان سیاسی و دگراندیش رفته و اعتراض خود را به بازداشتها اعلام نمود و یکبار دیگر مرز خودی و غیرخودی را ناديده گرفت. اما آقای موسوی بعنوان اصلی ترین نامزد معترض به نتایج انتخابات، تاکنون که بیش از یکماه از اعلام نتایج دستکاری شده انتخابات میگذرد، از مقامات حکومتی و انتصابی خود استعفا نداده است. بنظر نمیرسد که ادامه عضویت ایشان در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی و رياست فرهنگستان هنر در شرایط حاضر دارای فایده ای برای جنبش اعتراضی مردم ایران و حتی شخص ایشان باشد. اگر هم علتی برای خودداری ایشان از استعفا از مقامات حکومتی شان وجود دارد، بهتر است که درباره آن آگاهی بخشی شود زیرا که تداوم این مساله ایجاد ابهام میکند. همچنین تاکنون گزارشی از ملاقات ایشان با خانواده زندانیان و فعالان سیاسی معترض نیز داده نشده است و وقت آنست که ايشان به مرزبندی با نيروهای دگرانديش پايان دهند. به هر حال نمیتوان در جایگاه رهبری یک جنبش اعتراض مدنی قرار داشت و خود اقدام به عمل مستقیم نکرد. بقول گاندی "هرگز هيچ چيز بر روي زمين بدون اقدام مستقيم تحقق نپذيرفته است". عدم همکاری سیاسی اولین اقدام اعتراضی یک شخصیت سیاسی معترض میباشد.

5- نکته آخر آنکه درباره مبارزه و اعتراض قانونی در شرايط کنونی باید توضیحی يادآوری شود. مبارزه قانونی تاکید دارد که قوانین موجود نقض نشود و اعتراض در محدوده قانون باشد. در این نوع اعتراض، سیستم حکومتی و قوانین آن محل اختلاف نیست بلکه بعضی از رفتارها، نادرست و ناعادلانه دانسته میشود. جدای از مناقشه ای که بر سر این موضوع مطرح است که آيا مشکل امروز ما از قوانین است و یا رفتارها، اما همانگونه که میرحسین موسوی در بیانیه نهمش اعلام کرده، "رعایت قانون تنها تا زمانی الزامی است که طرف مقابل نیز به آن پایبند باشد".(9) از اینرو پس از نقض قانون توسط نهادهای حکومتی، دیگر مبارزه قانونی تا حد زیادی بلاموضوع میشود زیرا که واکنش حکومت در برابر اعتراض قانونی و یا سرپیچی از قانون تفاوتی ندارد و از اینرو دیگر تاکید بر مبارزه قانونی موضوعیت ندارد بلکه آنچه مهم است، تنها مسالمت آمیز بودن نوع مبارزه است که مشروعیت بیشتری بدان میدهد.
در چنین شرایطی، قانونی یا فراقانونی بودن اعتراضات اهمیت اصلی را ندارد بلکه کم هزینه و پرهزینه بودن نوع مبارزه است که تعیین کننده است. اگرچه در حکومتهایی که قانون رعایت میشود و برخورد با معترضان بر مبنای قانون و انصاف میباشد، رابطه مستقیمی بین قانونی بودن و کم هزینه بودن برقرار است اما در جمهوری اسلامی نشان داده شده که این رابطه صادق نیست زیرا همانگونه که در وقایع اخیر مشاهده شد، برگزاری راهپیمایی‎های مسالمت آمیز که بر طبق اصل 27 قانون اساسی اعتراضی قانونی محسوب میشود، با ضرب و شتم شديد و حتی کشتن معترضان پاسخ داده شد. متاسفانه به سختی میتوان به یادآورد که حکومت ايران اعتراض قانونی را تحمل کرده باشد و از اينرو اين نوع اعتراض از سالها قبل معنای خود را از دست داده است زيرا بنظر میرسد که در جمهوری اسلامی اساسا اعتراض، عملی غيرقانونی است.

پی نوشت:
1- از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش هشتم)، نظرات نلسون ماندلا، عمار ملکی
2- پیشين
3- از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش ششم و هفتم)، نظرات هانا آرنت و جان رالز و هابرماس، عمار ملکی
4- پيشين
5- از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش نهم)، انواع ديگر اعتراضات مدنی، عمار ملکی
6- کتاب «جامعه مدني مبارزه مدني»، جين شارپ، ترجمه مهدي کلانترزاده، صفحات 108 تا 112
7- آیت الله بیات زنجانی: "در این مورد اگر عدم همکاری در برکناری فرد نامشروع و یا لااقل در کم کردن تصمیمات غیر قانونی او اثرگذار باشد، از باب نهی از منکر لازم است... اگر کسی رئیس دولت و نیز دولت را نامشروع بداند، نمی تواند با آنان کار کند و در صورت همکاری، جزو اعوان ظلمه به شمار می رود مگر آنکه آنقدر اضطرار پیدا کند که ناچار به همکاری شود که در اینصورت مکلف است به حداقل اکتفا کرده و در حد توان موجب تقویت دولت نامشروع نگردد و در حد امکان، برای حل مشکلات افراد صالح از تلاش خویش مضایقه نکند."
( http://bayatzanjani.net/fa/faq/question-202.html)
آیت الله منتظری: "همانگونه كه گفته شد متصديانى كه شرعاً و عقلاً توليت و تصدى امر اجتماعى را از دست داده‏اند خود به خود از مقام خودمعزولند و تصدى آنان هيچگونه مشروعيتى ندارد و چنانچه به زور يا فريب و تقلب بر آن منصب بمانند مردم بايد عدم مشروعيت ومقبوليت آنها را در نزد خود و بركنارى آنان از آن منصب را با رعايت مراتب امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر و حفظ ترتيب < الاسهل‏فالاسهل والانفع فالانفع > و انتخاب مفيدترين و كم هزينه‏ترين راه ممكن ابراز داشته و بخواهند.بديهى است كه اين وظيفه‏اى همگانى‏مى‏باشد كه هر كس را اعم از خواص و عوام جامعه به اندازه آگاهى و توانايى كه دارد فرامى‏خواند و كسى نمى‏تواند به بهانه‏اى ازعمل به آن شانه خالى كند و خواص جامعه كه از همه به شرع و قانون آگاهتر و تواناترند و از نفوذ كلمه و اعتبار بيشترى برخوردارند، مسئوليتى خطيرتر دارند."
(http://news.gooya.com/politics/archives/2009/07/090630.php)
8- از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش يازدهم و سيزدهم)، بدفرمانی مدنی، عمار ملکی
9- بیانیه شماره 9 مهندس میرحسین موسوی


لينک اين مقاله در سايت روزآنلاين